ـ در حال حاضر چند ماه از تصرف کابل و سقوط دولت افغانستان به دست طالبان میگذرد. به نظر شما بزرگترین چالشهای منطقهای این اتفاق تاکنون چه مسائلی بوده است؟
تحول ناگهانی در یک کشوری که به لحاظ جغرافیایی مرکزیت دارد و با چندین کشور مهم همسایه است، قطعاً این کشورها را تحت تأثیر قرار میدهد. افغانستان همسایه کشورهای مهمی چون جمهوری اسلامی ایران، ترکمنستان، ازبکستان، هند، پاکستان و چین و روسیه است. افغانستان کشوری است که در حدود دو دهه اخیر در اشغال آمریکا و متحدین غربی بوده و البته پاکستان هم در این قضیه همکار آمریکا بوده و تدارکات نظامی غربیها از فرودگاهها و بنادر و راههای زمینی پاکستان تأمین میشده است.
همه تحولات جدید بعد از فرار خفتآمیز آمریکا از افغانستان شاید چالش به شمار نروند و قطعاً این فرار تاریخی ـ که مهر تأیید قطعی بر افول قدرت آمریکا و هژمونی غرب بود و یاران منطقهای آمریکا را به شدت مأیوس و مجبور به تجدید نظر کرد ـ فرصتهایی را هم به وجود آورده است. اما بزرگترین چالش ناشی از این تحول مهم برای منطقه این است که آمریکاییها هیچ وقت اختیارات کافی به مردم افغانستان نداده بود و به شکل امپراتوری اشغالگر آن را اداره کرده بود.
در این مدت طولانی هیچ صنعتی در این کشور ایجاد نشده و نظام مالیاتی و گمرکی و سایر سازوکارهای حکومتی و مدیریتی در این کشور به وجود نیامده بود. بنابراین با فرار ناگهانی خود خلأ اجرایی، انتظامی و مالی شدیدی را به وجود آوردند. یاران آمریکا که حکومت صوری افغانستان را در اختیار داشتند، نیز به محض پدیدار شدن آثار ظهور مجدد و پیشرویهای طالبان، بارشان را بستند و تا جایی که میتوانستند پول نقد این کشور را با خودشان بردند، بانکها را خالی کردند و تجار خارجی هم که طبیعتاً فرار کردند.
از طرف دیگر اشغالگران و ستمگران آمریکایی داراییهای افغانستان را بلوکه کردند، که این امر فقر و به تبع آن ناامنی اقتصادی و اجتماعی را به وجود آورد و این امر منجر به مهاجرت تعداد زیادی از مردم این کشورها به کشورهای همسایه شد.
این نگرانی وجود دارد که با تشدید ناامنی در افغانستان تعداد بیشتری از مردم مجبور به ترک افغانستان شوند و به کشورهای همسایه مهاجرت کنند؛ و این احتمال که وجود دارد که شاید افغانستان بار دیگر به کانون تروریسم تبدیل شود ـ در حالی که هزاران داعشی توسط خود آمریکا به این کشور منتقل شدهاند ـ همسایگان مجبور به تحمل هزینههای پیشبینی نشده بابت حفظ امنیت مرزها شوند. البته بدون شک آمریکا با فرار خود زمینه را برای همه قضایا هموار کرده و اگر تعقل و تفکری در افغانستان وجود نداشته باشد و قدرتهای منطقه هم به ثبات افغانستان کمک نکنند، این نگرانیها ممکن است به واقعیت تبدیل شوند و این چالشی است که گریبانگیر منطقه است.
ـ گروه طالبان قصد دارند برای به رسمیت شناخته شدن توسط جهان، ارتباطات خود را با همسایگان بهبود بخشند. به نظر شما بزرگترین چالش طالبان برای به رسمیت شناخته شدن چیست؟
بهبود بخشیدن روابط با همسایگان، خود میتواند یکی از عواملی باشد که برای به رسمیت شناخته شدن طالبان استفاده شود، چون به هر حال بهبود ارتباطات، مقتضی رفع بسیاری از نگرانیهای همسایگان است و اگر این نگرانیها رفع شود و همسایگان از بهبود اوضاع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و امنیتی افغانستان اطمینان حاصل کنند، به این سمت خواهند رفت و حکومت فعلی افغانستان را به رسمیت خواهند شناخت.
البته یکی از چالشهای مهمی که طالبان در امر به رسمیت شناخته شدن، با آن مواجه است، گذشته بسیار هولناک طالبان است. طالبان اکنون مدعی است که آن طالبانی نیست که اواسط دهه ۱۹۹۰م تا ۲۰۰۱م بخشی اعظمی از افغانستان را به کمک برخی کشورهای همسایه و عربی اشغال کرد، وحشیگریها را رقم زد، کشتار وسیعی به راه انداخت، برای کشورهای همسایه به تهدید تبدیل شد و همچنین زمینه را برای دخالت آمریکا و غیره فراهم آورد.
با این همه میبینیم که هیچ تغییری در کادر رهبری طالبان به وجود نیامده و تعدادی از خشنترین افراد در رأس امور طالبان هستند، که این موضوع باعث نگرانیهای زیادی است و شاید مانع مهمی در زمینه به رسمیت شناخته شدن حکومت طالبان باشد. این موضوعی است که طالبان باید به آن توجه کند و با اقدامات عملی ثابت کند که واقعاً عوض شده و رفتارهای قبلی خود را دیگر تکرار نمیکنند.
از سوی دیگر، در داد و ستدهای مرزی با همسایگان و مراودات سیاسی و اقتصادی با آنها و در داخل افغانستان، رفتارهای مذهبی و اجتماعی طالبان با اقشار مختلف و پیروان مذاهب مختلف این کشور نیز به طور قطع در تصمیم همسایگان ایفای نقش خواهد کرد.
ـ برخی عقیده دارند که خروج آمریکا از افغانستان غیرمسئولانه بود و باعث از بین رفتن دستاوردهای اجتماعی و آغاز نقض مجدد حقوق اقشار مردم به خصوص زنان شده است. نظر شما در این باره چیست؟
سؤال بنده در پاسخ به سؤال شما این است که آیا آمریکاییها در افغانستان دستاوردهای اجتماعی داشتهاند و آیا در راستای جامعهسازی، نظامسازی و تأمین و تضمین حقوق زنان سازوکاری ایجاد کرده بودند؟ جواب این است که هم شما و هم ما خلاف چنین ادعایی را بسیار دیدیم.
شکی در این نیست که خروج ـ و البته فرار ـ ناگهانی آمریکاییها غیر مسئولانه بوده و انتقال قدرت به صورت درست و مسالمتآمیز صورت نگرفت اما مشکل اینجا است که وضعیت به وجود آمده نشان داد که نیروهای سیاسی و نظامی که آمریکا به قدرت رسانده بود، گویا وظیفهای جز حفظ اشغالگران نداشتند و همه آنها در واقع بخشی از نیروهای اشغالگر بودند که بعد از فرار اشغالگران نمیتوانستند در افغانستان بمانند.
در واقع، سرنوشت مشترکی با اشغالگران داشتند و به محض فرار آمریکا آنها نیز از افغانستان گریختند و میتوان گفت که کسی در افغانستان نبود که قدرت را به صورت مسالمتآمیز به دست بگیرد. از طرفی هم آمریکاییها مسئولانه به افغانستان نیامده بودند بلکه تجاوز کرده و کشور را اشغال کرده بودند. بنابراین باید توجه داشته باشیم که ورودشان به افغانستان غیرمسئولانهتر از فرارشان بوده است.
در مورد به خطر افتادن سرنوشت زنان باید عرض کنم که آمریکاییها تنها کاری که کرده بودند، ولنگاریهایی را ایجاد کرده و زنان را به ابزار دست خودشان برای ترویج فرهنگ غرب، در یک کشور سنتی اسلامی، تبدیل کرده بودند که نمیشود آن را دستاوردهای اجتماعی نامید.
چنین دستاوردهایی معمولاً باید عمق اجتماعی داشته باشد و نباید با فرار نیروی اشغالگر یک باره از بین برود. آنها امنیت را از کودکان و زنان گرفته بودند و مردان هم که در امنیت نبودند و به هر بهانهای هدف تعرض نیروهای اشغالگران قرار میگرفتند. اصولاً برجسته کردن بحث زنان در چنین جامعهای، بحثی انحرافی است چون زن هم بخشی از خانواده و جامعه است و هیچ کس نمیتواند ادعا کند که حقوق خانواده و جامعه در یک کشور اشغال شده و یک جامعه فتح شده معنایی ندارد و وقتی خانواده در امنیت نباشد و نتواند در جامعه پیشرفت کند زن هم به عنوان بخشی از خانواده ایمن نخواهد بود.
به نظر من اگر دولتمردان جدید تعقل و تدبر پیشه کنند و حسن نیت نسبت به جامعه خودشان داشته باشند و آموزش و بهداشت را برای همه افراد جامعه فراهم سازند و روابط حسنهای با کشورهای همسایه ایجاد کنند، بحث حقوق زنان در برابر دستاورد بزرگ آزادی افغانستان بیشتر برجستگی خواهد یافت و ما به جای آن به عواقب فرار دشمن اسلام و مسلمین از این کشور، خواهیم توانست دستاوردهای بزرگ این فرار را مورد بررسی قرار دهیم.
ای کاش این دستاوردها بیشتر در رسانهها تحلیل شود تا جایی که با منطق و برهان بتوان عواقب نفوذ غرب در کشورهای اسلامی را تبیین کرد و ملتها را به این درک واقعی رساند که اعتماد به دشمنان اسلام به هیچ وجه نمیتواند تضمین کننده امنیت دولتها و کشورها باشد.
ـ در حال حاضر برخی اخبار از وجود اختلاف بین اعضای گروه طالبان و احتمال بروز جنگ داخلی در افغانستان حکایت دارد. این مسائل تا چه حد ممکن است واقعیت داشته باشد؟
عرض کردم تعدادی از خشنترین افراد هم اکنون در رأس امور طالبان هستند که برخی از اینها از شبکه حقانی هستند که وجه شهرتشان خشونت بوده و در برخورد با شیعیان در پاکستان و افغانستان کارنامه قابل قبولی ندارند. عدهای هم هستند که می گویند که عوض شدهاند و یا حتی در دور قبلی طالبان هم مشهور به خشونت و رفتارهای مبتنی بر عدم تحمل، را در سوابقشان ندارند، و عزم را جزم کردهاند که با بهبود رفتارهای داخلی نظر مثبت همسایگان و کشورهای دور و نزدیک را جلب کنند.
این افراد، قطعاً با افراد دارای اندیشههای خشونتآمیز به نزاع و درگیری میرسند و اگر رهبری طالبان نتواند این اندیشههای خشن را مهار کنند ممکن است این اختلافات فکری و رفتاری منجر به درگیریهای داخلی و جنگ بین دو طرف شود و این احتمال وجود دارد.
البته تحریککنندگان خارجی را هم باید به موضوع اضافه کرد و اگر منافع آمریکا و برخی کشورهای عربی ـ که سوابقشان در ایجاد جنگ نیاز به بیان ندارد و هم اکنون هم در افغانستان و شاخههای مختلف طالبان نفوذ زیادی دارند ـ ایجاب کند که افغانستان بار دیگر گرفتار جنگ داخلی شود، این احتمال هم وجود دارد که طالبان با سایر گروههای قومی، نژادی و مذهبی از جمله شیعیان رویههای خشنی پیشه کنند و این قضیه به جنگ داخلی منجر شود.
جنگ در افغانستان به نفع هیچ یک از کشورهای همسایه از جمله جمهوری اسلامی ایران، روسیه، چین و پاکستان نیست و این امیدواری وجود دارد که اندیشههای جنگ طلبانه در افغانستان مهار و توطئههای اشغالگران سابق خنثی شود. که با توجه به این واقعیتها، میتوان امیدوار بود که احتمال جنگ داخلی در حال حاضر بسیار ضعیف است.
آینده افغانستان را با توجه به مسائل پیش آمده چگونه میبینید و آیا احتمال بهبود وضعیت در این کشور وجود دارد؟
به صورت کلی میتوان گفت که آینده افغانستان بستگی به اراده حاکمان فعلی و احزاب و گروههای مختلف این کشور و همچنین سیاستهای بازیگران منطقهای و جهانی دارد. این یک امتحان است برای جهان پس از آمریکا و جهان چند قطبی کنونی.
البته با توجه به نبود تجربه کافی حکمرانی طالبان و همچنین احزاب، سازمانها و رهبران دینی و اجتماعی افغانستان، باید توجه داشته باشیم که آنها نیاز مستمر به کسب تجربه دارند و کشورهای همسایه که امنیت و ثبات افغانستان برایشان مهم است و ناامنی و بیثباتی را بر نمیتابند باید به افغانستان و به مردم این کشور کمک و نیازهای این کشور را رفع کنند و این کشور را به چند جانبهگرایی داخلی سوق دهند.
اگر چنین شود و یک نظام منسجم با حضور تمام اقشار و اقوام و پیروان همه مذاهب و مکاتب، ایجاد شود قطعاً احتمال بهبود وجود دارد.
امنیت همه جانبه مسلماً اساسیترین نیاز برای بهبود اوضاع به شمار میرود و بستر را برای آن فراهم میکند. معتقدم که حضور مستمر و البته هماهنگ و هدفمند نمایندگان و رایزنهای کشورهای پیرامونی ـ با تعهد به بازسازی افغانستان و پرهیز از سیاستبازیهای معمول ـ میتواند این کشور را در برابر توطئههای آمریکا و اذنابش ایمن و زمینه را برای بهبود اوضاع فراهم کند. هم اکنون وضع نسبت به پنج ماه پیش بهتر شده و این نشان میدهد که توانایی بهبود وجود دارد.
گفتوگو: محمدحسن گودرزی
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.