به گزارش «تابناک» به نقل از شفقنا، دیاکو حسینی، پژوهشگر مسائل استراتژیک درباره چالش های مهم سیاست خارجی ایران طی یک دهه آینده می گوید: این تلقی که ایران بخشی از محور تجدیدنظر طلبانه چین و روسیه نسبت به نظم جهانی است، اراده برای مقابله با ایران را تقویت کرده است. بدون اصلاح این برداشتهای غیردقیق و اراده برای کاهش جامع تنش ایران و آمریکا، احیای برجام تغییر عمدهای در تنش میان این دو ایجاد نمی کند و عدم احیای آن، به مراتب نتایج بدتری خواهد داشت.
بخش هایی از گفت و گوی دیاکو حسینی را در ادامه می خوانید:
*حتی با وجود احیای برجام به نظر نمی رسد که چالش برنامه های هسته ای ایران برطرف شود. این موضوع دلایل ساده ای دارد: اول اینکه برجام عمر محدودی دارد و همه محدودیت ها تا پایان ۲۰۳۰ برچیده خواهند شد اما سوابق نشان میدهد که تا وقتی بی اعتمادی متقابل ایران و غرب ادامه داشته باشد، دولت های غربی همچنان از ماهیت برنامه های هسته ای و احتمال انحراف به سمت برنامه تسلیحاتی نگران خواهند بود.
*برجام تنها آرام بخشی موقت برای تنش هستهای میان ایران و غرب است و صرفا زمانی میتوانست یک راه حل پایدار باشد که یک گام در بین گامهای بعدی در راه مدیریت و سپس رفع مجموع اختلافات استراتژیک ایران و غرب باشد؛ چیزی که به نظر نمی رسد طرفین در آن مسیر حرکت کنند.
*این تلقی که ایران بخشی از محور تجدیدنظر طلبانه چین و روسیه نسبت به نظم جهانی است، اراده برای مقابله با ایران را تقویت کرده است. بدون اصلاح این برداشتهای غیردقیق و اراده برای کاهش جامع تنش ایران و آمریکا، احیای برجام تغییر عمدهای در تنش میان این دو ایجاد نمی کند و عدم احیای آن، به مراتب نتایج بدتری خواهد داشت.
* فرضیات و پیشداوریهای متقابل و رسوب کرده، آنچنان قوی هستند که به سختی می توان از آنها عبور کرد. همینطور نباید در استنباطی کمال گرایانه امید داشت که می توان با صرفا مذاکره همه رقابتها را کنار زد اما لازم است قدرتهای اصلی این منطقه به توافق برسند که بازی با حاصل جمع جبری صفر، هیچ برندهای نخواهد داشت؛ در حالیکه همه این کشورها با هم بازنده خواهند بود.
*ما هیچ راهی جز تغییر نگرشها نداریم. بجای خانههای سیاه و سفید باید روی نقاط خاکستری تمرکز کنیم؛ جایی که می توانیم منافع مشترک را جستجو کنیم؛ رقابت ها را قاعدهمند کنیم و مخرج مشترکی برای خیر جمعی داشته باشیم. ما امروز حتی به این نگرش، نزدیک هم نیستیم.
*مدت هاست که اعتقاد دارم همزمان با انتقال قدرت جهانی از غرب به آسیا، خاورمیانه به منزله یک مجموعه امنیت منطقه ای که تا کنون غرب به آن اعتبار داده بود، در حال ساقط شدن از موضوعیت است و به تدریج و به ویژه با تداوم خیزش چین و افزایش اشتیاق و علاقه آن به اوراسیای جنوبی، شاهد ظهور «باختر میانه» خواهیم بود. منطقه ای از خلیج فارس تا مدیترانه که اینبار چین به آن کشش دارد.
*کشورهای این منطقه فرضی در کنار آسیای جنوبی و آسیای مرکزی همچنان در کانون توجه کریدورهای ارتباطی غرب و شرق و منبعی بزرگ برای انرژیهای فسیلی است که جهان در حال ظهور آسیایی بیش از همیشه به آن نظر دارد. شاید غرب علاقه خود را به این منطقه تا اندازهای از دست داده باشد اما وجود قدرتهای منطقه ای که انگیزه و توان به چالش کشیدن یکدیگر و ایجاد بیثباتیهای گسترش یابنده را دارند، قدرتهای نوظهور آسیایی را تشویق میکند که جای ایالات متحده را به عنوان مداخلهگر توازن بخش بگیرند؛ هرچند ممکن است در آینده همانقدر بیثبات کننده باشند که غرب در سده های اخیر بوده است.