مرد شیشهای که برای سرقت راهی خانه خواهر همسر سابقش شده بود، تنها سهمش از این سرقت مرگبار سینی 5 میلیون تومانی بود.
به گزارش ایران، رسیدگی به این پرونده از ساعت 10:30 شب دوشنبه 6 تیر امسال و به دنبال گزارش مرگ زنی 72 ساله به بازپرس کشیک قتل پایتخت آغاز شد.
تیم جنایی در طبقه سوم ساختمانی در منطقه گیشا با جسد مقتول در حالی که مورد ضرب و جرح قرار گرفته بود، مواجه شدند.
بررسیهای اولیه نشان میداد مقتول، مهندس و از مدیران بازنشسته شهرداری بوده است. پرستار خانگی مقتول که شاهد این جنایت بود، در تحقیقات گفت: شب حادثه زنگ خانه به صدا درآمد و مرد جوانی از پشت در مدعی شد برای خانم مهندس بستهای از طرف شهرداری آورده است، من هم در را باز کردم اما لحظاتی بعد مرد جوانی در حالی که ماسک به صورت داشت و دستمالی هم دور سرش بسته بود، مقابل آپارتمان آمد و به محض اینکه در را باز کردم ناگهان چاقویی از جیبش بیرون آورد و به سمت من گرفت و با تهدید مرا به داخل یکی از اتاقها برد و حبس کرد، بعد شروع به کتک زدن خانم مهندس کرد و مدام تهدید میکرد که بگوید وسایل با ارزشش را کجا نگهداری میکند، اما مشت و لگدهای او باعث شد حال خانم مهندس بد شود. مرد جوان با دیدن این صحنه مرا از اتاق بیرون آورد و از من خواست با اورژانس تماس بگیرم.
پرستار 35 ساله ادامه داد: فوراً به اورژانس زنگ زدم و از آنجا که امدادگران خیلی زود آمدند، مرد ناشناس وقت نکرد وسایل با ارزش خانه را سرقت کند، فقط فرش نفیسی که داخل خانه بود به همراه سینی مسی که آنهم با ارزش بود را با خودش برد.
در بررسیهای اولیه از سوی متخصصان پزشکی قانونی، از آنجا که خانم مهندس بیماری قلبی داشت، علت مرگ وی سکته قلبی بر اثر شوک ناشی از ضرب و جرح سارق ناشناس اعلام شد.
پرستار خانم مهندس یکی از مظنونان پرونده بود اما در ادامه بررسیها مشخص شد او در این جنایت نقشی ندارد. با این احتمال که سارق وسایل سرقتی را به فروش برساند، مأموران به تحقیق از مغازههای دستدوم فروشی پرداختند و تصاویر سینی مسی و فرش ابریشمی را به کلیه سمساریها نشان دادند.
در تحقیقات میدانی در نهایت یکی از مغازهداران مدعی شد سینی را از مردی به نام هوشنگ خریداری کرده است. تصاویر دوربین مداربسته مغازه سمساری گرفته شد و با بررسی دوربینها، تصویر هوشنگ به دست آمد. زمانی که تصویر هوشنگ به خانواده مقتول نشان داده شد، خواهر مقتول او را شناسایی کرد.
زن جوان گفت: حدود دو سال قبل بهعنوان مسافر سوار بر خودروی هوشنگ شدم و همین مسأله باعث آشناییمان شد و بعد از مدتی به عقد موقت او درآمدم. یک سالی نیز با او زندگی کردم اما چون اعتیاد به مواد مخدر داشت از او جدا شدم.
با اطلاعات به دست آمده، بررسیها برای دستگیری هوشنگ ادامه یافت تا اینکه کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت موفق شدند رد او را در اطراف کرج به دست آورند و مرد جوان را بازداشت کنند. متهم پس از انتقال به اداره آگاهی پایتخت به قتل خانم مهندس با انگیزه سرقت اعتراف کرد.
گفتوگو با متهم
چرا از خواهر مقتول جدا شدی؟
زمانی که با او ازدواج موقت کردم، راننده آژانس بودم و با اینکه اعتیاد داشتم اما شرایطم خیلی بد نبود. با گذشت زمان و بیشتر شدن اعتیادم، کارم را رها کردم و خواهر مقتول هم که وضعیت بد مرا دید از من جدا شد.
چه شد که به فکر سرقت از خانه خانم مهندس افتادی؟
او تنها زندگی میکرد و هیچ کس را نداشت. در یک سالی که خواهر او زنصیغهایام بود، خانم مهندس از نظر مالی به ما خیلی کمک میکرد. بعد از جدایی از خواهر مقتول، دیگر از او و خانوادهاش خبری نداشتم تا اینکه اوضاع مالیام خیلی بد شد و دو هفته قبل از ماجرا در یکی از روزهای خماری به فکر خانم مهندس و وضع مالی خوبش افتادم به همین دلیل تصمیم گرفتم از خانهاش سرقت کنم. سر و گوشی آب دادم و متوجه شدم خانم مهندس همچنان در همان ساختمان قدیمی زندگی میکند و تصمیم به اجرای نقشهام گرفتم.
شب حادثه چه اتفاقی افتاد؟
من از شرایط زندگی خانم مهندس با خبر بودم و وقتی زنگ خانه را زدم به دروغ گفتم برای او بسته آوردهام. پرستار هم در ورودی را برایم باز کرد و با دیدن من خواست در را ببندد اما مانع بسته شدن در شدم و وارد خانه شده و پس ازضرب و جرح خانم مهندس و پرستار، چون سروصدا شد تنها فرش ابریشمی و سینی مسی را سرقت کردم. آن شب فکرش را هم نمیکردم خانم مهندس فوت کرده باشد. حتی خودم از پرستار خواستم با اورژانس تماس بگیرد اما 5 روز بعد زمانی که به همسر سابقم زنگ زدم و در رابطه با خواهرش سؤال کردم، فهمیدم او فوت کرده و من بهعنوان یک قاتل تحت تعقیبم.
با وسایل سرقتی چه کردی؟
سینی مسی را 5 میلیون تومان فروختم و بعد از یک ماه از جنایت، خواستم فرش ابریشمی را بفروشم، اما از آنجا که فرش را در جای نموری گذاشته بودم، بید زده بود و خراب شده بود، به همین دلیل هیچ کس آن را از من نخرید و فرش را دور انداختم.
در این مدت کجا بودی؟
ضایعات جمعآوری میکردم و شبها را هم در کنار خیابان میخوابیدم.