بغضم گرفته می شنوم های های آب گویا محرم است ببین گریه های آب سوز عطش وزید و گل فرش دود شد آهی کشید خاک سپس گفت وای آب اصلا مگر مهریه مادرش نبود آن وقت تشنه جان بده شاه پای آب با موج آب دست تاسف به سر زدند شاید که حکمتی است در این ماجرای آب