مرا گویی که چونی؟ چونم؟ ای دوست
جگر پر درد و دل پر خونم، ای دوست
حدیث عاشقی بر من رها کن
تو لیلی شو، که من مجنونم، ای دوست
بفریادم ز تو، هر روز، فریاد!
ازین فریاد روز افزونم، ای دوست!
شنیدم عاشقان را مینوازی
مگر من زان میان بیرونم، ای دوست؟
تو گفتی: گر بیفتی گیرمت دست؟
ازین افتاده تر کاکنونم، ای دوست؟
غزل های نظامی بر تو خواندم
نگیرد در تو هیچ افسونم، ای دوست
بیایید بیایید به گلزار بگردیم
بر این نقطه اقبال چو پرگار بگردیم
بیایید که امروز به اقبال و به پیروز
چو عشاق نوآموز بر آن یار بگردیم
بسی تخم بکشتیم بر این شوره بگشتیم
بر آن حب که نگنجید در انبار بگردیم
هر آن روی که پشت است به آخر همه زشت است
بر آن یار نکوروی وفادار بگردیم
چو از خویش برنجیم زبون شش و پنجیم
یکی جانب خمخانه خمار بگردیم
در این غم چو نزاریم در آن دام شکاریم
دگر کار نداریم در این کار بگردیم
چو ما بیسر و پاییم چو ذرات هواییم
بر آن نادره خورشید قمروار بگردیم
چو دولاب چه گردیم پر از ناله و افغان
چو اندیشه بیشکوت و گفتار بگردیم