با فراقت چند سازم برگ تنهاییم نیست
دستگاه صبر و پایاب شکیباییم نیست
ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد
ترس تنهاییست ور نه بیم رسواییم نیست
بر گلت آشفتهام بگذار تا در باغ وصل
زاغبانگی میکنم چون بلبلآواییم نیست
تا مصور گشت در چشمم خیال روی دوست
چشم خودبینی ندارم روی خودراییم نیست
درد دوری میکشم گر چه خراب افتادهام
بار جورت میبرم گر چه تواناییم نیست
طبع تو سیر آمد از من جای دیگر دل نهاد
من که را جویم که چون تو طبع هرجاییم نیست
سعدی آتشزبانم در غمت سوزان چو شمع
با همه آتشزبانی در تو گیراییم نیست
*************
روز وصلم قرار دیدن نیست
شب هجرانم آرمیدن نیست
طاقت سر بریدنم باشد
وز حبیبم سر بریدن نیست
مطرب از دست من به جان آمد
که مرا طاقت شنیدن نیست
دست بیچاره چون به جان نرسد
چاره جز پیرهن دریدن نیست
ما خود افتادگان مسکینیم
حاجت دام گستریدن نیست
دست در خون عاشقان داری
حاجت تیغ برکشیدن نیست
با خداوندگاری افتادم
کش سر بنده پروریدن نیست
گفتم ای بوستان روحانی
دیدن میوه چون گزیدن نیست
گفت سعدی خیال خیره مبند
سیب سیمین برای چیدن نیست
*************
نمیدانم دلم دیوانهٔ کیست
اسیر نرگس مستانهٔ کیست
نمیدونم دل سرگشتهٔ مو
کجا میگردد و در خانهٔ کیست
*************
دو چشمم درد چشمانت بچیناد
مبو دردی به چشمانت نشیناد
شنیدم رفتی و یاری گرفتی
اگر گوشم شنید چشمم مبیناد
*************
مو که یارم سر یاری نداره
مو که دردم سبکباری نداره
همه واجن که یارت خواب نازه
چنین خوابه که بیداری نداره
*************
دلم بی وصل تو شادی مبیناد
به غیر از محنت آزادی مبیناد
خرابآباد دل بی مقدم ته
الهی هرگز آبادی مبیناد
*************
دلا خوبان دل خونین پسندند
دلا خون شو که خوبان این پسندند
متاع کفر و دین بیمشتری نیست
گروهی اون گروهی این پسندند
*************
پسندی خوار و زارم تا کی و چند
پریشان روزگارم تا کی و چند
ز دوشم باری ار باری بگیری
گری سربار بارم تا کی و چند
*************
اَلالهی کوهسارانِم تویی یار
بنفشه جوکنارانِم تویی یار
الاله کوهساران هفتهای بی
امید روزگارانِم تویی یار
*************
دلم زار و دلم زار و دلم زار
طبیبم آورید دردِم کِرید چار
طبیبِم چون بِوینه بِرْ مُوی زار
کِرَه دَرمونِ دردِم را به ناچار
*************
فلک! زار و نزارِم کِردی آخِر
جدا از گلعذارِم کِردی آخِر
میان تختهٔ نردم نشوندی
شش و پنجی بکارِم کردی آخر