پسر پولدار برای اینکه کسی به همدستان سارقش مشکوک نشود با سر و وضعی شیک و مرتب آنها را در سرقتها همراهی میکرد.
به گزارش ایران، چند شب قبل مأموران گشت پلیس در غرب تهران، متوجه مرد جوانی با ظاهری آراسته شدند که کت و شلوار شیکی به تن دارد و در کنار یک خودروی ال 90 ایستاده است اما وقتی مأموران به سمت مرد جوان رفتند، ناگهان متوجه شدند وی با دستپاچگی قصد ترک محل را دارد.
آنها به سمت مرد جوان رفته و علت حضورش را در آن موقع شب جویا شدند اما مرد جوان نتوانست توضیح قانعکنندهای به مأموران بدهد. از طرفی داخل خودرو نیز دو مرد جوان حضور داشتند که به نظر میآمد اعتیاد دارند و به قصد سرقت سوار خودرو شدهاند. با این احتمال مرد جوان و دو همدستش بازداشت شدند و در بازرسی بدنی آنها ابزارهایی که در سرقت خودرو و خانه کاربرد داشت، کشف شد. بدین ترتیب مشخص شد که مرد جوان با دو همدستش نقشه سرقتهای سریالی خانهها و خودروها را اجرا میکرده است.سه متهم در اختیار پلیس قرار داده شده و تحقیقات برای شناسایی سایر همدستان آنها و سرقتهای احتمالیشان ادامه دارد.
اعترافات متهم خوش لباس
به قول خودش بادیگارد است تا همدستانش بتوانند به راحتی نقشههایشان را اجرا کنند. وی میگوید تا به حال سرقت نکرده اما بابت همراهی سارقان پول میگرفته است.
با این سر و وضع و لباس همراه سارقان چه میکنی؟
من مشکل مالی ندارم، پدرم تاجر است و به خاطر رفت و آمدهای زیادی که به ترکیه داریم، خانهای هم در آنجا خریداری کردیم. من علاوه بر تسلط به زبان فارسی و ترکی استانبولی؛ به زبان انگلیسی و آلمانی نیز تسلط دارم.
تحصیلاتت چقدر است؟
من عاشق سینما هستم و دلم میخواست سوپراستار میشدم. بازیگری خواندم و به واسطه ترددهایی که به ترکیه داشتیم، سیاهی لشکر یک فیلم بودم و در ایران هم در چند فیلم نقش سیاهی لشکر ایفا کردم. کارگردانها با دیدن چهره و تیپ من، میگفتند در آینده قطعاً سوپراستار میشوم.
پس چرا رفیق دزدان شدی؟
من که خلاف نکردم. در سرقتها تقریباً نقش بادیگارد سارقان را اجرا میکردم اما نه به آن صورت که در برابر سارقان دیگر از آنها حمایت کنم. نقش من بیشتر به این صورت بود که پوششی برای سارقان بودم.
چون لباسهایم مارک است. کسی به من شک نمیکند، زمانی که همدستانم برای سرقت میرفتند، من هم با آنها میرفتم، اما در نزدیکی محل سرقت میایستادم. اگر کسی رد میشد و ما را میدید باتوجه به ظاهر من شک نمیکرد و آنها هم به کارشان ادامه میدادند.
چه شد که این ایده به ذهنت خطور کرد؟
من هرچند وقت یکبار گل مصرف میکردم، تا اینکه فروشندهای که از او گل میخریدم دستگیر شد. بعد از مدتی که دوباره او را دیدم گفت به خاطر سرقت دستگیر شده بعد هم آنقدر از هیجان سرقت گفت که دلم خواست آن را تجربه کنم، چون برای من که وضع خوبی دارم و هر تفریحی انجام دادهام هیجان سرقت میتوانست جالب باشد چون نیاز به پول نداشتم و از طرفی ترس از دستگیری داشتم اول کمی مردد شدم و مخالفت کردم اما چند روز بعد، پیمان به همراه یکی از دوستانش به سراغم آمد و پیشنهاد عجیبی به من دادند.
چه پیشنهادی دادند؟
دوست پیمان از من خواست که با آنها در سرقتها همراه شوم اما سرقت نکنم. من با آنها به محلهای سرقت میرفتم و زمانی که آنها برای سرقت وارد میشدند من در محل کشیک میدادم. اگر کسی رد میشد و مثلاً دوستانم را در حال سرقت خودرو میدیدند، آنها خیلی طبیعی داخل خودرو مینشستند و من با ظاهری مؤقر به سمت خودرو میرفتم و با آنها مشغول صحبت میشدم و باتوجه به تیپ شیک و مجلسیام، متقاعد میشدند که خودرو مال خودمان است. کم کم پیشنهاد همراهی زیاد شد اما حوصلهام نمیکشید کار زیاد قبول کنم. هرچند شب یکبار همراه آنها میشدم و گاهی برای سرقت منزل، گاهی سرقت خودرو و لوازم داخل آن، فرقی نداشت.
در ازای این سرقتها چقدر گیرت میآمد؟
دو و نیم تا سه میلیون تومان؛ برای هر سرقت ولی پول هم نمیدادند مهم نبود من هیجانش را دوست داشتم اما حالا که دستگیر شدم پشیمانم.