تماشا نکن حال تنهاییم را
ببر با خودت کل داراییم را
مردد نشو رفتن اما ندارم
تماشا نکن غم تماشا ندارد
ای آه طولانی من حال پریشانی
من در دل طوفانی من باران گرفتی
طاقت ناچیز مرا گریه یکریز
مرا صبر غم انگیز مرا آسان گرفتی
شبی خاطراتت به جان من افتاد
مرا با غمت این چنین روبرو روبرو کرد
من عاشق نبودم که زیبایی تو
وجود مرا ناگهان زیرو رو زیرو رو کرد
من ابرم که تو رفتی که باران ببارد
نبود تو من را به شب میسپارد
برای منو عشق دلت جا ندارد
تماشا نکن غم تماشا ندارد
ای آه طولانی من حال پریشانی
من در دل طوفانی من باران گرفتی
طاقت ناچیز مرا گریه یکریز
مرا صبر غم انگیز مرا آسان گرفتی