به گزارش «تابناک» روزنامههای امروز یکشنبه ۱۴ مردادماه در حالی چاپ ومنتشر شد که جلسه مشترک سران قوا به میزبانی پزشکیان، آرایش نظامی متزلزل واشینگتن پشت تلآویو و عناوینی مرتبط با مناسبت سالروز صدور فرمان مشروطیت در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
جعفر علیاننژادی طی یادداشتی در شماره امروز وطن امروز نوشت: آنچه این روزها بیش از هر چیز اهمیت داشته و میطلبد پیرامون آن به میزان کفایت تولید پیام و محتوا صورت بگیرد، فهم منطق پاسخ انقلاب اسلامی به اقدام متجاوزانهای است که رژیم جنایتکار صهیونیستی با ترور شهید هنیه آن هم در خاک جمهوری اسلامی ایران، مرتکب شد.
اصلیترین نکته درباره این موضوع آن است که منطق پاسخ ایران برگرفته از عقلانیت انقلاب اسلامی بوده و خارج و بیرون از دستگاه محاسباتی غرب قرار دارد؛ بنابراین آنچه در وهله اول اهمیت دارد، فهم چنین تفاوتی است. فهم این تفاوت، پیشنیاز درک ما از واقعیتهای برآمده از این عملیات خواهد بود.
مسأله آن است که میزان اثر این پاسخ را نمیتوان با متر و معیارهای موجود سنجید. تفاوت بین ۲ نگاه است؛ سنجهای که عقل انقلابی در اختیار ما قرار داده و سنجهای که ذهن تراژیک غربی پیش روی ما میگذارد. تفاوت است میان پاسخی که بر مدار عقل انقلابی داده میشود و توازنی که ذهن تراژیک غربی مدعی برقراری آن است. نزاع بین نظمی است که عقل انقلابی خواهان تثبیت آن است و نظمی که ذهن تراژیک خواهان تداوم آن است.
اگر مبتنی بر بصیرتهای تاریخ اساطیر یونان، «آشوب» را زمینه پیدایش نظم غربی بدانیم و دولت را جایگزین قهرمانان اساطیری بدانیم که بر آشوبهای تاریخ یونان باستان فائق میآمدند، یکی از دغدغههای بنیادین حکومتهای غربی، خطر بینظمی و هرج و مرج بوده است.
آنان بر همین مبنا نظم و آشوب را درهم آمیخته فرض کردهاند و ذهن تصمیمگیرشان را عادت به تراژیکاندیشی دادهاند؛ این فرض که هیچ نظمی پایدار نیست، چون درآمیخته با آشوب است و چه بسا هر آن دچار وضعیت «کیآس» (بحران و آشوب) شوند. این هراس تاریخی، اساساً نظم و نهاد دولت غربی را در تقابل با عدم قطعیتها، غافلگیریها، بحرانها و آشوبها، سامان داده است.
«رابرت کاپلان» در این باره نوشته است: «ادیپ شاه سوفوکول تعلیم میدهد که هیچ انسانی را نمیتوان سعادتمند دانست تا زمانی که بمیرد، زیرا هیچ چیز قطعی نیست بنابراین هیچ چیز را نمیتوان بدیهی انگاشت. فاجعه میتواند هر لحظه به موفقترین و قدرتمندترین فرد ضربه بزند و جذابترین و ممتازترین زندگیها را خاکستر کند».
میراثداری هراس و اضطراب تاریخی تمدن غرب، آنها را دلمشغول نوعی آیندهنگری بیمناک کرده و فعالیت ذهنیشان را در فضای انتظار بحران و وقوع تراژدی (فاجعه) سامان داده است. بدبینی بیشتر از آنکه نوعی خصلت اخلاقی باشد، ناشی از نوعی بیقراری فلسفی است. آرتور شوپنهاور، فیلسوف بدبین آلمانی در همین باره میگوید: «تراژدی بیهودگی تمام تلاشهای بشر را آشکار میکند».
این اضطراب موقعیت که ناشی از نشاندن ذهن به جای عقل الهی بر سریر سروری است، تفکر تراژیک را تبدیل به امری ذاتی میکند و حکم به آن میدهد که پیش از آنکه با حقیقت سخت در میانه بحران مواجه شود، از وقوع آن به هر شکل ممکن جلوگیری کند. اصلا ایجاد و تأسیس رژیم صهیونیستی، ولد نامشروع همین ذهن تراژیک و هراسان است.
این رژیم تبهکار، باطن کت و شلواری و شیک تمدن غرب است که بدون وجود آن، چنین نظمی فرومیپاشد. آنان همیشه در این فکر بودهاند که چگونه میتوانند نظمی استوار سازند که ورای آشوب باشد، بحران را هضم کند، تبدیل به انرژی کند و از حادثه نهراسد. تاسیس این رژیم وحشی و جنایتکار، با هدف راندن چنین تراژدیهایی به بیرون از مرزهای خود بوده است، اما رژیم صهیونیستی خود یک تراژدی و فاجعه رو به زوال است. فاجعه با فاجعه ماندگار میشود، اما اگر دیگر کسی نباشد که از این حکمرانی ترس و جنایت بترسد، فاجعه عادی میشود و عادی شدن، پایان این تراژدی را نوید میدهد. ذهن تراژیک غربی تا سرحد مرگ، این فاجعه بشری را علیه بشریت مصرف کرده است و در این دقایق پایانی در حال ماجراجوییها و تقلاهای بیحاصل است.
کشش و اَمد ذهن تراژیک به پایان آمده است، چون جهان در حال تجربه حرف نویی است که انقلاب اسلامی کانون آن بوده است؛ عقلی که بر این ذهن تراژیک در حال لگام زدن است و فهمیده چگونه باید این اسب سرکش هراسان و عصبانی را رام کند. نظم انقلابی جلوه اصلی این عقلانیت اسلامی است و توانسته کاری کند که شعارهای انقلاب در اقصی نقاط جبهه مقاوت سر دست گرفته شود.
جمهوری اسلامی در طول حیات خود، ایده نظم انقلابی را تجربه کرده است، در برابر امواج سهمگین تغییر منفی ایستاده، بحرانها را به میان کشیده و انرژیشان را ذخیره کرده است. نظم انقلابی از این نظر مبتنی بر نوعی عقلانیت اسلامی است که بیرون از دستگاه محاسباتی غرب قرار دارد و در حال شناساندن عمیق این تجربه به مستضعفان جهان است.
نکته آخر آنکه با این توضیحات معلوم میشود پاسخ انقلاب اسلامی به چنین اقدامات متجاوزانه اذهان تراژیک، عملیاتی عقلانی است که انسجام عقلی جبهه مقاومت را چند برابر میکند و طعم خوش اقتدار را مجددا و به فاصلهای نزدیک از توفان الاقصی و «وعده صادق» به مذاق ملتهای مستضعف میچشاند.
روزنامه جمهوری اسلامی طی یادداشتی در شماره امروز خود به موضوع داغ این روزها «ترور شهید هنیه» پرداخت و نوشت: ترور اسماعیل هنیه در تهران که توسط رژیم صهیونیستی با چراغ سبز آمریکا صورت گرفته، یک توطئه چندوجهی است. به همین دلیل، مسئولان نظام جمهوری اسلامی باید با بررسی جامع و دقیق ابعاد این ترور و اهداف آن، بعد از آنکه بر تمام جوانب اشراف اطلاعاتی و تحلیلی یافتند درصدد مقابله برآیند. شتابزدگی در مقابله کردن با چنین توطئهای علاوه بر اینکه نتیجهای نخواهد داشت، دشمن را جسورتر و نسبت به ادامه اقدامات مشابه حریصتر خواهد کرد.
ابعادی که باید مورد تامل قرار گیرند بسیارند، ولی مهمترین آنها را میتوان اینگونه برشمرد.
۱- صهیونیستها و حامیان آمریکائیشان میتوانستند اسماعیل هنیه را در قطر ترور کنند، ولی این کار را نکردند. او سالها بود که با خانوادهاش در قطر زندگی میکرد، جائی که رژیم صهیونیستی در آنجا دارای مراکز اطلاعاتی قوی است و از جزئیات زندگی اسماعیل هنیه آگاهی داشت و میتوانست بسیار زودتر و آسانتر او را ترور کند. روشن است که رعایت ملاحظات سیاسی با دولت قطر عامل اصلی خودداری رژیم صهیونیستی از ترور اسماعیل هنیه در قطر بود.
۲- انتخاب تهران برای ترور اسماعیل هنیه، پیام اهانتآمیزی برای ایران دارد. ترورکنندگان میخواهند بگویند ما تا داخل خانه شما نفوذ داریم.
۳- انتخاب زمان ترور هم حاوی پیام است. اسماعیل هنیه و سایر رهبران مقاومت فلسطینی سفرهای زیادی به تهران داشتند، ولی در آن سفرها چنین اقدامی صورت نگرفت. انجام این ترور همزمان با حضور مهمانان خارجی از دهها کشور در تهران به مناسبت مراسم تحلیف رئیس جمهور پزشکیان، حاوی پیامهای متعددی است که یکی از آنها اینست که اراده مشترک صهیونیسم بینالملل و آمریکا بر اینست که مانع هرگونه تحول در ایران شوند. تحلیل برنامهریزان ترور اسماعیل هنیه این بود که این ترور قطعاً دولت جدید ایران را در پیمودن مسیر تحولخواهی به ویژه در تلاش برای تنشزدائی با غرب و حل مشکلات تحریمها و مذاکرات برجامی دچار مشکل خواهد کرد. این هدفگذاری بسیار مرموزانه باید برای مسئولین نظام جمهوری اسلامی حساسیتبرانگیز باشد و انگیزه آنها را برای خنثی کردن این توطئه و جلوگیری از رسیدن دشمن به این هدف شیطانی افزایش دهد.
۴- استمرار ترور رهبران و فرماندهان جبهه مقاومت توسط رژیم صهیونیستی، که ترور اسماعیل هنیه در تهران و فواد شُکر در بیروت در یک شب تازهترین آنهاست، نشان میدهد استراتژی مشترک صهیونیستها و آمریکا، از بین بردن سران و افراد زبده جبهه مبارزه با اشغالگران است. اقداماتی که تاکنون از ناحیه جبهه مقاومت برای خنثی کردن این توطئه صورت گرفته بهیچوجه بازدارنده نبوده و حتی دشمن توانسته در تحقق این هدف مهم خود پیشروی زیادی داشته باشد. در این میان، ایران بیشترین خسارت را دیده، ولی برای بستن منافذ تاکنون اقدام موثری انجام نداده است. این استراتژی دشمن را نباید دستکم گرفت و نباید به شعارهائی از قبیل اینکه انتقام سخت خواهیم گرفت اکتفا کرد. انتقام سخت اینست که منافذ را ببندیم، چشمها و گوشها را تقویت کنیم و اجازه ندهیم حتی یک نفر از فرماندهان و رهبران جبهه مقاومت کمترین آسیبی ببیند.
۵- عملکرد رژیم صهیونیستی در عمر ۷۶ سالهاش و به ویژه در ۱۰ ماه جنگ غزه و ترورهای این مدت نشان داد نه فقط این رژیم بلکه صهیونیسم بینالملل برای جهان یک خطر است و بزرگترین تهدید برای صلح و امنیت جهانی محسوب میشود. به همین دلیل، جبهه مقاومت باید استراتژی جدیدی که برای ریشهکن ساختن صهیونیسم بینالملل کارائی داشته باشد اتخاذ کند. رسیدن به این هدف در شرایط کنونی که یک اجماع جهانی در افکار عمومی ملتها و بخشی از دولتها علیه صهیونیسم وجود دارد، اقدامی عملی است. مسئولین نظام جمهوری اسلامی باید به جای اقدامات مقطعی، درصدد پایهگذاری این استراتژی جدید باشند.
رسالت نوشت: نیویورک تایمز به عنوان یکی از معتبرترین رسانههای جهان شناخته میشود. برخی از اهل رسانه همین میزان احتیاط را هم لازم نمیدانند و آن را رسما معتبرترین رسانه عنوان میکنند. با این همه این رسانه در سالهای اخیر چند بار به صورت گلدرشت و واضح دروغ گفته است. یک بار در تابستان سال ۱۴۰۱ که در مورد وضعیت سلامت رهبر انقلاب گمانهزنیهایی تماما بیپایه کرده بود. بار دیگر همین روزها در مورد نحوه ترور شهید هنیه که باز هم گزارشهایی غیرواقعی را به عنوان رمزگشایی از ترور این شخصیت تحویل مخاطب خود داده بود. اینجا شکلگیری این سؤال طبیعی است که چرا یک رسانه معتبر حاضر میشود اینگونه اعتبار خود را در معرض خطر و خدشه قرار دهد؟ پاسخ را میتوان در چند عامل جستجو کرد. یکی ذات به شدت ملیگرایانه سیاستخارجی آمریکاست که در آن همهچیز باید فدای وطن شود. میبینیم که سیاست رسانه بیبیسی هم یکپارچه نیست و بین بخش فارسی و انگلیسی آن تفاوت زیادی به چشم میخورد. نیویورکتایمز در حوزه سیاست خارجی خود را موظف میداند که از اعتبار خود هزینه کند؛ چون پای منافع ملی در میان است. اگر پای منافع ملی نخواهد از اعتبار خود مایه بگذارد، پس این اعتبار را میخواهد چه کار؟ ملیگرایی آمریکایی خصلتی بسیار سنتی و ایدئولوژیک دارد و این تا حدودی برای ما درسآموز است. اصول روزنامهنگاری که نیویورکتایمز به رعایت اعلای آن شناخته میشود برای همهجا و همهوقت نیستند. اگر ایران درگیر اغتشاشات شد، آن وقت سخت بتوان بین خط رسانهای نیویورکتایمز و رسانههای مزدوری همچون ایراناینترنشنال و منوتو تفاوت پیدا کرد. گذشته از این ذات رسانه در غرب بر پایه آگاهی نیست؛ برپایه پروپاگانداست و از این رو هر راستی میتواند مقدمه دروغ باشد. اگر رسانهای راست نگوید، پس چگونه دروغ بگوید؟ در صنعت پروپاگاندا اصالت با واقعیت و حقیقت نیست؛ حتی اگر رسانهای در اغلب اوقات به آن پایبند باشد. در این شرایط اعتبار یک مفهوم متعالی برای رسانه به شمار نمیرود؛ بلکه انبار مهمات دروغهای بعدی است.