به گزارش تابناک به نقل از ایسکانیوز، «تهرون، تهرون که میگن جای قشنگیه» فقط یک دیالوگ ماندگار از اولین فیلم سینمایی ناطق ایران نیست، بلکه این جای قشنگ برای خیلیها راه رسیدن به آرزوهایی است که شاید در شهر خودشان دور و دستنیافتنی باشد.
«وقتی شهر خودت امکانات کافی نداره، کار نیست یا خانواده مانع رشد و پیشرفتت میشن، طبیعیه که چمدون ببندی بیای که خوشبختی و پیشرفت را در شهر دیگهای پیدا کنی» این را فاطمه میگوید که حالا چند سالی است که چمدان بسته و راهی تهران شده تا زندگی مستقل را تجربه کند. فاطمه ساکن پانسیون است و هرچند خانواده خوبی دارد اما ترجیح میدهد روی پای خودش بایستد؛ پانسیون نه خوابگاه است و نه خانه اجارهای، بلکه جایی شبیه به خوابگاه است با این تفاوت که فقط مختص دانشجوها نیست و از هر طیف آدمی در آن پیدا میشود.
هزینه بالای زندگی در پایتخت، اجارههای سرسامآور باعث شده تا زندگی در اتاقهای اشتراکی پانسیونها انتخاب آدمهایی بسیاری باشد. برخی حتی بیش از ۱۰ سال است که به این شیوه زندگی میکنند.
اهالی پانسیون چند دسته هستند. برخی از آنها جوانانی هستند که برای داشتن شغل بهتر، زندگی مستقل و یا حتی دور شدن از سختگیریهای خانواده از شهرهای خود راهی تهران میشوند. عدهای به قول خودشان بچه تهران هستند اما یا درگیر آسیب اجتماعی شده و خانواده حمایتگری ندارند یا خود خانواده عامل خلق آن آسیب بوده و زندگی در کنار آنها دشوار است. دستهای هم از همه تنهاتر هستند، کسی را ندارند و برای بقا میجنگند.
از فاطمه درباره آسیبهای اجتماعی که دخترهای ساکن پانسیون با آن دست به گریبان هستند، سوال میکنم و میگوید: اینجا آدمها از هر سطح فرهنگی کنار هم زندگی میکنند. یکدستگی خوابگاه را اینجا نمیبینید. پانسیون بررسی نمیکند که افراد چه پیش زمینهای دارند و هر کسی پول بدهد، تخت اجاره میکند. جمعی از آسیبهای اجتماعی را میتوان در پانسیون دید، از دخترهایی که سابقه خودکشیهای ناموفق داشته و یا درگیر اختلال روانی هستند تا کسانی که برای تامین هزینههای خود درگیر روابط متعدد و همزمان میشوند.
«وقتی بیایی اینجا، وقتی مستقل بشی، وقتی تو چهارچوبهایی که خانواده میگه زندگی نکنی، حتی اگه سخت بگذره هم نمیتونی برگردی؛ پانسیون پناه آدمهای طرد شده است» این را دختری میگوید که در ۱۱ سالگی مادرش را از دست داده و به اجبار پدر با مردی که بیش از ۱۰ سال از او بزرگتر است، ازدواج میکند. حالا هم برای فرار از زندگی که مهر و عاطفهای در آن جریان ندارد، راهی پانسیون شده است. هزینههای زندگی باعث شده تا برای تامین مخارج درگیر روابط متعدد شود و یکی از راههایی هم که انتخاب کرده فروش تخمک است. او که خود تجربهای از مادر شدن نداشته حالا با فروش تعداد زیادی از تخمکهایش مادر بچههایی است که خودش آنها را نمیشناسد.
فاطمه میگوید که برخی از افراد ساکن پانسیون، دخترهایی هستند که با هدف رسیدن به پیشرفت و خوشبختی راهی اینجا شدهاند اما چون مهارت اجتماعی کافی ندارند و یاد نگرفتهاند که چطور از خود مراقبت کنند، درگیر آسیبهای اجتماعی میشوند. برخی روابط عاطفی ناسالمی را تجربه میکنند و بعد برای اینکه نجات پیدا کنند، راه اشتباهی را در پیش گرفته و از رابطهای به رابطه دیگر میروند.
یکی از اهالی پانسیون داستان غمانگیزی دارد، او بعد از ۱۸ سال زندگی مشترکی که عاشقانه و با نذر و نیاز شروع شد، به دلیل خیانت همسر، جدا شده و حالا دلتنگیهای خود برای فرزندانی که دور هستند را با دخترهای پانسیون به اشتراک میگذارد. او زندگی در پانسیون را انتخاب کرده تا هزینه کمتری بپردازد و بتواند با کار کردن پول جمع کرده و خانهای اجاره و همراه فرزندانش در آن زندگی کند.
اینجا هرکسی قصهای دارد و نقطه مشترک همه آنها تنهایی است؛ نقطه اشتراکی که آدمهای غریبه این پانسیون را با هم آشنا میکند و برای هم از دردی میگویند که تجربه کردهاند. فاطمه میگوید: باید خیلی قوی باشیم که هم از خودمان در برابر آسیبها مراقبت کنیم و هم برای رسیدن به هدفمان بجنگیم. من بارها پای صحبت دخترهایی نشستم که میخواستند خودکشی کنند و دیگر امیدی برای زنده ماندن نداشتند.
او تعریف میکند: بیشتر افرادی که در پانسیون هستند از نظر مالی شرایط مناسبی ندارند. در پانسیون تازه عروسی داریم که همسرش توان تهیه خانه را ندارد و جدا از هم زندگی میکنند. مادرش مبتلا به بیماری آلزایمر است و شرایط زندگی در کنار او را هم ندارد و ناچار است که در پانسیون زندگی کند. پانسیون از نگاه من پناهگاه است. همه اینجا شاغل هستند و از هر قشری حضور دارند. من هماتاقی داشتم که درگیر پارانوئید بود به شدت توهم توطئه داشت.
بخشی از افراد ساکن پانسیون هم کسانی هستند که بعد از رسیدن به استقلال مالی علاقهای به حضور در کنار خانوادهای که مدام سختگیری میکند و اجازه رشد و پیشرفت نمیدهد را ندارند و ترجیح میدهند که با چنگ و دندان از این استقلال محافظت کنند. «من زنی هستم که رو به پیشرفت است و مجبور نیستم زورگویی کسی را تحمل کنم» این را زنی میگوید که همسرش درگیر اعتیاد شده و حالا حتی اگر همسرش ترک کند هم حاضر نیست به زندگی بازگردد که اجازه رشد و پیشرفت ندارد. چراکه در طول زندگی هر وقت میخواست پیشرفت کند، همسرش مانع میشد.
همخانه شدن یک مرحله بالاتر از زندگی در پانسیون است و گاهی ۲ یا چند نفر تصمیم میگیرند که خانهای اجاره کرده و هزینههای آن را به صورت مشترک پرداخت کنند اما گاهی دچار مشکل شده و به پانسیون باز میگردند. سایتهای اجاره خانه هم از آگهیهایی از این دست پر است.
گاهی محدودیتهای خانواده و گاهی هم متوازن نبودن توزیع امکانات در شهرها باعث میشود که افراد از خانواده جدا شده و مستقل زندگی کنند اما هزینهها به قدری زیاد است که اجاره خانه دشوار است و یا خانه را مشترک اجاره میکنند و یا مجبور میشوند که برای زندگی راهی پانسیون شوند. برخی هم برای فرار از خشونت خانگی و زندگی ناامن، تصمیم میگیرند که در پانسیون زندگی کنند.
این سبک زندگی برای زنان سختتر از مردان است چراکه گاهی افراد وقتی متوجه میشوند که دختری تنها زندگی میکند، با هدف سواستفاده به او نزدیک میشوند و این مسئله زندگی را برای آنها سخت میکند و اضطراب ناامنی هم به مشکلاتشان اضافه میشود.
قراییمقدم جامعهشناس معتقد است که حضور افرادی از خرده فرهنگهایی متفاوت در کنار هم میتواند برای کسانی که مهارت اجتماعی کافی ندارند، زمینهساز بروز آسیبهای اجتماعی شود. وی در این خصوص به ایسکانیوز گفت: همخانگی و زندگی در پانسیون پدیده نوظهوری است که افزایش ورود مهاجران به شهرهای بزرگ آن را رقم زده است. قرار گرفتن افراد با خرده فرهنگهای مختلف میتواند زمینهساز بروز برخی آسیبها باشد. این افراد در معرض صدمات روحی و روانی و حتی جسمی هستند.
وی افزود: درخصوص همخانهگی گاهی چند خانواده مجبور به زندگی اشتراکی میشوند و یا افراد غیرهمجنس برای تامین هزینه به این سبک زندگی رو میآورند که میتواند منجر به ایجاد روابط ناسالم شود. البته همه آدمهایی که همخانهشدن یا زندگی در پانسیون را انتخاب میکنند، آدمهای ناسالمی نیستند بلکه درگیر مشکلات مالی هستند و به همین جهت اینها بیشتر در معرض آسیبهای اجتماعی قرار دارند. وقتی محیط نامساعد باشد، افراد آسیب میبینند.
قراییمقدم عنوان کرد: وظیفه دولت حمایت از این آدمها است و میتوان خانههایی ساخت که متراژ کمتری داشته باشند و تحت نظر شهرداریها، وزارت رفاه باشند و افراد بتوانند با هزینه کمتر اما مستقل زندگی کنند.
شاید اگر شرایط اشتغال و توزیع امکانات در شهرهای دیگر بهبود پیدا کند، کمتر کسی برای رشد و پیشرفت مجبور به مهاجرت میشود. از جهتی موضوع خشونت خانگی مسئله جدی است چراکه بسیاری از این افراد برای فرار از خشونت به این زندگی پناه میآورند و گاهی درگیر آسیبهای اجتماعی دیگر میشوند اما لایحه حمایت از زنان در برابر خشونت خانگی همچنان بلاتکلیف مانده است.