به گزارش تابناک، وقتی دو استاد ادبیات با هم ازدواج میکنند، احتمالا آشناییشان در دانشگاه شکل گرفته است. همانطور که دکتر قمر آریان با دکتر عبدالحسین زرینکوب در دانشگاه و سر کلاس استاد فروزانفر با هم آشنا شدهاند و ماجرا به ازدواج ختم شده است.
همیشه شنیدن از زندگی خصوصی خصوصی بزرگان ادبیات خصوصا محققان که همواره با جنبه رسمی، ادبی و پژوهشی کارهایشان آشنا هستیم، جذابیت زیادی دارد. امروز 24 شهریور که سالروز درگذشت دکتر عبدالحسین زرینکوب است، نگاهی میکنیم به زندگی مشترک او با همسرشان، خانم دکتر قمر آریان.
پسر جوان پرکاری که بد لباس میپوشید!
سالها پیش در مجله بخارا (مرداد 1378)، مصاحبهای با دکتر زرینکوب و دکتر آریان انجام شده بود که آنجا خانم دکتر از اولین دیدارش با پسر جوانی در دانشکده صحبت میکند که بعدها دلباخته او میشود و در مکالماتش او را «عبدی» میخواند. ماجرا از زبان ایشان چنین است:
«عبدی در کلاس از بهترین و پرکارترین شاگردان بود. ولی خیلی بد لباس میپوشید. من مشهد بودم. از مشهد آمدم تهران. در مشهد دانشگاه نبود. با برادرهایم آمدم تهران. من توی پانسیون بودم. در میانههای ترم، من ناخوش شدم. سه ماه نیامدم. وقتی که آمدم هیچکدام از کلاسها را به اندازه کلاس بدیعالزمان فروزانفر بدم نمیآمد. فروزانفر آن وقت عطار میگفت. در کلاس ایشان، فقط من مینوشتم. وقتی به کلاس آمدم، مانده بودم که این مدت که غایب بودهام را چه کنم؟ شاید درست نباشد که من بروم و از این و آن بخواهم که مرا کمک کنند. چون درسها را کسی نمینوشت. یک مرتبه همین شاگرد با همان لباسهای بیریخت آمد و گفت: چرا ناراحتید؟ درس عطار را میخواهید؟ شما بنویسید تا من بگویم. من هم با خودم گفتم: عجب آدم از خودراضی! ولی چارهای نبود. حالا تا ببینم چقدر بلد است! همین که شروع کرد، تفاوت را حس کردم. فهمیدم آدم باسواد و پرمطالعهای است. از همان روز احساس کردم که یک آدم استثنایی است.»
عبدی همیشه کار میکند
خلاصه کلاسهای دانشکده و ماجرای مریضی و استاد فروزانفر همه دست به دست هم میدهند تا کمکم آشنایی آن دو بیشتر شود و ماجرا به ازدواج ختم شود. دکتر قمر آریان در همان گفتوگو از احوالات و سبک زندگی شوهرش هم میگوید: «در هر فاصلهای عبدی کار میکند حتی در یک وضعیت ده دقیقهای هم که گیر میآورد کار میکند. اصلا تمام مدت، ایشان کار میکنند. مهمان هم که در خانه نشسته، ایشان کار خودشان را میکنند. اصلا وظیفهاش این است که کار کند. از هیچی خبر ندارد. در سن جوانی که عبدی درس میداد، استادهای دانشگاه میگفتند: کتابخواندن را از دکتر زرینکوب یاد بگیرید. یک کوه کتاب، جلویش میگذاشت و شروع میکرد به خواندن. من خودم هم همهاش تعجب میکنم که چطور کتاب را ایشان به این سرعت میخوانند. من خیلی دلم میخواهد این روش را یاد بگیرم. ولی نمیتوانم.»
دکتر زرینکوب مهارت یا شاید هم استعداد ویژهای در آموختن زبانهای خارجی و حتی زبان پهلوی داشتند. دکتر قمر آریان ماجرای تسلط ایشان به زبان آلمانی را این طور توضیح میدهند: «آن موقعی که ما در لسآنجلس بودیم، عبدی اسپانیایی میخواند. بچههای آنجا پیش عبدی میآمدند و غلطهایشان را میپرسیدند. الان یک خانم آلمانی-ایرانی هست که میآید پیش عبدی. یک مرتبه این کار را کرده، شعرهای فارسی را انتخاب کرده و به آلمانی برگردانده و الان هم منتشر شده است. حالا هم خیام و مولوی را دارد ترجمه میکند. برای آلمانی پیش عبدی میآید که تو آلمانی بلدی، من بلد نیستم. این چیزی است که برای خودم من هم تعجببرانگیز است.»
ما دکتر عبدالحسین زرینکوب را با کتابهای تخصصی «ارسطو و فن شعر»، «شعر بیدروغ، شعر بینقاب»، «از کوچه رندان»، «ارزش میراث صوفیه» و... میشناسیم. اما اگر کسی نخواهد وارد بحثهای فنی و تخصصی ادبیات شود، و دلش بخواهد یکی از آثار ارزشمند دکتر زرینکوب را بخواند، میتواند به سراغ کتاب «پلهپله تا ملاقات خدا» برود و در آن ماجرای مولوی و شمس را با روایتی شیرین، دقیق و البته محققانه بخواند. روایتی که در آن نه غرضورزی هست و نه اشتباهات رایج امروز درباره شمس و مولوی. به جایش نوشتهای مستند است با نثری روان و زیبا.