به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، کتاب «گوشواره فیروزهای» روایت زندگی زهرا کته اولین شهیده تربت حیدریه است که در حج خونین سال ۱۳۶۶ در مکه به شهادت رسید و کتاب خاطراتش در ۱۹۰ صفحه به قلم صدیقه رضوانینیا به رشته تحریر درآمده است.
این ششمین اثر رضوانی نیا است که پیشتر کتاب هایی چون «رایحه رضوی» را در سه جلد و «صبور باش» را به چاپ رسانده است.
ایننویسنده برای نوشتن کتاب پیشرو با دوستان، آشنایان و نزدیکان شهید زهرا کته مصاحبه کرده است.
او در مقدمه کتاب جدید خود نوشته است:
« از حج خونین سال۱۳۶۶، بیش از سه دهه میگذرد. دولت عربستان اکنون روابط دوستانهای با ایران دارد. حجاج امسال به خانه خدا رفتند و حج در فضایی آرام برگزار شد؛ اما در همه این سالها؛ چیزی وجود دارد که جای خالیاش با هیچ چیزی پر نشده؛ جای خالی خیلی از آدمها.
شهیده زهراکته، یکی از آن آدمهاست؛ مادری که در معنای واقعیاش جان بچههایش بود و هنوز وقتی حرفش میشود، بغض میکنند.
اولین زن شهید تربت حیدریه، زندگیاش فرازهای خواندنی بسیاری دارد؛ از درد یتیمی تا قد کشیدن در خانه آقا و خانم ژاپن. او زنی خانهدار بود و سواد نداشت؛ اما به عشق قرآن خواندن، به نهضت سوادآموزی رفت و قرآن را به تمام و کمال یاد گرفت. هنرهای بسیاری داشت و در خانه با ماشین بافتنی و چرخ پشمریسی کار میکرد.
برای تربیت بچه هایش قواعد خاصی داشت و خانه را به بهترین شکل ممکن مدیریت می کرد. او نگاه وارسته ای به زندگی و دنیا داشت و تا توانست، به آدم های اطرافش خوبی کرد و خیرش به دور و بری هایش فراوان رسید.خیلی از این آدمها هنوز در این دنیا هستند و خودشان را مدیون خوبی های او می دانند.
بچه هایش به او مادرجان می گفتند و با اینکه نزدیک ۴ دهه از رفتنش گذشته است، داغ فراقش هنوز برای خانواده اش تازه است.
انگار به دلش افتاده بود سفر بی بازگشتی به مکه دارد؛ پس همه را جمع کرد تا وداع کند. همه اموالش را تقسم کرد و گوشواره فیروزه ای اش را برای عروس کوچکش که پسرش آن روزها فقط ۱۱ سال داشت، به یادگار گذاشت تا سالها بعد رفتنش، سید مهدی که ازدواج کرد این گوشواره را به عنوان کادوی مادر داماد، به همسرش الهه خانم هدیه بدهند.»
فصول کتاب پیشرو به اینترتیباند: «تابستان سال ۶۶»، «وقت کم داشت و آرزو بسیار»، «به سفارش مادرم»،«عشق مادر جان به قرآن و مکتبخانه ملابزرگ»، «یک دل سیر زیارت»، «چطور سوگوارش نباشم؟»، «غروبهای دلگیر؛ عصرانههای مادرجان»، «گوشواره فیروزهای» و «همسفر بهشت و داغ همیشه ماندگار»
در بخشی از کتاب از قول سید هاشم موسوی کیا فرزند بزرگ خانواده می خوانیم:
« من در آن غروب غم انگیز تابستان سال ۶۶ که هنوز ۳۰ سالم نشه بود خودکار بیک آبی دستم گرفته بودم تا وصیت نامه مادرم را بنویسم خودکار را برداشتم و روی کاغذ نوشتم بسم الله الرحمن الرحیم.
این بسم اللهی که نوشتم هم آغاز وصیت نامه مادر جان بود و هم آغاز راه تازه زندگی خانواده ما بدون حضور مادرم...».
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.