سام خسرويفرد، نویسنده وبلاگ آتش نوشت، نوشت:
باران باريد،
آتش در جنگل گلستان خاموش شد. در يك ماه گذشته جنگلهاي ايران دوراني تلخ و
سوزاننده را تجربه كردند؛ دوراني كه دست كم در 30 سال گذشته بيسابقه بوده
است. اگر باران نميباريد معلوم نبود اين آتشسوزي تا چه زماني ادامه
مييافت.
مايوسكننده، مضحك، ملالآور و تاسفبار است كه نگين
زمردين ايران يك ماه طمعه حريق باشد و تشكيلات عريض و طويلي كه از پول نفت و
سرمايههاي ملي ميخورند و ميخورانند نتوانند آتش را مهار كنند. نكته
تناقضآميز اينجاست كه ادعا داريم: انرژي هستهاي را بومي كرديم، ماهواره
به فضا فرستاديم، زيردريايي ساختيم، گوسفندِ بيپدر همانندسازي و متولد
كرديم، قدرت اول منطقه هستيم، رزمايشهاي پرهزينه و آلاينده برگزار ميكنيم
و در توليد بنزين (كه ثمرهاش آلودگي بيسابقه هواي تهران بوده) به خود
كفايي رسيديم اما قادر نيستيم آتش جهل جنگلهاي كشور را خاموش كنيم.
جنگلهايي كه در سرزمين خشك و نيمه خشك ايران در حكم كيمياست.
مدتي بعد از آتش گرفتن جنگلهاي گلستان خبر رسيد كه 30 هكتار از جنگلهاي ابر نيز در آتش سوخت و باز چند روز بعد خبري مشابه؛ اين بار حريق در جنگلهاي گيلان كه گويا مهار شده آن هم به لطف باران.
خشكسالي بهانهاي شده براي سرپوش گذاشتن به مديريت منابع طبيعي و محيطزيست و هر جا كه قرار باشد حضرات پاسخگو باشند طوطيوار از عبارت «تغييرات اقليمي» و «خشكساليهاي پياپي» استفاده ميكنند. ايران كه همواره با خشكسالي مواجه بوده و به قول رييس سازمان جنگلها در 41 سال گذشته 27 بار شاهد چنين معضلي رخ داده نبايد راهكاري براي مقابله با اين وضعيت انديشيده ميشد؟ سوال اين است در اتاقهاي فكر مدعيالعلومها چه ميكنند؟
و سوالهاي مهمتر اين كه آيا نميتوان اين آتشسوزيها را در يك فريم جا داد؟ آيا نداشتن تجهيزات كافي و پرسنل آموزش ديده براي اطفاي حريق همراهي با كساني است كه قصد دارند منابع طبيعي را چپو كنند و پيششرط اين چپاول، باير كردن اراضي است؟ اين دو سوال را كساني ميتوانند پاسخ دهند كه دستي به مخزنِ اسرارِ مگو دارند.
در غرب ايران نيز وضعيت نااميد كننده است؛ بيش از 50 مورد حريق
فقط در جنگلهاي ايلام ظرف يكسال گذشته رخ داده است. البته تكليف ايلام
مشخص است. نيروهاي نظامي و انتظامي در تعقيب كساني كه متخلف و شرور و
قاچاقچي مينامند از ابزار جنگي استفاده ميكنند كه در نهايت آتشسوزي را
در عرصههاي جنگلي به همراه دارد.
ضعف و ناتواني مديريت عرصههاي
طبيعي در تمام بخشها ديده ميشود. واكاوي دليل آن نيز كار دشواري نيست.
كافي است به آبريزگاههاي دو سازمان محيطزيست و جنگلها و مراتع و
آبخيزداري رفت. آلودگي و تعفن از در و ديوار آنجا بالا ميرود. وقتي
سازماني نميتواند زير گوشش آبريزگاهي را مديريت كند چگونه قادر است به
اداره مناطق وسيع و دور دست طبيعي بپردازد؟
مطالب خواندنی و جذاب وبلاگ ها را در ستون وبلاگ «تابناک اجتماعی» مطالعه بفرمایید.