تهران امروز: با گريههاي جاويد كوچولو راز جنايت پدرو مادر وي برملا شد.
ني سالخورده به دادسراي الهيه آمد و با مطرح كردن شكايتي به بازپرس شعبه 10 گفت: دختر باهوش و درس خواني به نام سپيده داشتم كه متاسفانه بر اثر رفت و آمد با دوستان نااهل به مواد مخدر گرايش پيدا كرد.
بعد از مدتي وقتي به اتاق خواب او رفته بودم ماده مشكوكي در يكي از كشوهاي كمد لباسش پيدا كردم. من كه از اين چيزها سر در نميآوردم اين ماده را پيش يك نفر از اقواممان كه قبلا معتاد بود و مدتي بود ترك كرده بود برده و به او نشان دادم. اين مرد با ناراحتي به من گفت اين ماده مخدر شيشه است و دخترت احتمالا به شيشه معتاد شده است.
با دلواپسي به منزل برگشته و خانه را زيرورو كرده و مقدار ديگري از اين مواد پيدا كردم.
منتظر شدم تا سپيده به خانه آمد و موضوع را با وي در ميان گذاشتم اما او با ناراحتي به من پرخاش كرد و گفت حق نداشته ام بدون اجازه سراغ وسايل او بروم.
من كه اطلاع زيادي درباره اين ماده لعنتي نداشتم. فقط در روزنامهها خوانده بودم كه معتادان به آن چه فجايعي را به بارميآورند از او درخواست كردم با من به يك مركز ترك اعتياد مورد تاييد وزارت بهداشت بيايد و مواد را از اين طريق براي هميشه كنار بگذارد اما سپيده زير بار نرفت و گفت احتياجي به اين « مزخرفات» ندارد.
مدتي گذشت و وضعيت دخترم مرا بهشدت نگران كرده بود و دنبال چارهاي براي نجات دادن وي از مهلكهاي كه در آن گرفتار شده بود ميگشتم كه از وجود پسري به نام سعيد در زندگي وي باخبر شدم.
سعيد كه بعدها فهميدم او هم معتاد است به سپيده ابراز علاقه كرد و گفت ميتواند با او به خوشبختي برسد.
ولي من كه به سعيد مشكوك بودم مخالفت خود را با اين ازدواج اعلام كردم و گفتم دخترم باركج به منزل نميرسد اول اعتيادت را ترك كن بعد سراغ ازدواج برو، آنهم با پسري كه اهل زندگي و درستكار باشد نه هركسي به صرف اينكه به وي علاقه داري.
حرفهاي من اما اثري در سپيده نكرد و او كه پايش را در يك كفش كرده بود سرانجام با سعيد ازدواج كرد و بعد از برپايي مراسم، سر خانه و زندگي خود رفتند.
مدتي گذشت ديگر اطمينان پيدا كردم كه سعيد معتاد به كراك و شيشه است و همراه با سپيده مرتب مواد مصرف ميكنند.
يك سال بعد از ازدواج خدا يك پسر به نام جاويد به او داد و دو سال و نيم بعد هم سپيده دختري را به دنيا آورد كه نام او را ساناز گذاشتيم.من كه از خدا ميخواستم كه با تولد اين بچهها اين زن و شوهر را سر به راه كند مدتي بعد متوجه شدم سپيده و سعيد رفتار درستي با فرزندان خود ندارند و گاهي آنها را كتك ميزنند.
تا اينكه پس از گذشت يك سال و نيم از تولد ساناز يك روز كه به خانه آمدم نوههايم را ديدم كه در پذيرايي خانه من تنها نشسته اند.
ساناز و جاويد تا مرا ديدند زدند زير گريه و به سمت من آمدند و خود را به آغوش من انداختند.
جاويد با اشك و زاري بلوز خود را بالا زده و بدن سوختهاش را به من نشان داد. وقتي از او پرسيدم چه كسي اين كار را كرده پدر و مادرش را عامل اين جنايت معرفي كرد. جاويد گفت كه دخترم و همسرش چطور بيرحمانه بدن او را سوزاندهاند و وقتي حريف گريههاي او و خواهرش نشدند او را به خانه من آورده و با باز كردن در با كليدي كه دست دخترم بود بچهها را در آنجا رها كرده و رفته اند.
من تا مدتي نوههاي عزيزم را پيش خود نگه داشته و منتظر شدم تا پدر و مادرش برگردند و درباره اين كار خود توضيح دهند. ولي آقاي قاضي الان نزديك ششماه است هيچ اثري از دخترم و شوهرش نيست و معلوم نيست آنها كجا مخفي شده اند.
بازپرس پرونده پس از شنيدن اين شكايت به پزشكي قانوني دستور داد وضعيت جسمي جاويد را بررسي كرده و گزارش آن را به وي بدهند.
متخصصان اين مركز هم با معاينه اين پسر بچه چهار ساله اعلام كردند كه بدن وي با يك جسم داغ سوزانده شده است.
با اين نظر پزشكي قانوني و تحقيقات بيشتر بازپرس شعبه 10، حكم بازداشت مادر و پدر جاويد صادر و تلاش براي دستگيري اين دو نفر ادامه دارد.