تهران امروز: اين پرونده وقتي در دادسراي الهيه به جريان افتاد كه زن و مرد ثروتمندي به شعبه يك اين دادسرا آمده و شكايتي را عليه خدمتكار خود تنظيم كردند.
مرد متمول به بازپرس اين شعبه گفت: من ساكن فرمانيه تهران هستم و در كار واردات وصادرات بوده و كسب و كار بسيار خوبي دارم.از چند سال قبل خانمي را به عنوان خدمتكار به استخدام خود و همسرم در آورده بودم. اين خانم كه سحر نام داشت پس از مدتي كار كردن در منزل ما شروع به صحبت كردن از وضعيت زندگي خود كرد و گفت زندگياش چالههاي زيادي دارد و به سختي از پس مخارج خود و بچه هايش برمي آيد. او تقاضاي اضافهحقوق كردو من كه ميديدم همسرم از كار او راضي است و رابطه عاطفي خوبي هم با وي برقرار كرده است با اين پيشنهاد وي موافقت كردم و گفتم نگران مسائل مادي خود نباشد چرا كه تا حدي كه بتوانم به وي براي حل مشكلاتش كمك خواهم كرد. براي همين به عناوين مختلف به او پاداش ميدادم و حتي خيلي اوقات براي او كه تا دير وقت براي رسيدگي به كارهاي منزل در خانه ما ميماند به هزينه خود آژانس گرفته و تاكسي سرويس او را به منزلش در شهر ري ميرساند.
اين زن به قدري در خانواده ما محبوب شد كه من و همسرم براي جبران خدمات او و راحت كردن وي از مشكلات مالي برايش خانهاي در شهر ري خريديم و به وي هديه داديم.
مدتي گذشت و همه چيز بر وفق مراد بود اين خانم در ايامي كه من براي پيگيري كارهايم در ايران نبودم پيش همسرم ميماند و من ديگر نگرانياي از بابت تنها ماندن همسرم نداشتم. تا اينكه يك روز به بازار طلا رفته و براي روز تولد همسرم يك انگشتر الماس گران قيمت به مبلغ 150 ميليون تومان خريدم. انگشتر را به خانه آورده وپس از جشني كه گرفتيم آنرا به وي تقديم كردم و باعث خوشحالياش شدم.
همسرم اين انگشتر را گاهي در انگشتش ميكرد و بعضي اوقات هم آنرا داخل گاوصندوق ميگذاشت و چند روزي به حال خود رها ميكرد.
تا اينكه يكروز همسرم به من زنگ زد و با نگراني گفت وقتي خانه نبوده فردي وارد اتاق خواب شده و با باز كردن در گاوصندوق انگشتر 150 ميليوني او را ربوده است.
من به سرعت به خانه برگشته و پس از پرس و جو از همسرم و مستخدممان (سحر) درپي جستوجوي سارق احتمالي برآمدم. هر چند اوايل به سحر مشكوك بودم چونكه در گاو صندوق شكسته نشده و به راحتي باز شده بود كه نشان از دستبرد يك آشنا داشت اما رفتار سحر شك مرا به وي كم كرد. سحر با اين عنوان كه فال بين و جنگيري ميشناسد كه ميتواند به ما بگويد چه كسي اين انگشتر را دزديده است چند بار همسرم را به خانه يك رمال برده و همسرم هر بار با كلي وعده و وعيدي كه مرد رمال به وي داده بود به خانه برگشت.
ولي من كه بار ديگر به رفتارهاي مستخدممان مشكوك شده بودم از او در اين باره سوال كردم و پاسخهاي متناقض وي شكم را بيشتر كرد. با اين شكايت و به دستور بازپرس، سحر به دادسرا احضار شد تا تحقيقات بيشتري از وي صورت بگيرد.