نوروز، مبارز هميشه پيروز

نوروز و آيين‌هايش در گفت‌وگو با محمد بقايي
کد خبر: ۱۵۳۳۴۲
|
۲۲ اسفند ۱۳۸۹ - ۰۱:۱۴ 13 March 2011
|
4999 بازدید
آيين‌هاي نوروزي در سال‌هاي اخير معمولا با مراسم آخرين چهارشنبه سال كه به چهارشنبه‌سوري معروف است آغاز مي‌شود و با جشن سيزدهم فروردين كه سيزده به‌در ناميده مي‌شود، پايان مي‌گيرد. ذهن هر ايراني در هر نقطه‌اي از جهان كه باشد از اوايل اسفند به نوروز و آيين‌هاي وابسته به آن معطوف است؛ آيين‌هايي كه در گذشته‌اي نه‌چندان دور با گستردگي بسيار برگزار مي‌شد و حتي از اوايل اسفند هر سال بتدريج فضاي ايران حال و هواي نوروزي به خود مي‌گرفت و مراسمي برگزار مي‌شد كه در حقيقت طليعه‌دار نوروز بوده. بسياري از اين آيين‌ها بنا به دلايلي كه ذكرشان در اين مختصر نمي‌گنجد از خاطره‌ها رفته‌اند، برخي اندك رمقي دارند و تعدادي نيز با جلوه و نيرويي بيش از پيش به سير تاريخي خود ادامه مي‌دهند. براي تأمل در مجموع اين آيين‌ها كه فضاي سرزمين‌مان را در خود گرفته، گفت‌وگويي با محمد بقايي (ماكان) كه ايران‌پژوهي از جمله تلاش‌هاي فرهنگي اوست، ترتيب داده‌ايم كه اكنون از نظرتان مي‌گذرد. از ميان 65 اثري كه بقايي تاكنون تأليف و ترجمه كرده، 2 اثر «تصحيف غربزدگي» و «در جستجوي هويت ايراني» اختصاصا به فرهنگ، آيين‌ها و سنت‌هاي ايراني اختصاص دارد.

در اين سال‌ها مراسم نوروزي معمولا با چهارشنبه‌سوري آغاز مي‌شود، ولي شايد بسياري از جوانان ما ندانند كه براي پيشواز نوروز، مراسم ديگري هم وجود داشته است. با توجه به تحقيقاتي كه شما در اين زمينه انجام داده‌ايد از ديگر مراسمي كه پيش از آمدن نوروز مرسوم بوده و با خود شور، نشاط و شادي به همراه مي‌آوردند بگوييد؟

يكي از مراسم زيباي پيش از نوروز كه تقريبا از اواسط اسفند‌ آغاز مي‌شد، نوروزخواني بود كه در بيشتر شهرهاي ايران بخصوص مازندران برگزار مي‌شد. به اين معنا كه كساني با صدايي دلكش، آمدن نوروز را در كوي و برزن ندا مي‌دادند. نوروز‌خوان‌ها معمولا شب‌ها بر در خانه‌ها مي‌رفتند و با ذكر نام صاحبخانه‌ها در آوازهايشان كه با لحن مخصوصي خوانده مي‌شد، او را به دستگيري از مستمندان در آستانه سال نو تشويق مي‌كردند، البته خود نيز به اين ترتيب مشمول لطف و احسان او مي‌شدند.

آيا نوروزخوان‌ها همراه خود وسايل موسيقي مانند سرنا و ناقاره داشتند؟

نه، به هيچ وجه. اينان فقط داراي آوازي دلپذير بودند و لحن آوازشان هم درخواست‌گونه، كشدار و محزون بود و بيشتر به نوحه‌خواني مي‌مانست، ولي بر خلاف اين گروه، از يكي دو هفته مانده به سال جديد، دسته‌هايي چند نفره با دست و صورت و گردن سياه شده در حالي كه هر يك مشعلي به دست داشتند و يكي از آنها خميري بر سر مي‌گذاشت و پارچه‌اي آغشته به نفت بر آن مي‌سوخت با تنبك و ضرب در كوي و برزن به پايكوبي و ترانه‌خواني مي‌پرداختند و مردم را به شادي و نشاط تحريض مي‌كردند كه به آنان آتش‌افروز مي‌گفتند. آتش‌افروزها براي جلب نظر مردم و عاريتي بودن حرفه خود، اين بيت را بسيار تكرار مي‌‌كردند كه «آتش افروز حقيرم/ سالي يك روز فقيرم.»

اينان در واقع نخستين پيام‌آور غوغايي نوروز و بهار محسوب مي‌شدند و هيچ گروهي در ايجاد شور و نشاط در ميان مردمي كه به استقبال نوروز مي‌رفتند به پاي ايشان نمي‌رسيد. آتش‌افروزها با انجام كارهاي نمايشي با آتش، مردم را كه در تدارك مراسم نوروزي در خيابان‌ها و بازارها بودند به ياد بهار و نو شدن زندگي مي‌انداختند.

تماشاچيان نيز قدر اين نشاط‌‌انگيزي را مي‌دانستند و براي تشويقشان سكه‌اي در دستشان مي‌گذاشتند. آتش‌افروزها معمولا تا سيزده فروردين هم به پايكوبي و ترانه‌خواني در معابر عمومي مي‌پرداختند و با سر و وضع آشفته و به هم ريخته‌اي كه براي خود درست مي‌كردند مايه نشاط و تفريح مردم مي‌شدند. آنان لباس‌هاي چروكيده، بي‌تناسب و كوتاه و بلند به تن مي‌كردند و خود را در آخرين روزهاي سال به مضحك‌ترين شكلي مي‌آراستند و شايد اين پيام‌ها را آگاهانه يا ناخودآگاه به مردم ابلاغ مي‌كردند كه ناآراستگي و سر و روي ژوليده و نتراشيده موجب مضحكه مي‌شود تا ديگر آدميان در خويشتن نظاره كنند و از هيأت آتش‌افروزي به درآيند و با رخت نو و سر و روي پيراسته چنان آراسته شوند كه به عنوان يك ايراني برازنده، رخصت ورود به ساحت نوروز را بيابند. امروز هم در قياس با چهره‌ آراسته آدميان متمدن، هنوز بسياري به هيأت آتش افروزند، زيرا شيوه تفكرشان در هر دو مورد يكي است. نوروز با آن شيوه تفكر و آن شيوه تفكر با نوروز مخالف است.

يعني نوروزخوان‌ها با حاجي فيروز فرق داشتند؟

بله، حاجي فيروز داستانش جداست. اصولا در سال‌هاي دور دسته‌هاي مختلفي مردم را به نشاط و سرور و عيد نوروز دعوت مي‌كردند كه از آن جمله بايد از دسته غول بياباني نام برد. در همين ايام دسته ديگري مركب از چند نفر تشكيل مي‌شد كه معروف به غول بياباني بود. آنان مردي بلند و تنومند را كه لباسي از پوست گوسفندي سياه مي‌پوشيد با ساز و آواز در شهر مي‌گرداندند و تصنيفي مي‌خواندند كه با اين بيت آغاز مي‌شد: «من غول بيابانم/ سرگشته و حيرانم».

افراد اين جمع هر يك شيرين‌كاري‌هايي هم از خود نشان مي‌دادند كه امروز در قالب نمايشات تفريحي در سيرك‌ها و تلويزيون‌ها نشان مي‌دهند، از جمله گرداندن بشقاب روي چوبي بلند و نازك و تعويض انتها و ابتداي چوب بي‌آن‌كه بشقاب از دََوران بيفتد و در عين حال به رقص و آواز مشغول بودن كه در مجموع بيننده را به نشاط و تحير وا مي‌داشتند، چندان‌كه بي‌اختيار دست به جيب مي‌برد تا مزد التذاذ خود را بپردازد. بي‌گمان فرهيختگان و ژرف‌انديشان، ايامي كه غول بياباني بينندگان و هواداران بسيار داشت و مردم از كوچك و بزرگ در آخرين روزهاي هر سال انتظارش را مي‌كشيدند با ديدن هيأت هيبت‌انگيز آن غول و گردش آن بشقاب، جهان گذران را به خاطر مي‌آوردند و با نظامي هم عقيده مي‌شدند: «چه بنديم دل در جهان، سال و ماه/ كه هم ديوخان است و هم غول راه». اگر بپذيريم كه لذت امري اعتباري است بايد گفت لذت حاصل از رؤيت غول بياباني و آتش‌افروز براي كودكان و مردم آن زمانه بيش از چشم دوختن به تصاوير بي‌روح وسايل تصويري اين ايام بوده است. غول بياباني و آتش‌افروز معمولا تا چهارشنبه‌سوري دوام مي‌آوردند، ولي از آن پس همه كوي‌ها و برزن‌ها جولآن‌گاه حاجي فيروز بود.

حاجي فيروز هم از آن پديده‌هاي قابل تأمل در فرهنگ ايراني است. آن لباس قرمز پوشيدنش، آن چهره سياهش، آن الفاظ معيوب و مخصوصش همه جاي بحث و فحص دارد. اين طور نيست؟ اين مشخص‌ترين چهره آيين‌هاي سرورانگيز پيش از نوروز از چه زماني در كوي و برزن ظاهر مي‌شد؟

بقايي: وقتي چيزي جاودانه مي‌شود، يعني يكپارچه خوبي و حُسن محض است و رمز جاودانگي آن را بايد در اسرار و رموز انديشمندانه‌اش جستجو كرد كه در آدميان صفا و يكرنگي مي‌آفريند و نشاط را به ارمغان مي‌آورد. نيايش‌هاي نوروزي جملگي معطوف به جاودانگي است

حاجي فيروز چند روز قبل از غول بياباني و آتش‌افروز ظاهر مي‌شد و تا سيزده نوروز در ميان مردم حضور داشت. از اواسط اسفندماه برخي خود را به شكل حاجي فيروز در مي‌آوردند و با داريه و تنبك و خواندن ترانه‌هاي فكاهي فرا رسيدن نوروز را مژده مي‌دادند و موجب خنده و نشاط مردم مي‌شدند. حاجي فيروز مانند آتش‌افروز چهره و دست و گردن خود را سياه مي‌كرد، ولي با اين تفاوت كه پيراهن و شلواري گشاد و قرمز مي‌پوشيد كه يراقي طلايي داشت و تصنيف‌هايي به لهجه‌هاي مختلف مي‌خواند و سعي مي‌كرد كلمات را عمدا به صورتي نادرست و خنده‌آور تلفظ كند. معروف‌ترين كلمات در تصنيف او دو كلمه «ارباب» و «سلام» است كه آنها را به صورت «ابراب» و «سامبالي» بيان مي‌كند. حقيقت اين است كه اين شيوه و آن رنگ و رخسار و لباس خاص به رنگ قرمز نمي‌تواند بي‌دليل باشد.

پديده حاجي فيروز به صورتي كه اكنون عموميت يافته در روزگاران كهن به طور خصوصي در كاخ پادشاهان و خانه‌‌هاي اشراف ايراني بي‌آن‌كه عنوان خاصي داشته باشد وجود داشته است. به اين معنا كه آنان در جشن‌ها و مهماني‌هاي بزرگ خود از اين غلامان سياهپوست براي پذيرايي از مدعوين استفاده مي‌كردند و چون آنان نمي‌توانستند كلمات فارسي را به درستي بيان كنند باعث خنده حضار مي‌شدند. رفته‌رفته برخي از اين غلامان كه استعداد خنداندن در آنها فراوان بود به عنوان كمدين در مهماني‌ها و ضيافت‌هاي بزرگ حضور مي‌يافتند و چون فارسي را مخلوط و نادرست تلفظ مي‌كردند سبب خنده حاضران مي‌شدند. اينان غالبا از سرزمين‌هاي عربي و آفريقايي بوده‌اند و هنگام اجراي نمايشات خنده‌آور چنان‌كه امروز نيز در سيرك‌ها معمول است لباس قرمز و گشاد با يراق‌هاي طلايي تن مي‌كردند. بعلاوه رسم بر اين بوده كه غلامان و خدمتكاران نيز لباس‌هايي از اين دست مي‌پوشيدند. اين مراسم پس از حمله اعراب، رفته رفته از انحصار در درباريان و اشراف خارج شد و عموميت يافت. ابتدا در مجالس عمومي و سپس به محافل و كوي و برزن كشانده شد كه سرانجام در قالب حاجي فيروز تثبيت شد كه تعريضي است به غير از ايرانيان كه با تكلم نازيباي كلمات فارسي مايه خنده شنونده مي‌شوند و از حلاوت آن مي‌كاهند؛ بنابراين حاجي فيروز يادآور ايامي است كه قدرت دولت ايران تا آفريقا نيز گسترده شده بود.

اين‌كه امروزه سلام كردن به ارباب، تكيه‌كلام حاجي فيروز است ريشه در همين قضيه دارد و اما اين‌كه چرا نام چنين شخصي را حاجي فيروز گذاشته‌اند بايد توجه داشت كه كلمه فيروز يا پيروز به معناي مبارك، فرخنده و خوش‌شگون است و كلمه حاجي هم چنان‌كه گفتم احتمالا تعريضي است به سرزمين‌هاي مفتوح. اين تركيب را مي‌توان «سياه مبارك» معنا كرد كه نام شخصيت نمادين تئاتر عروسكي ايران نيز هست، مبارك عروسك سياهي است كه كم و بيش همان خصوصيات حاجي فيروز را دارد.

يكي از آيين‌هاي پيش از نوروز سبز كردن سبزه است. برداشت شما از اين آيين چيست؟

سبز كردن سبزه در مراسم نوروز، تاريخي كهن دارد. ابوريحان بيروني در «آثار الباقيه» مي‌نويسد: «هر كسي از راه تبرك به اين روز در طشتي جو كاشت، سپس اين رسم ايرانيان پايدار ماند. روز نوروز در خانه هفت صنف از غلات در استوانه بكارند و از روييدن اين غلات به خوبي و بدي زراعت و حاصل ساليانه حدس بزنند.» ابو عثمان بصري نيز به همين رسم ايرانيان اشاره مي‌كند و همانند بيروني مي‌گويد: «در گذشته، 25 روز پيش از نوروز در دربار شاه دوازده استوانه از خشت مي‌ساختند و در هر كدام دانه براي سالي كه در راه است، بهتر و شايسته‌تر است. اين سبزه‌ها را در نوروز بزرگ با زمزمه موسيقي و با ترنم و غنا مي‌كندند و در مجلس مي‌پراكندند تا به روز مهر (16 فروردين) كسي آنها را جمع نمي‌كرد. مردم نظر كردن به سبزه جو را تبرك مي‌دانستند.»

پس از همين روست كه اكنون نيز سبزه را در سيزده نوروز به در و دشت مي‌پراكنند.

بي‌گمان.

و بعد نوبت به خانه‌تكاني مي‌رسد. اين طور نيست؟

خانه تكاني اصطلاحي است كه از دو سه هفته مانده به تحويل سال در تمامي ايران به گوش مي‌رسد. زنان خانه‌دار به رُفت و روب سالانه مخصوص عيد نوروز دست مي‌زنند و پنهاني‌ترين زواياي خانه را نظافت مي‌كنند. در خانه‌تكاني معمولا فرش‌ها و پرده‌ها را مي‌شويند، وسايل كهنه و بلااستفاده را دور مي‌اندازند و به جاي آنها وسايل نو مي‌خرند، آب حوض را عوض مي‌كنند، باغچه‌ها را بيل مي‌زنند و نهال و گل مي‌كارند.

اين اعمال نه تنها آدمي را ناخودآگاه به نوخواهي و نوجويي و صافي ضميري ترغيب مي‌كند و او را بر آن مي‌دارد تا همچون طبيعت شكوفا شود، بلكه سبب مي‌شود تا به موازات آنها درون خود را از كدورت و غم بشويد و روح خود را اگر مكدر است، مصفا سازد. خانه‌تكاني از آيين‌هايي است كه موجب استحكام وحدت ملي مي‌شود و همه خانواده‌هاي ايراني را به حركتي واحد مي‌كشاند و جامعه بزرگ ايراني را به خانواده‌اي واحد بدل مي‌سازد يعني اجزا را به يك كل منسجم تبديل مي‌‌كند.

آيا تا پيش از چهارشنبه آخر سال كه آيين پيشوازي نوروز است، آيين ديگري هم معمول بوده است كه يادي از آن نكرده باشيد؟

گمان مي‌كنم پيش از پرداختن به آن بايد از مراسم ميرنوروزي ياد كرد كه رسمي بسيار پندآموز و حركت‌آميز بوده است و آن از اين قرار بوده كه از چند روز مانده به نوروز، در هر كوي و برزن شخصي را به عنوان حاكم و سلطان انتخاب مي‌كردند و حكومت چند روز‌ه‌اي را با يك همه‌پرسي محلي به وي مي‌سپردند و او حق داشت تا پايان نوروز و گاه تا اول نوروز حكم براند.

اين شخص معمولا با ردايي پر زرق و برق سوار بر خري مي‌شد و كودكان كوي به دنبالش هلهله‌كنان و خنده زنان روان مي‌شدند و هر چه اين حاكم دروغين دستور مي‌داد، انجام مي‌دادند. دستورات اين سلطان چند روزه كه آهي در بساط و تدبيري در سر نداشت، نتيجه‌اش هم جز آزار خلق به دنبال نداشت. از اين رو تا روزي كه بر اريكه قدرت و سوار بر اسب مراد بود كسي به عيان معترض اعمال و فرامين نادرست او نمي‌شد، ولي همين كه حكومت چند روزه وي به پايان مي‌رسيد همان كودكان كه مجري دستوراتش بودند با هلهله و خنده دمار از روزگارش در مي‌آوردند.

حافظ هم اشاره‌اي به اين موضوع دارد: سخن در پرده مي‌گويم، چو گل از غنچه بيرون آي/ كه بيش از پنج روزي نيست، حكم مير نوروزي.

بله، در اينجا منظور حافظ، ناپايداري و مستعجل بودن هر شوكت و دولتي است. در آيين نوروزي كنايت و اشارتي است براي همه آدميان، همه صاحبان قدرت و حاكمان كه هيچ شوكت و حكومتي در طول تاريخ براي هميشه نمانده كه اگر مي‌ماند نوبت به ديگران نمي‌رسيد. آن‌كه مي‌ماند فقط وجود مطلق است، بقيه امور جمال محدث، فاني است.

اكنون اگر موافق باشيد به موضوع چهارشنبه‌ آخر سال بپردازيم كه سنتي ديرپاست. ريشه اين مراسم از كجاست؟

در ميان آثار بازمانده از روزگاران گذشته تنها اثري كه در آن سخن از چهارشنبه‌سوري است كتاب «تاريخ بخارا» نوشته مزشخي است. اين مورخ در اين باره مي‌نويسد: «و چون امير سديد منصور بن نوح به ملك بنشست، اندر ماه شوال 350 به جوي موليان فرمود تا آن سراي‌ها را ديگر بار عمارت كردند و هرچه هلاك و ضايع شده بود، بهتر از آن به حاصل كردند. آن‌گاه امير سديد به سراي بنشست، هنوز سال تمام نشده بود كه چون شب‌سوري كه عادت قديم است آتش عظيم افروختند. پاره‌اي آتش بجست و سقف سراي در گرفت و ديگر باره جمله سراي بسوخت و امير سديد هم در شب ديجور موليان رفت تا هم در آن شب خزينه و دفينه همه را بيرون برد.» از نوشته مزشخي معلوم مي‌شود كه اين جشن ريشه‌اي قديمي دارد و به دوران پيش از اسلام مربوط مي‌شود.

در اساطير ايراني پيدايش آتش به هوشنگ، دومين پادشاه پيشدادي نسبت داده مي‌شود كه بعد از نياي خود كيومرث به پادشاهي هفت كشور مي‌رسد. او آهن و آتش را كشف مي‌كند و جشن سده را بنياد مي‌نهد. كشف آتش به وسيله هوشنگ حاصل يك اتفاق است. به اين ترتيب كه او هنگام شكار ماري سياه را مي‌بيند و سنگي به سويش مي‌اندازد. سنگ، مار را از بين نمي‌برد، ولي به سنگ ديگري اصابت مي‌كند كه بر اثر آن جرقه‌اي پديد مي‌آيد و آتشي شعله مي‌كشد كه موجب فرار مار مي‌شود. در اين اسطوره مار مظهر پليدي و ظلمت و آتش نماد پاكي و روشنايي است، آن يك اهريمني است و اين يك اهورايي. چهارشنبه‌سوري تقريبا در همه ايران به يكسان برگزار مي‌شود. معروف‌ترين مراسم اين آيين عبارت است از آتش افروختن.كوزه شكستن، خوردن آجيل مشگل‌گشا، فالگوش، قاشق‌زني و آدابي ديگر كه به طور متفاوت در شهرهاي مختلف برگزار مي‌شود، اما افروختن آتش بر بنياد اين عقيده است كه فرورها يا ارواح درگذشتگان با ديدن آن، كاشانه و دودمان خود را مي‌يابند و در آستانه سال جديد به سراي آنان نزول مي‌كنند. قاشق‌زني نشانه گرسنه بودن مهمانان آسماني است؛ بنابراين خانواده‌هاي مستمند براي خانواده خود از توانگران هديه و غذا مي‌گرفتند و براي آن‌كه شناخته نشوند روي خود را مي‌پوشاندند. اين غذا كه براي فرورها يعني موجودات آسماني جمع مي‌‌شود مشگل‌گشاست. از آنجا كه رفته رفته در ظرف قاشق‌ زنان به جاي غذا آجيل ريخته شد، آن آجيل به مشگل‌گشا معروف شد، زيرا موجودات آسماني با ديدن مشكلات نزديكان خود در زمين مشكل آنان را برطرف مي‌كردند. اين اعتقاد هنوز هم در بسياري از روستاها بخصوص در آذربايجان برقرار است، به طوري كه قبل از نوروز آب و غذا بر بالاي بام مي‌گذارند. در واقع پختن حلوا و ديگر غذاها براي مردگان كه اكنون مرسوم است يا نهادن شيريني و حلوا بر گور مردگان ادامه همين عقيده است.

و به دنبال همه اينها، جشن بزرگ نوروز آغاز مي‌شود كه هزاران سال است در اين سرزمين قلب‌ها را به هم پيوند مي‌زند.

بقايي: نوروز سنتي است كه حتي بيش از زبان فارسي در انسجام مردم كشور و حفظ تماميت اين سرزمين مؤثر است، زيرا برخي ايرانيان به فارسي تكلم نمي‌كنند، ولي مراسم نوروزي را دقيقا همانند ديگر ايرانيان انجام مي‌دهند. آيين‌هاي ملي در هر كشوري عامل اصلي وحدت مردم آن كشور است

چنان كه گفتيد هزاران سال است كه نوروز در آغاز هر بهار مهرباني و نشاط را صدا مي‌زند. نام چنين آييني يادآور تاريخ ديرپا و پر فراز و نشيب‌ ملتي است كه از اركان فرهنگ و تمدن بشري محسوب مي‌شود. نوروز هويت ماست، هزاران سال است كه در اين سرزمين اهورايي چهره مي‌نماياند، گاه با شكوه و جلال و گاه غريب و دل‌گداز. اين نام به واقع جادويي است كه معاني و مفاهيم متعدد دارد. يكي از آن مفاهيم جاودانگي است. وقتي چيزي جاودانه مي‌شود، يعني يكپارچه خوبي و حُسن محض است. رمز جاودانگي آن را بايد در اسرار و رموز انديشمندانه‌اش جستجو كرد كه در آدميان صفا و يكرنگي مي‌آفريند و نشاط را به ارمغان مي‌آورد. نوروز در هر بهار به ملتي كهنسال و فرهنگ‌ساز ندا در مي‌دهد كه «با من تا نهايت تاريخ جاودان زي!» نيايش‌هاي نوروزي جملگي معطوف به جاودانگي است. در آثاري كه از دانشمندان و مورخان ايراني درباره نوروز و از ديرترين ايام به جاي مانده، نوروز مرادف با جاودانگي به كار رفته است. خيام در نوروز‌نامه، حقيقت نوروز را كه از كتاب‌ها يافته و از گفتار دانايان شنيده در معنويت ناب آن خلاصه مي‌كند.

اگر در درازناي تاريخ تأمل و غور ‌كنيم، مي‌بينيم خاطره‌ها، يادها و روزهاي تاريخي و حتي ايام مقدس چونان سنگريزه‌اي در بِركه زمان فرو افتادند و ناپيدا شدند، يعني چند صباحي موجي داشته‌اند و صدايي و جنبشي و ديگر هيچ. بسياري از آيين‌ها و آداب‌ها و ايام برجسته در دل تاريخ و در زير غبار زمان مدفون شدند و هر چه تاريخ بر آنها گذشته هيچ‌تر و هيچ‌تر شدند. تعدادي از آنها هم كه ماندند نيم‌رمقي به تن دارند و آن جوشش و تب و تاب اوليه در آنان نيست، ولي هرچه بر عمر نوروز مي‌گذرد، جوان‌تر و شاداب‌تر و باشكوه‌تر مي‌شود.

اين است كه گفتم نوروز نامي جادويي است. جادوي قرن‌ها و هزاره‌هاست.

نوروز حتي در بدترين و دهشتناك‌ترين ايامي كه بر اين ملت گذشت، آن زمان كه مغولان آمدند و كشتند و بردند، در آن هنگام كه تيغ يأس و مصيبت را با گلوي اين قوم آشنا كردند، باز هم نوروز مردم اين سرزمين را به حال خود رها نكرد و نور اميد به قلب‌هايشان تابانيد و به آنان صدا داد كه «سرت سبز باد، به صفا و صلح بزي، پيشت هنري و دانا گرامي، درم‌خوار، سرايت‌آباد و زندگانيت بسيار» معناي ديگر نوروز، اميد است، عنصري كه با نوع بشر پديد آمده و فقط با او از ميان خواهد رفت.

آيا دليل جاودانگي اين آيين دلپذير كهنسال مي‌تواند در اين باشد كه ما را با جهان خارج مرتبط مي‌سازد و عين و ذهن را به هم پيوند مي‌زند؟

گمان نكنم علت اصلي ماندگاري نوروز در اين باشد. درست است كه نوروز دنياي بيرون را به ذهن ما و ما را به نظام طبيعت نزديك مي‌گرداند، حتي بيشتر از اين لاهوت را به ناسوت پيوند مي‌زند و آيين‌ها و آدابش با درايت ناشي از عقل و سرمستي حاصل از عشق در آميخته‌‌اند، ولي اين عناصر در بسياري از اعياد ديگر از جمله اعياد ديني نيز هست، در فصول سال در برخي ساعت‌ها و لحظه‌ها نيز هست. با اين همه ضامن جاودانگي آنها نيست. رمز جاودانگي نوروز را بايد در ذات و در منطق پيام آن جستجو كرد. هيچ يك از آيين‌هايي كه مي‌شناسيم پيام نوروز را در خود ندارند. نوروز با ظهور خود تحول و دگرگوني را صدا مي‌زند، زندگي را فرياد مي‌كند، دوستي‌ها را تجديد مي‌كند، افسردگي‌ها را مي‌زدايد، شادي مي‌پراكند، گرمي و حرارت را جايگزين سرما و برودت مي‌كند، شكوفه به ارمغان مي‌آورد، از ظلمت شب مي‌كاهد و بر روشنايي روز مي‌افزايد، نور اميد به دل‌ها مي‌تاباند و تحرك و پويايي را تعليم مي‌دهد.

اشاره‌اي داشتيد به نوروز و ديگر اعياد. در اينجا اين سؤال پيش مي‌آيد كه چرا نوروز چهره‌اي مشخص و برجسته‌تر از همه اعياد دارد؟

اجازه دهيد پيش از پاسخ به اين سؤال معناي ديگر از نوروز را بيان دارم. يكي ديگر از معاني نوروز يعني تماميت ارضي ايران. اگر نوروز نباشد، يعني سرزميني هم به نام ايران وجود ندارد. نوروز آيين و سنتي است كه حتي بيش از زبان فارسي كه برخي آن را عامل اصلي پيوند اقوام ايراني و حافظ تماميت ارضي كشور مي‌شمارند در انسجام مردم كشور و حفظ تماميت اين سرزمين مؤثر است، زيرا برخي ايرانيان به فارسي تكلم نمي‌كنند و حتي آن را نمي‌دانند، ولي مراسم نوروزي را دقيقا همانند ديگر ايرانيان يا ديگر ايرانيان همانند آنان انجام مي‌دهند. سنت و آيين‌هاي ملي در هر كشوري عامل اصلي وحدت مردم آن كشور و ضامن تماميت ارضي است. چنين تأثيري در هيچ عامل ديگري وجود ندارد، آيين‌هاي ملي چنان‌كه از نامش پيداست متعلق به يك ملت است و كسي در آن چون و چرا ندارد. اكنون به اين سؤال شما بپردازيم كه چرا نوروز نسبت به ديگر آيين‌ها و اعياد چهره‌اي ممتاز و مشخص‌تر دارد. دليلش اين است كه نوروز خود ايران است، شما مي‌دانيد اگر ايران نباشد... .

تن من مباد...

اين‌كه به جاي خود محفوظ، ولي مي‌خواستم بگويم اگر ايران نباشد، بسياري از آيين‌هاي ديني برآمده از اين خاك از پهنه گيتي حذف خواهند شد. بنابراين وجود اين باورها و آيين‌ها به وجود نوروز بستگي دارد. آنها به واقع وابسته به نوروز هستند.

آنها هستند چون نوروز هست، چون ايران هست، اگر نوروز نمي‌بود نه از تاك نشان بود و نه از تاكستان. حكايت جوهر و عرض است. بنابراين سعي در زدودن و كمرنگ كردن آيين‌هاي نوروزي ناشي از ناآگاهي تاريخي و اجتماعي و كاري بس خطرناك است. از همين روست كه دشمنان ملت و هويت ما در طول تاريخ، هرگاه كه فرصتي به دستشان افتاده سعي كرده‌اند از شكوه و جلال آن بكاهند، ولي نوروز، هميشه با معاندان فرهنگ ايراني مبارزه كرده و هميشه نيز همچون تهمتن پيروز بوده است. نوروز مبارزي هميشه پيروز است. شايد از همين روست كه هر ايراني در آغاز سال نو به يك ايراني ديگر در حالي‌كه لبخند اميد بر لب دارد، به عنوان نماينده يكي از كهنسال‌ترين فرهنگ‌ها، سرفرازانه مي‌گويد: «نوروزتان پيروز!»
اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما تبلیغ پایین متن خبر
برچسب منتخب
# قیمت طلا # مهاجران افغان # حمله اسرائیل به ایران # ترامپ # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سردار سلامی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
عملکرد صد روز نخست دولت مسعود پزشکیان را چگونه ارزیابی می کنید؟