ایران: مرد طراح كه پس از 20 سال زندگي مشترك از بی توجهی همسرش
به امور خانه به ستوه آمده بود، براي فرار از زندگي پردردسر به دادگاه خانواده رفت و تقاضاي طلاق داد.
بيژن 50 ساله كه مقابل قاضي عموزادي – رئيس شعبه 268 دادگاه خانواده – نشسته بود درباره مشكلات زندگياش گفت: سالها قبل و به دنبال پايان تحصيلاتم و راهاندازي يك شركت طراحي داخلي ساختمان، در جستوجوي دختري براي ازدواج بودم كه به طور اتفاقي با «هلن» آشنا شدم. مدتي بعد نيز با تحقيق درباره او و خانوادهاش به خواستگاري رفتم.
پس از برگزاري مراسم و رسم و رسوم سنتي، «هلن» را با مهريه 700 سكه طلا به عقد دائم خود درآوردم. پس از برگزاري جشن باشكوهي، زندگي مشتركمان را در آپارتماني كه در شمال شهر خريده بودم شروع كرديم.
من كه از پدرم ياد گرفته بودم يك مرد هميشه بايد بهترين زندگي را براي همسر و فرزندانش بسازد همواره بيش از همه به فكر رفاه و آسايش خانوادهام بودم تا بهترين شرايط را براي زندگی و آينده بسازم اما افسوس كه همسرم هميشه نسبت به تمام محبتها امكاناتي كه فراهم كرده بودم بيتفاوت بود. با اينكه چند ماهي از زندگي مشتركمان گذشته بود همسرم هيچ يك از وظايف خود را انجام نميداد. حتي دستپخت او را نخورده بودم تا اين كه پدر و مادرم براي نخستين بار به خانه ما آمدند اما برخلاف انتظارم با رفتار سرد همسرم روبهرو شدم.
در حالي كه بشدت رنجيده خاطر شده بودم پس از رفتن اعضاي خانوادهام با «هلن» به صحبت پرداخته و سعي كردم او را متوجه رفتارش كنم اما او با بيتفاوتي گفت: علاقهاي به كارهاي خانه ندارد و پذيرايي از ميهمان را وقت تلف كردن ميداند و به هيچ عنوان هم تمايل به انجام اين كارها ندارد!
من كه از شنيدن اين حرفها بشدت ناراحت شده بودم ابتدا به مقابله با رفتارهاي همسرم پرداختم اما افسوس كه بينتيجه بود و او هر روز هم بدتر و بدتر ميشد. بنابراين سعي كردم تا با انجام بخشي از كارها او را به زندگي مشتركمان دلگرم كنم اما باز هم بيفايده بود.
مرد جوان آهي كشيد و ادامه داد: خريدهايي كه براي خانه ميكردم تا چند روز روي ميز آشپزخانه ميماند تا همسرم هر زماني كه حوصله داشت جابهجايشان كند. اغلب اوقات لباسهايمان آنقدر داخل لباسشويي ميماند تا اينكه بو ميگرفت و در نهايت آنها را به خشكشويي ميبردم. همسرم نيز در جواب اعتراضهايم ميگفت: هيچ زني وظيفه ندارد در خانه شوهرش كار كند.
حدود سه سال از شروع زندگيمان گذشته بود كه متوجه شدم فرزندي در راه داريم. با شنيدن اين خبر از خوشحالي در پوستم نميگنجيدم. با خود تصور ميكردم با آمدن بچه همسرم به زندگي دلگرمتر ميشود. متأسفانه تولد فرزندمان نيز تأثيري در او نداشت اما مشكلات و سختيهاي زندگي من دوچندان شده بود.
كمكم با بزرگشدن فرزندمان احساس كردم بار مشكلات كمتر ميشود اما افسوس كه دخترم نيز همانند مادرش بيمسئوليت بار آمد و ... به عنوان نمونه چندي قبل از مسافرت برگشتيم اما باور كنيد حدود دوماه چمدانهاي دختر و همسرم پشت در ورودي آپارتمان ماند و بالاخره خودم مجبور به جابهجايي شدم.
بالاخره پس از حدود 20 سال تحمل مشكلات و سختيهاي فراوان و با آنكه حرفه اصليام طراحي و تزئين خانه است از به هم ريختگي خانهام به ستوه آمدم. ميخواهم از اين زندگي پردردسر فرار كنم و براي همين تصميم به جدايي گرفتم. حالا هم حاضرم تمام حق و حقوق قانوني همسرم را بپردازم و راحت شوم. قاضي عموزادي پس از شنيدن اظهارات مرد ميانسال دستور احضار زن را صادر كرد تا پس از شنيدن حرفهاي او در اين باره تصميم بگيرد.