یادش بخیر ... خونه قدیمی ما یه حیاط قشنگ با باغچه و خوض و فواره داشت ، صبحهای زود مرحوم پدرم برای پرنده ها تو حیاط خرده نون میریخت ، درخت های انگور و انجیر هم داشتیم که گنجشکها عاشقشون بودند ، صبحها تو حیاطمون سر حوض و زیر درختهای میوه و کاج نقره ایی که همش ازش ریز ریز چیز میریخت زمین ، گنجشکها دسته دسته بالا و پایین میرفتن ؛ بلوا و جیر جیری بود که خوابو از چشمامون میپروند ..... یادش بخیر ...
اینها که گفتم تو همین تهرون و محله قدیم نیروی هوایی بود ، نه تو باغ اون بالابالاها ...
عالمی داشتیم به خدا ، خدا پدرم و همه رفتگان را بیامرزه انشاء الله