ابتدا: اوايل زمستان گذشته بود كه خيلي راحت و خونسرد (انگار دارد نتيجه يك مسابقه فوتبال را مي گويد) يكي از مديران سازمان جنگلها و مراتع در همايشي كه به مناسبت بررسي پيامدهاي احداث جاده در جنگل ابر برپا شده بود خبر از رسيدن ايران به مقام اول فرسايش خاك در جهان داد. چند سالي بود كه ايران در رده دوم قرار داشت و رسيدن به رده اول البته نگران كننده ترين فاجعه زيست محيطي بود كه مي توانست خبر آن منتشر شود. اما حتي در همان همايش هم، كه قاطبه مستمعان از جمله دلمشغولان جدي محيط زيست ايران بودند، ظاهرا كسي چندان متوجه اهميت اين خبر نشد. در فرصت پذيرايي مابين همايش همه فنجان در دست از همه چيز مي گفتند به جز خبر مدهشي كه اعلام شده بود. جالب است كه تيتر غالب گزارشهاي مرتبط با همايش كه فردا در رسانه ها منتشر شد نيز نكاتي حاشيه اي بودند و موضوعي كه ذكر شد جايي بهتر از فراز هاي پايين مطالب چاپ شده پيدا نكرد. اما، نه فقط در ميان اخبار معمول محيط زيست بلكه مي توان گفت حتي در مقايسه با همه ديگر اخبار مورد توجه رسانه ها در سال گذشته، از كسب اولين اسكار سينمايي توسط ايرانيان بگير تا حواشي معمول دنياي سياست و همه آنچه كه در ساحت اقتصاد و فرهنگ و اجتماع رخ داد، آنچه كه آن مدير سازمان فوق الذكر اعلام كرد ميتوانست مهمتر تلقي شود و افزونتر مورد توجه قرار گيرد. حتي مي توان گفت نه فقط در مقايسه با اخبار اين يك سال، بلكه شايد خبرهاي همه پنجاه، صد، دويست و سيصد سال اخيري كه ايران از سر گذرانده است. تصور نگارنده اين است كه اگر قرار بود "دوران نامه"اي منتشر شود، يك گزارش ژورناليستي كه همه وقايع سيصد سال اخير ايران را در بر بگيرد، قطعا سرخط اخبار و تحليلهاي آن مي بايست همين يك خبر باشد: ايران شتابناكتر از هر جاي ديگر در جهان دارد خاكش را از دست مي دهد. بستر حيات در ايران دارد به سرعت از دست مي رود.
بعد: اينكه متوليان حوزه هاي اقتصاد و سياست و هنر و فرهنگ دلمشغول فرسايش خاك نبوده و اهميت خبر ارتقائ ايران به صدر فهرست كشورهاي رودررو با اين فاجعه را ندانند، شايد چندان دور از انتظار نباشد، البته دور از توقع و منطق است، اما چنانكه افتد و داني دور از انتظار نيست. شگفت انگيز و تاسفبار كم توجهي متوليان محيط زيست و حتي بي اعتنايي محافل دانشگاهي و رسانه هاي زيست محيطي به موضوع است. نكته اي كه حكايت از همان وجه سانتيمانتال و احساساتگرايانه موضوع محيطزيستگرايي در ايران دارد. اينكه فقط موجودات زنده ترحم برانگيز بوده و بايسته توجهند. براي مشاهده لاشه يك توله شغال و يا شنيدن خبر قطع تعدادي درخت دستکاشت از محوطه ساختمان شهرداري فلان شهرستان يك ماه فرياد وااسفاها و دريغ و درد سر مي دهند، اما انگار نه انگار كه پيامد زيستبومي از دست رفتن فقط يك سانتي متر از رويه خاك ايران، شايد گرانبارتر و مدهش تر از نابودي كل پوشش گياهي و حيات جانوري كشور است. در اين باره، يك بار براي هميشه، شايد لازم باشد دوستداران محيط زيست اين نكته را به خاطر بسپارند كه اگرچه محيط بيولوژيك به اشكال مختلف تقويت كننده و گسترش دهنده زيستكره (بخش داراي حيات در كره زمين) است، اما اساسا وجود فعاليت بيولوژيك براي كره زمين حياتي نيست. يعني زمين حتي بدون هيچ كدام از موجودات زنده كنوني اعم از گياهان و جانوران باز هم مي تواند شرايط اقليمي مناسبي براي تداوم زيست داشته باشد، اما بدون خاك و بدون آنچه كه اصطلاحا به آن "سنگكره" گفته مي شود، زمين فرو خواهد رفت در قهقراي تبديل شدن به شرايط طبيعي مشابه هر كدام از ديگر سيارات غير قابل سكونت منظومه شمسي. اين انگاره، مقدمه وجه تازه اي از فلسفه اخلاق است موسوم به حق ذاتي بقا و حيات قائل شدن براي جمادات و خاك و سنگ و صخره. فارغ از نقشي كه در زندگي انسان دارند يا نه. موضوعي جذاب كه اين وجيزه مجال پرداختن به آن نيست.
سرانجام: ديرزماني، افقي كه در پيش رو ترسيم مي شد ژاپن بود. پسانتر گفته شد نه ژاپن دور است، كره جنوبي مدل قابل دسترستري است. بعد تخفيف دادند به مالزي و تركيه. حالا بايد گفت ژاپن و كره و مالزي و تركيه فعلا بماند، اكنون كابوس اردوگاه داداب و بيابان هاي تفتيده چاد و سومالي و جيبوتي نزديكتر مي نمايد. آنها هم قرباني گونه اي پس خورندگي و قهقراي زيستبوم هستند كه مهمترين نمايه آن از دست رفتن حاصلخيزي خاك است.
منبع: ایرن
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.