یک میلیارد و ۷۵۰ میلیون تومان به ظاهر عدد درشتی است؛ اما نه هنگامی که صحبت از ثروتی تجدیدناپذیر در میان باشد؛ ثروت ملی بینظیری که معادل نرخ یک ساختمان فکسنی چند طبقه در جنوب شهر تهران، نرخ چند خودروی لوکس یا یک ویلای نه چندان لوکس در حوالی دماوند، بسیار کمتر از هزینه مورد نیاز برای بنای یک سوله و حتی خیلی کمتر از نرخ سرقفلی یک مغازه کوچک در میانههای تهران ارزشگذاری شده است!
به گزارش «تابناک»، نهم شهریور سال ۷۳، درست نوزده سال پیش در چنین روزی، هنگامی که گرمای شدید در کوران خشکسالی آن روزها، یوز مادر را مجبور کرد که بر ترس مواجهه با دیگر موجودات و به ویژه انسان فائق آمده و به همراه سه تولهاش به آبشخوری در نزدیکی شهر بافق نزدیک شود، شاید کسی گمان نمیکرد که قرار است این خانواده به دقیقه نکشیده، به ضرب سنگ و چوب چند نادان نابود شده و سرنوشتی چنان تلخ رقم بخورد که از باب تقبیح، مثال زدنی است.
خواهران مارتیا: شهریور 73
(تصاویر: پایگاه خبری دیدبان محیط زیست و حیات وحش ایران) آن روز دو توله یوز نادر کشته شدند و مادر زخمیشان هم گریخت و دیگر هرگز دیده نشد تا از آن خانواده چهار نفره، «ماریتا» زنده مانده و تا نه سال بعد، در تنهایی و غربت، زندگی (بخوانید اسارت) در پارک پردیسان را تجربه کند.
اما این همه ماجرا نبود، چراکه داستان دردناک کشته شدن بازماندگان گونه منقرض شده در بسیاری از کشورهای همسایه کشورمان، با ابتکار شماری از هموطنانمان روز ملی یوز را خلق کرد؛ روزی که سالها غیر رسمی ماند تا سرانجام از سال ۸۶ به تقویم رسمی کشور راه یافت تا شاید در سایه یادآوری خاطره تلخ رقم خورده در این روز، بازماندگان یوز ایرانی از عرصه گیتی محو نشوند.
بدین ترتیب از درون یک اتفاق شوم و دردناک، به یازی دوستداران محیط زیست در کشورمان، یک رویداد ملی با نگرش محافظت از آخرین بازماندگان یوز آسیایی، همان جانور بینظیری که تنها در فلات ایران باقی مانده و بحق ایرانی است، رقم خورد تا مسائل مرتبط با پاسداشت این گونه جدیتر از پیش پیگیری شود.
مارتیا در پارک پردیسان تهران ماحصل این رخداد در سالهای بعد، کنترل شدیدتر مناطق زیست این گونه نادر بود تا به مرور شش میلیون هکتار از سطح کشور، شامل ۳۹ درصد از مناطق تحت حفاظت، به واسطه مراقبت از بازماندگان یوز، تحت حفاظت ویژه قرار بگیرد تا در سایه این کار، تنوع زیستی این مناطق هم از موهبت پاسداشت بهرهمند شوند.
این در حالی است که حفاظت از گونه در خطر انقراض یوز چندان جدی انگاشته نشد تا حتی آمار دقیقی از یوز ایرانی در دست نباشد و سرانجام سال گذشته برای نخستین بار طرح پایشی آغاز و با استفاده از دوربینهای تلهای، شمار بازماندگان این پستاندار خوش نقش و چابک در مناطق مختلف شمارش و در پایان برآورد شود که یوزهای باقی مانده بسیار کمتر از آنچه تصور میشد، نزدیک هفتاد قلاده است؛ شماری بسیار اندک که درصد پایینی از آنها را مادگان تشکیل دادهاند تا قدرت زاد و ولد و تکثیر آن خیلی کم ارزیابی شود.
اما همه این آمار ناامید کننده در کنار خطرات بسیاری که نسل این گونه را تهدید میکنند (مانند خطر دریده شدن توسط سگهای گله به ویژه در نزدیکی آبشخورها، خطر تصادف با خودروهایی که از جادههای واقع شده در مناطق حفاظت شده میگذرند و...)، دست به دست هم دادهاند تا دورنمای خوبی از سرنوشت این ثروت باقی مانده ترسیم نشود.
اگر به این موارد، به دست نیامدن موفقیت در تکثیر یوز تا کنون (
طرح دلبر و کوشکی)، خطر شکار شدن و مواردی از این دست را بیفزاییم، بی شک آینده نگران کننده ای در حفاظت از این میراث گرانبها متصور خواهیم شد، به ویژه که در آخرین جدول نرخ جریمه برای شکار گونههای گوناگون جانوری در کشورمان، هرچند گرانترین جریمه برای یوز در نظر گرفته شده، ولی به لحاظ این نکته که آمار یوزهای ایرانی باقی مانده کمتر از هفتاد قلاده برآورد میشود، ارزش تمامی بازماندگان این گونه در خطر انقراض در کشورمان کمتر از دو میلیارد تومان خواهد بود (۷۰ قلاده ضرب در ۲۵ میلیون تومان جریمه برای کشتار هر یوز)!
اینجاست که تلاش برای مراقبت از یوزهای باقی مانده در فلات ایران، دچار نوعی تناقض شده و نوعی بیاهمیتی و تشتت در آن آشکار میشود که نگران کننده است؛ نگران کننده است، چون این گونه به نظر میرسد که بنیانگذاران روز ملی یوز، به رغم ثبت شدن این مناسبت در تقویم، شکست خورده و یا دستکم موفقیت درخوری به دست نیاوردهاند مگر این که در خلال گذر زمان، اتفاقی بر خلاف آنچه جریان دارد روی دهد..
نگران کننده است چون وقتی بدانیم سرنوشت یوز، تنها غیرانسانی که در سرزمینمان روزی در تقویم به آن اختصاص یافته، روز خوشی نیافته، نمیتوانیم امیدوار باشیم که امثال گور، جبیر، گوزن زرد، خرس سیاه و قهوهای و ... از انقراض در امان بمانند.
نگران کننده است، چون ثروتی در پس آن نهفته است که به تنهایی میتواند معرف کشورمان در سراسر جهان باشد اما روز به روز تحلیل رفته و به نابودی نزدیک میشود، ولی برای مراقبت از آن هنوز نتوانستهایم به ساکنان اطراف مناطق زیست آن آموزش دهیم که چگونه این گوهر را پاس داشته و در حفظ آن سهم ایفا کنند.
نگران کننده است چون روز ملی یوز هر ساله میآید و میرود اما هنوز حتی نتوانستهایم مستندی در خور از مناسبت این روز تقویممان تهیه کرده و به مردم نشان دهیم تا بدانند تنها بیبیسی برای نشان دادن زیباییهای خدا روی زمین هزینه نکرده و دوربینش را نشانه نمیرود.
نگران کننده است چون میدانیم بسیاری از تلفات جمعیت این حیوان در سالهای اخیر در تصادفات جادهای رقم خورده، ولی هنوز جاده از زیستگاهشان عبور میدهیم و مخالفان آسفالت شدن آن را، مخالفان تأمین آسایش زندگی روستاییان مینامیم.
شاید بد نیست به بهانه روز ملی یوز، طرحهای تعریف شده برای حفاظت از این میراث ملی را بازنگری کنیم تا سیر نزولی جمعیت یوز ایرانی را که سالها پیش کلید خورده و با شدت و ضعف تداوم یافته است، متوقف کنیم؛ برای شروع چه بسا بد نباشد ارزش واقعی هر یوز را محاسبه کرده و اعلام کنیم تا معلوم شود که قصدمان حفاظت از میراثی تجدید ناپذیر و به غایت گرانبهاست.