به دیدارتان آمدم تا روح بزرگتان که بر فرازمان شاهد و ناظر بازگشت پیکرتان به خاک وطن و پایان صبر گروهی از مادران، همسران و دختران شهید بود، باشد که هنوز دلاوریهایتان را فراموش نکردهایم و هزاران روز امانتداری خاک غربت، سبب نشده، استخوانهای جانانمان را از هزاران فرسخ آنسوتر نشناسیم.
به دیدارتان آمدم و فرزندم را نیز به دیدارتان آوردم تا رسم پهلوانی و قهرمانی را با چشمهایش ببیند و دریابد که اگر مردی از این مردستان سینهاش را سپر پیکان دشمن و خاک او را در آغوش کرد و چون فاطمه (س)، پیکرش از نظرها ناپیدا شد، دلهای مردمش به فراموشی نخواهد سپرد و در حد توانشان و نه در اندازه بزرگی دلاورمردیهای قهرمانشان، گرامیاش خواهند داشت و یادش نرود که اگر من نبودم و دشمن آمد، تکلیفش چیست.
به دیدارتان آمدم، ای ۹۲ شهیدی که در شبهای عملیات، خشم ملتی خدایی بودید و در آن هنگام که صفیر گلوله از کنار گوشتان میگذشت و مرگ سینه به سینهتان پیش میآمد، بدون ذرهای تردید و کوچکترین نگاهی به پشت سر، تنها در دل میگفتید: «اِلـــهـی و ربّـی مـَـن لـی غیــرُک» و فریادهایتان قلب دشمن را میشکافت.
به دیدارتان آمدم، ای تکه استخوانهای پاک و معطری که گل گمکردهها، امروز در پی نشانِ گلشان از گلستان وجودتان میگشتند و چه خونگریههایی که نمیکردند تا فراموش نکنیم یعقوبهای این سرزمین، هنوز امید بازگشت یوسفهایشان را دارند و تا آن هنگام که جگرگوشههای شهیدِ در خاک تفتیدهشان و استخوانهای مبارکشان را در آغوش بگیرند، زندهاند و پس از آن نیز یاد فرزندانشان برایشان زنده است.
بگذاریم این نوشته را با گفتاری از نادر ابراهیمی پایان دهیم که با ابراهیم حاتمی کیا ـ که آن زمان فیلمبردار جوان و جزو شاگردان ابراهیمی بود ـ به جبهه رفته و در مقام یک ادیب، شاهد این دلاورمردیها بود: «این به اعتقاد خالص و صادقانه من، عظیمترین، مؤمنانهترین، دلاورانهترین، ایرانیترین و نیز سالمترین جنگی است که ملت ما از آغاز تاریخ خود تاکنون داشته است. از آغاز تاریخ یعنی از زمانی که ملتی یا سرزمینی به نام ایران یا نامی نزدیک به آن و یا حتی اقوامی به نام پارس و ماد در این سرزمین زیستهاند و تا آنجا که میتوان خاطره محوی از آن را در اسناد و مدارک تاریخی یافت از زمان دولت ایلام و هجوم آریاهای سرمازده به این خاک... .
ما از نبردهای اسطورهای و افسانهای که بگذریم، بیگمان سه نوع جنگ داشتهایم و نه بیشتر؛ نخست جنگهای تجاوزکارانه ـ ستمگرانه یا امپریالیستی که به اراده شاهان و شاهزادگان بوده و کمترین ارزش و اعتبار انسانی نداشته و توده مردم، عقلا و منطقیها، خواهان و دوستدار چنین جنگهایی نبودهاند.
دوم جنگهای داخلی که شاهکها، امیرکها، راهزنان صاحب قشون و زمینداران بزرگ با یکدیگر داشتهاند و در همه آنها خون هموطنان رنجیده ما برای حرص و بیشتر خواهی حکام محلی و فرمانروایان بر خاک میریخته است.
سوم جنگهای تدافعی در مقابل مهاجمان و تجاوزکاران که متأسفانه بیشتر با شکست و سرافکندگی همراه بوده و با تجزیه ایران و تکه پاره شدن وطن تاریخی ما قرین که اگر به پیروزی هم میرسیده، باز از اساس، جنگ حکومتها با حکومتها بوده نه جنگ ایمان و اراده و انتخاب...
اگر از چند جنگ دریایی و دلاورانه میرمهنای دغابی و همرزمانش با اجانب، چند نبرد جانبازانه و غمناک عباس میرزای غیرتمند و در پایان از نخستین جنگهای رهایی بخش آقا محمدخان قاجار که گفته بود، من از سرزمین اُروس چیزی نمیخواهم و تنها ایران را میخواهم، بگذریم، جنگ کنونی، نخستین جنگ آزادیخواهانه، داوطلبانه و معنوی ملت ما در تمام تاریخ حیات این ملت و شکل تازهای از جنگهای استقلال و اعتقاد در سراسر جهان است.
این جنگ پیش از هر چیز، یک نکته بسیار بنیادی از یاد رفته را به یاد همه ما آورد و آن این که ما ملتی ترسو، بزدل، توسری خور، تریاکی، تسلیم و بیحمیت نیستیم و سپس این که ایمان، انگیزه و اسلحه عظیم و خطیری است برای تهیدستان و غیرتمندانه جنگیدن و پیروز شدن... من به خاطر غرور و افتخاری که از این رزم بزرگ احساس میکنم این کتاب بسیار کوچک را به رزمندگان دلاور میهن مقدسم به مومنترین مردان جهان امروز بچههای سپاه پاسداران، به خصوص کلیج و حاتمی کیا، دو تن از همسفران خوبم در جبهههای جنوب پیشکش میکنم.»