قربان عاشقی که شهیدان کوی عشق در روز حشر رتبه او آرزو کنند
بی دست ملانده بود داد خدا دست خود به او
آنانکه منکرند بگو روبرو کنند
گر دست او نه خدایی است پس چرا
باب الحوائجش همه جا گفتگ کنند
آب آب تشنگان زد آتشم
خجلت از سقایی خود میکشم
کاش در دشت بلا دریا نبود
یا از اول نام من سقا نبود
یا کاشف الکرب من وجه الحسین اکشف کربی
بحق اخیک الحسین ( آمین )