ضرورت اقدامات غیرانفعالی دستگاه دیپلماسی در برابر ادعاهای واهی امارات علیه تمامیت ارضی ایران
سرآغاز سخندرحالی که برخی از خبرگزاریهای داخلی در حاشیه سفر وزیر امور خارجه به کشورهای عربی، مطالبی را نقل کردند دال بر این که وزیر خارجه ایران گفته که حاضر است درباره جزیره ابوموسی مذاکره کند و همزمان شاهد انتشار کتابی با زبان انگلیسی توسط امارات و در زمینه تکرارادعاهای نامربوط نسبت به تمامیت ارضی ایران زمین هستیم،
این اقدامات و سخنان همزمان با 9 آذر، چهل و دومین سالگرد بازگشت جزایر سه گانه بوموسا، تنب بزرگ و تنب کوچک به مام میهن، در میان کارشناسان بار معنایی خاص می تواند داشته باشد.
پیش از هرکلامی باید متذکر شد خبرگزاری های ایرانی باید به این نکته توجه داشته باشند که انتشار خبر «مذاکره بر سر بوموسی» چه به عنوان خبری واقعی و چه جعلی به معنای عقب نشینی و دست کشیدن از تمامیت ارضی ایران زمین می تواند تلقی و مورد سوء استفاده دشمنان هویت ملی،تاریخی و تمامیت ارضی ایران قرار گیرد. بنابراین باید نسبت به انتشار اخبار مربوط به منافع ملی و تمامیت ارضی ایران زمین حساسیت کافی اعمال شود.
تردیدی نیست که در میان تمام کشور های تازه شکل گرفته دنیا تمامیت ارضی، چونان ناموس آن کشور تلقی می شود و طبیعی است که مذاکره بر سر ناموس ملی بی معناست و این مساله برای ایران به عنوان قدیمی ترین کشور و دولت دنیا (بر پایه اسناد بین المللی) از حساسیت بیشتری برخوردار است.
درباره عادات ثبت شده دشمنان عرب ضد ایرانی لازم به ذکر است که پیمان شکنی و نقض تعهدات یکی از عادات همیشگی و پایدار اینان است.فراموش نکرده ایم پاره کردن قرارداد رسمی و ثبت شده مرزی 1975 الجزایر را توسط صدام حسین و تحمیل جنگ هشت ساله به ملت غیور ایران را و فراموش نمی کنیم تفاهم نامه 1971 شیخ شارجه با دولت وقت ایران که به رغم این تفاهم نامه شرطه های عرب مستقر در جزیره تنب بزرگ، سربازان بی سلاح ایرانی را که برا ی تحویل مسالمت آمیز و آرام پاسگاه جزیره اقدام می کردند را به رگبار بستند و سه فرزند پاک ایران زمین،سروان رضا سوزنچی، مهناوی آیت... خانی و مهناوی کهریزی را به شهادت رساندند.
پس به فرض محال هرگونه گفتگو و مذاکره هر چند با عنوان "رفع سوء تفاهم" هیچ امیدی به پایبندی دشمنان عرب به تعهداتشان نمی توان بست. چرا که گام نخست عقب نشینی از منافع ملی ایران در "بوموسا" برابر خواهد بود با گام های بعدی عقب نشینی از نام خلیج فارس، سپس عقب نشینی از مالکیت قشم و کیش و سیری و ...، پس از آن تن دادن به خواسته نامشروع همه دولت های عراق و همه دولت های عربی بر مالکیت بر کرانه شرقی اروند رود و بعد از آن تن دادن به آرزوی نامشروع دشمنان عرب در تجزیه خوزستان و ... در نهایت تن دادن به همه خواسته های نامشروع شیوخ عرب...
شیخ صفر برادر شیخ شارجه از نیروهای ایرانی در هنگام باز پس گیری جزیره بوموسا
پاسگاهی که شرطههای عرب سربازان بی سلاح ایرانی را به شهادت رساندند
شهید سوزنچی که به دلیل پیمان شکنی شیوخ عرب خلیج فارس ناجوانمردانه به شهادت رسید(هر سه عکس برگرفته از کتاب بوموسی نوشته استاد ایرج افشار سیستانی است)
پيشينه حاكميت ايران بر بنادر وجزاير شمال تا جنوب خليج فارساز هزاره دوم پيش از ميلاد مسيح (از بيش از چهار هزار سال پيش) تاكنون جزاير سهگانه ابوموسي، تنب بزرگ و تنب كوچك به همراه ديگر جزاير، بنادر و سواحل شمال و جنوب خليج فارس قلمرو حكومتهاي گوناگون ايراني بوده است. وجود نقشههاي باستاني حكومت هخامنشيان، اشكانيان و ساسانيان، سنگنبشتههاي متعدد، نامهاي نژاده پارسي اين مناطق، بيش از 23 نقشه رسمي و نيمهرسمي كه توسط دولتهاي بريتانيا و ديگر دول غربي در قرون گذشته به چاپ رسيده، نامههاي رسمي دولتي حكومتهاي گوناگون ايرانزمين و اسناد و كتابهاي تاريخي موجود در كتابخانههاي سراسر دنيا و بسياري اسناد ديگر، تعلق اين جزاير را به ايران به خوبي به اثبات ميرساند.
خليج فارس و جزاير آن از جمله ابوموسى در روزگار عيلاميان به ويژه در زمان سلطنت «شيلهک اين شوشيناک» در ۱۱۶۵ سال پيش از ميلاد تحت تسلط اين سلسله بوده است.
در دولت ماد نيز جزاير خليج فارس جزو يکى از ايالت هاى جنوب غربى و سپس جزو ساتراپ (استان) چهاردهم دولت ماد به نام «درنگيانه» و بخشى از کرمان بود. در دوران هخامنشيان اين جزاير از جمله جزاير ابوموسى و تنب کوچک و بزرگ به موجب بند ۶ ستون اول کتيبه بيستون جزو استان پارس بوده است.
برای نمونه، کتيبه داريوش بزرگ در بيستون نيز سندي ديگر بر مالکيت ايران بر خليج فارس و کليه جزاير آن است: داريوش شاه از اربابه ـ بخشي از عربستان ـ ماکا ـ قسمت مجاور تنگه هرمز ـ و... نام ميبرد و اين که جنوب تنگه هرمز و سواحل خليج فارس نيز کاملا تحت اختيار ايران بوده است.
يکي از قديميترين اسناد مالکيت ايران بر کرانه های جنوبی خلیج فارس، به محمد ابن جرير طبري باز مي گردد. وي مينويسد: در زمان اشکانيان عربها همه در حجاز بودند و بادیه و مکه و يمن سکونت گاه آنان. آن گروهي که در حجاز و باديه بودند به قحطي و گرسنگي دچار شدند. پس به عراق و بحرين کوچ کردند که در اختيار اشکانيان ايران بود.
«دکتر وستفلد» نیز در جای دیگری ميگويد: پيش از اسلام سواحل غربي درياي پارس توسط ايرانيان اداره ميشده است. حتي شهري نيز ار دوره ساساني باقي است که به نام يکي از سرداران ايراني نام گذاري شده است. اين شهر امروزه اسپيدگان ـ اسفنج ـ نام دارد که در جزیره بحرین قرار داشته و از نام سردار اسپيدويه گرفته شده است.
همچنين در دوران اشکانيان در روزگار سلطنت مهرداد اول (۱۷۱- ۱۳۸ پيش از ميلاد) بنادر و جزيره هاى پارس تحت حکومت اين سلسله قرار گرفت.
در عهد ساسانيان جزاير و بنادر خليج فارس جزو قلمرو ايران و شهر اردشير از استان پارس و جزو پادکيسان نيمروز بود.پس از ورود اسلام به ايران در دوره اقتدار آل بويه از ۳۲۲ هجرى قمرى بنادر و جزاير سراسر کرانه هاى خليج فارس در قلمرو فرمانروايى آنها قرار داشت.
اين فرمانروايى به دست سلجوقيان کرمان ادامه داشت تا اين که پس از انقراض ملوک کيش در سال ۶۲۶ هجرى قمرى در روزگار اتابکان فارس و ايلخانان مغول والى هاى درياى فارس يا ملوک هرمز در جزيره کيش سکنى گزيدند و تا سال ۷۷۹ هجرى قمرى بر تمام جزاير خليج فارس و درياى مکران ـ عمان ـ حکومت کردند.
تيموريان نيز خراج جزيره کيش و ساير جزاير خليج فارس را تا سال ۸۷۳ هجرى قمرى که در ايران حکومت داشتند، جزو فارس محسوب و وصول مى کردند.با ورود پرتغالى ها به خليج فارس و آغاز فعاليت هاى استعمار نوين در منطقه، جزاير اين خليج از جمله ابوموسى به اشغال دريانوردان پرتغالى درآمد.
در روزگار سلطنت شاه عباس صفوى، پس از يک دوره طولانى نبرد، جزاير و بنادر ايرانى در خليج فارس از جمله ابوموسى، قشم، هرمز و بحرين به وسيله نيروهاى ايرانى آزاد شد که به همين مناسبت بندر گمبرون به بندر عباس تغيير نام يافت. شاه عباس در سال 1602 میلادی بحرین را از اشغال پرتغالیها خارج میکند و در سال 1612میلادی ( 1001 هجری خورشیدی و سالروز روز ملی خلیج فارس)، «جلفاوه » که امروزه امارات متحده است را اعاده حاکمیت میکند.
در سال ۱۱۴۷ هجرى قمرى (۱۷۳۵ميلادى ) نادرشاه افشار، لطيف خان دشتستانى را به سمت حاکم ايالت هاى جنوب ايران و کاپيتانى کل سواحل و بنادر و جزاير خليج فارس منصوب کرد که اين فرد در سال ۱۷۳۶ ميلادى به بحرين لشکر کشيد و شيخ جبار هوله، ياغى بحرين را شکست داد و کليد دژ بحرين را براى نادرشاه فرستاد.
کريم خان زند نيز در سال ۱۱۷۹ هجرى قمرى (۱۷۶۵ ميلادى) بر سراسر منطقه فارس و جزاير خليج فارس از جمله ابوموسى و بحرین و ... اعمال حاکميت کرد.در دوره قاجاريه آقامحمدخان پس از شکست دادن جانشينان کريم خان زند، موفق شد بر تمام ايران از جمله بنادر و جزاير خليج فارس مسلط شود.
در روزگار فتحعلى شاه هم جزاير درياى پارس از جمله کيش، بحرين، ابوموسى، هندرابى، تنب بزرگ و تنب کوچک، فارور و ... جزو ايالت فارس محسوب مى شد و در سال ۱۲۶۳ ه.ق کرانه ها و جزيره هاى خليج فارس از جمله جزيره ابوموسى بخشى از ايالت «بنادر خليج فارس» شد.
در سال 1853میلادی استعمار بريتانيا که از سال ۱۸۱۹ به بهانه حفظ امنيت خليج فارس از اعراب بادیه نشین جنوب خلیج فارس (اجداد حکام کنونی شیخ نشین های جنوب خلیج فارس)که علاوه بر چوپانی از راه دزدی دریایی امرار معاش می کردند،استقرار يافته بود در راه تثبيت سلطه خود، حکام منطقه را در کنفراسى جمع کرد و آن ها قراردادى را تحت عنوان صلح جاويدان امضا کردند که به موجب آن بريتانيايى ها اجازه يافتند نه تنها به بهانه مبارزه با دزدان دريايى بلکه به بهانه حفظ امنيت خليج فارس بتوانند در هر حادثه اى که در کرانه هاى خليج فارس اتفاق مى افتد مداخله کنند. در سال ۱۸۱۹ ميلادى بريتانيا در پى اين کوشش ها جزاير ابوموسى و تنب بزرگ و کوچک را که از روزگار کهن در تملک ايران و جزو لاينفک خاک آن بود به اشغال خود درآورد.
از میان نقشه های رسمی که حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه را به اثبات می رساندنقشه رنگی موجود است که وزارت جنگ انگلیس در سال 1868 میلادی تهیه کرده و «لرد سادیس بری» از طریق وزارت خارجه تقدیم ناصرالدین شاه می کند جزایر سه گانه به رنگ کشور ایران مشخص هستند.
نقشه بعدی نقشه «لرد کرسن» نایب سلطنه انگلیس در خلیج فارس می باشد که در سال 1890 میلادی تهیه شده است. در نقشه های رنگی این کتاب نیز جزایر به رنگ ایران است. حتی فراتر از اینها در نقشه دریاداری انگلیس که در اواخر قرن 19 و اوایل قرن بیست تهیه شده نیز باز هم جزایر سه گانه به رنگ ایران مخص هستند.
از جمله مستندات حقانیت ایران دركتابهاي تاريخي ميتوان به كتاب «محمود سديد كبابي بندر عباسي» اشاره كرد كه در آن اسناد جالب توجهي موجود است كه از آن ميان، ميتوان به سندي اشاره كرد كه در آن اجداد شیوخ فعلی شارجه و رأسالخيمه که چوپانی می کردند براي تعليف احشام خود در جزيره ابوموسي ـ كه به دليل مراتع سرسبز خود به «گپ سبزو» نيز معروف بود ـ از حاكمان ايران اجازه ميگرفتند و پس از تعليف هم مراتب خدمتگزاري و سپاس خود را به ايرانيان اعلام ميداشتند.
دولت ايران در دهه نخست قرن ۱۳ بارها حق حاکميت خود را بر جزاير تنب و ابوموسى اعلام کرد و در تاريخ ۵ اسفند ۱۳۰۸ هم وزارت خارجه دولت رضاشاه پهلوی، نامه اعتراضى را مبنى بر برافراشتن پرچم بريتانيا بر فراز جزاير ابوموسى و تنب بزرگ به وزير مختار بريتانيا در تهران نگاشت تا این که پس از سال ها تلاش پیگیر توسط همه دولت های ایرانی، سرانجام در 9 آذر1350 سه جزیره به مام میهن بازگشتند.
در ضرب المثل باستانی ایرانیان آمده که اگر کسی خواب باشد ،او را می توان بیدار کرد ولی کسی که خود را به خواب زده به هیچ صورتی نمی توان بیدار کرد.به نظر می رسد شیوخ امارات که در چند دهه پیش سرزمینی که هم اکنون در آن زندگی می کنند از شیوخ عمان اجاره کرده اند عامدانه خود را به خواب زده اند و چشمان خود را به گذشته تاریخی منطقه کاملا بسته نگاه داشته اند و به نظر می رسد دولت امارات اختلافات عدیده ارضی خود با سایر همسایگان را می خواهد با دامن زدن به ادعاهای واهی علیه ایران پوشش دهد.
به طور مثال، براساس توافق جده که در سال 1974 میان امارات وریاض به امضاء رسید،منطقه «واحه العین» در «البریمی» شامل چندین روستا وشهر العین و صحرای «الظفره»، کاملا به امیرنشین ابوظبی تعلق گرفت. براساس این توافق، منطقه «خورالعدید» در امتداد خط ساحلی به طول 25 کیلومتر بر سواحل خلیج فارس،در حد فاصل مرزهای خاکی ابوظبی و قطر به خاک عربستان افزوده شد. منطقه «خورالعدید» که علاوه بر اهمیت جغرافیایی، دارای 80 درصد حوزه نفتی «خیزالشیبه» با بیش از 4 میلیارد بشکه نفت5 وحدود 650میلیون متر مکعب گاز طبیعی است، از ویژگیهای اقتصادی خاصی برخوردار است. دولت عربی(!) امارات علیه هم تباران عربستانی نیز ادعای ارضی دارد و مدعی است که عربستان برخی از مناطق «سبرخه مطی» را هم تصرف کرده است.
لازم به ذکر است که امارات متحده عربی،مرزی که مورد قبول هردو عربستانی و اماراتی باشد ندارد و همچنان ازمرزهای قبل از 1974 خود استفاده می کند.امارات متحده هنوز در التهاب است که عربستان سعودی مدعی آب های سرزمینی خلیج فارس در محدوده 20 مایلی شود که راهرویی بین امارات متحده وقطر است .تقاضای عربستان سعودی در صورت چنین ادعایی بدین معنا خواهد بود که میدان های نفتی امارات متحده عربی در حوزه مناقشه ومیدان نفتی زرکوه که امارات وقطر در آن سهیم هستند،به عربستان سعودی تعلق یابد.
ادعاهای ارضی علیه تمامیت ارضی ایران در طول سال های تولد یک به یک کشور های ذره بینی عربی از دامن استعمار انگلیس همواره وجود داشته که تغییر و جعل نام ساختگی برای خلیج فارس،ادعای مالکیت بر اروند رود و خوزستان از مهمترین این ادعا ها بوده است. این ادعاهای نژادپرستانه و متعصبانه عربی حتی به جنگی ویرانگر و هشت ساله از سوی صدام علیه ایران و ایرانی انجامید که با حمایت فراموش ناشدنی و پشتیبانی،مالی،تسلیحاتی و لجستیکی قاطبه کشور های عربی همراه بوده است.
بی تردید افکار عمومی ایران در انتظار پاسخ شایسته و قاطع دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی به یاوه گویی های امارات،این شیخ نشین کوچک خلیج فارس است که یکی از بهترین راه های آن از طریق ادعای مالکیت ایران بر استان جلفاوه (امارات کنونی)، جزیره ایرانی «آریایی» یا «سیربو نعیر» و جزیره نفت خیز «زرکوه» است که در اشغال امارات متحده عربی قرار دارند.
در تارنمای
ویکیپدیا به تعلق تاریخی جزیره «سیر بو نعیر» به ایران اشاره شده و نوشته شده که جزیره «سیر بو نعیر» در مالکیت تاریخی ایران قرار داشته و در سال 1908 میلادی (در همان سال های اشغال جزایر سه گانه)به اشغال استعمار انگلیس در آمده است.اشغالی که بر خلاف جزایر سه گانه، متاسفانه هیچ گاه به بازگشت این جزیره به سرزمین ایران منتهی نشد.
نقشه قرن 19 Adolf Stieler آلمانی که «سیر بو نعیر» یا جزیره آریایی، که در کادر نمایان است، همانند جزایر سه گانه، به رنگ کشور ایران رنگ امیزی شده استموقعیت جزیرههای «سیر بو نعیر» یا «آریایی» و «زرکوه» در خلیج فارس در کادر نمایان است.
نام جزیره «آریایی» در گوگل ارث
عکس ماهوارهای جزیره آریایی
فرجام سخن این که* هزاران سند تاریخی فارسی، عربی ، آلمانی، انگلیسی و...، در تعلق تاریخی جزایر سه گانه و همه کرانههای امارات متحده کنونی به ایران هیچ شبهه ای باقی نمی گذارند وبا توجه به این که در هنگام اعمال حاکمیت دوباره ایران پس از چند دهه اشغال گری انگلیس در جزایر سه گانه،هنوز کشوری به نام امارات به وجود نیامده بوده که بخواهد ادعایی داشته باشد. جالب این که قواسم یا جواسم امارات از همان نسل قاسمیهای ایرانی حاکمان بندر لنگه و ایرانی تبار هستند که بر راس الخیمه و شارجه حکومت میکنند بنابراین ایران نیز متقابلا میتواند ادعای مالکیت بر شارجه و راس الخیمه را داشته باشد.
* بنابر این در صورت تکرار گزافه گویی های شما و سایر مسئولان اماراتی، ایرانیان به خود حق می دهند که علاوه بر ادعا ی مالکیت تاریخی به خود سرزمین امارات و جزایری چون «آریایی» و «زرکوه»، با هماهنگی با عربستان سعودی (که هیچ اختلاف مرزی دریایی با ایران ندارد) به توافق برسد تا در برابر ادعاهای گستاخانه اماراتی ها در برابر ایران، مناطق ادعایی عربستان در خاک امارات را به رسمیت بشناسد. مقام های اماراتی وشورای همکاری خلیج فارس و اتحادیه عرب باید بدانند با توجه به اسناد غیر قابل انکار تاریخی علاوه بر بحرین (که نه با لایحه دولت و نه با طرح مجلس، بلکه به طور غیر قانونی از پیکره ایران زمین جدا شده)، تمامی کرانههای جنوبی خلیج فارس از جمله شیخ نشین دوبی و امارات عربی کنونی و جزایر «سیر بو نعیر» و «زرکوه» اشغال شده توسط امارات هم، در طول تاریخ در مالکیت ایران بوده است و در صورت ادامه ادعاهاي کشور های عربی و امارات علیه تمامیت ارضی ایران، اعمال حاکمیت مجدد ایران بر امارات و جزایر «آریایی» و «زرکوه» و بحرين و... از سوی ایرانیان قابل پیگیری خواهد بود.
* در پایان باید تاکید کرد، زیبنده نیست که دستگاه دیپلماتیک بیش از این سیاست تساهل و تسامح یک سویه را در برابر گستاخی های روبه گسترش امارات دنبال نمایدو ضروری است با اتخاذ سیاست دیپلماتیک «مقابله به مثل»، ضرورت بازگشت جزایر ایرانی جنوب خلیج فارس را دنبال نماید یا دست کم برای اذهان خواب زده ضد ایرانیان، پیشینه حاکمیت ملی و هژمونی تاریخی ایران بر هر دو کرانه شمالی و جنوبی خلیج تا ابد فارس را یاد آوری کند.
*پژوهشگر فرهنگی و ژئوپلتیک