نخستین بار ایده تشکیل سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی با طرح ادغام بخشهای فرهنگی و تبلیغی نهادها و موسسات دولتی و عمومی فعال در خارج از کشور مطرح شد. پس از تدوین اساسنامه این مجموعه در شورایی متشکل از نخبگان و اندیشمندان فرهنگی و دینی و تصویب رهبر معظم انقلاب اسلامی، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی از سال 1374 کار خود را در قالب یک سازمان مستقل و در زمره سازمانهای وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی آغاز کرد.
تا پیش از تشکیل این سازمان، حدود 12 سازمان و نهاد مختلف در خارج از کشور به فعالیتهای فرهنگی مشغول بودند که با تشکیل این مجموعه و از ابتدای سال 1375، مقرر شد بخشهای فرهنگی وزارتخانههای فرهنگ و ارشاد اسلامی و امور خارجه و همچنین مجمعهای جهانی اهل بیت (ع) و تقریب مذاهب اسلامی با کلیه امکانات مالی، پرسنلی و تجهیزاتی به این سازمان واگذار شود.
اهداف سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی:
- گسترش و تقویت مناسبات فرهنگی با ملل و اقوام مختلف به ویژه کشورهای مسلمان به منظور مبادلات فرهنگی و عرضه صحیح فرهنگ و تمدن ایران اسلامی
- تنظیم و تقویت مناسبات فرهنگی جمهوری اسلامی ایران با سایر کشورها و سازمانهای فرهنگی جهان
- فراهم آوردن زمینه های وحدت میان مسلمانان بر اساس اصول مسلم اسلامی
- معرفی صحیح مکتب اهل بیت (ع) در زمینههای اعتقادی، فقهی و اخلاقی
- تبیین تحولات معنوی، فکری و اجتماعی و تحولات ناشی از انقلاب اسلامی ایران
- تقویت و تعمیق زمینههای بحث و گفتگو با مجامع و علماء ادیان الهی
در نظام فرهنگی شما با انسانها سر و کار دارید، بنابراین مخاطب بسیار پیچیده است. در کل علوم انسانی به دلیل پیچیدگی ذاتی انسان، عرصهای بسیار عمیق، پرجزییات و به تبع آن غامض است. در علوم انسانی با ترکیب روح و جسم انسان سر و کار داریم و همین مساله، کار را سخت میکند. برنامهریزی و کار فرهنگی خصوصا در عرصه جهانی از جهاتی شباهت بسیاری به آفرینش دارد. یعنی همان نبوغ آفرینش را میطلبد. در یک نگاه کلی میتوان چکیده اهداف سازمان را توسعه و ترویج فرهنگی اسلام و ایران در نظام فرهنگ جهانی دانست.
در دوره خلافای راشدین قلمرو مسلمانان افزایش قابل توجهی یافت و اسلام بیش از پیش گسترش پیدا کرد. امیرمؤمنان علی علیهالسلام در آن دوره در خصوص مسلمانانی که در راه اسلام شمشیر می زدند این گونه میفرماید: «حَمَلوا بَصائرَهُم عَلی اسْیافِهِم... ؛ آنان بصیرتها و اندیشههای خود را بر شمشیرهایشان حمل میكردند». امیر المومنین معتقد است که آنچه باعث ترویج و گسترش اسلام شده نه شمشیر صرف، بلکه بصیرتها و اندیشههایی بوده که بر این شمشیرها حمل می شده. اسلام و آموزههای آن، عرب دوران جاهلیت را به مبارزانی آموزش دیده و با بصیرت تبدیل کرده بود که توانستند رسالت خود را در زمینه ترویج اسلام و آموزههای آن انجام دهند.
آن روزها به اقتضای زمان و شرایط باید بصیرتها و دیدگاهها را بر شمشیرها حمل میکردند و راه دیگری وجود نداشت. البته در همان زمان پیامبر(ص)، بر گسترش اسلام با تکیه بر اخلاق و ایمان تاکید میورزید و به همین دلیل میفرمایند: «اِنّما بُعِثتم لِاُتممّ مَكارمُ الاخلاق؛ من مبعوث شدم تا مکارم اخلاقی را تكميل كنم.» . امیرالمومنین زمانی این جمله را بیان میکنند که شمشیرها علاوه بر ابزار مبارزه، نمادهای ایدئولوژیک هم بودند و شمشیر بدون ایدئولوژی معنایش تنها راهزنی بود. در آن دوران عرب شمشیر را مقدس میدانست. اعراب حتی ضربالمثلها و اشعار زیادی در مورد شمشیر دارند. اینکه امیرالمومنین می فرماید: «حَمَلوا بَصائرَهُم عَلی اسْیافِهِم» به دلیل اهمیت شمشیر است.
بحث اهمیت شمشیر فقط مختص اعراب نیست. در میان دیگر اقوام و ملل نیز شمشیر، چیزی فراتر از یک وسیله جنگی بوده است. اگر به شمشیرهای باقی مانده از دوران مختلف تاریخی نگاه کنید، در مسیحیت و یهود و حتی در یونان باستان میبینید که هر کدام نقوش و طراحی مختص به همان زمان را دارند. طرحها و کندهکاری روی دستههای شمشیر، نشاندهنده اندیشههای صاحبان آن بودهاند. پادشاهان و حکام، وقتی میخواستند هدیه یا پیامی برای یکدیگر بفرستند از شمشیر استفاده میکردند.
اکنون باید از خود بپرسیم که در جهان امروز بصائر چه چیزهایی هستند و آنها را بر چه چیزی باید حمل کرد؟ یعنی چه چیزهای میتواند جای شمشیرها را بگیرد؟ آیا امروز فضای مجازی میتواند این نقش را به عهده داشته باشد؟ یا کتاب، مقاله، هنرهای نمایشی و... . حتی خود انسانها میتوانند این نقش را به عهده بگیرند، یعنی هر انسانی خودش یک سیف (شمشیر) میشود. یکی از وظایف مهم سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی شناسایی بصائر واقعی و سیوف (شمشیرها) بهروز و کارآمد است. سازمان میتواند تعبیر و تفسیر سیوف را به روزرسانی کند. میگویند عدم ارایه تعبیر جدید از سیوف همان نکتهای است که بنیادگرایی اسلامی را به ویژه در حوزه تسنن، دچار بحران جدی کرده است. اصلا طالبان یا تفکرات شبه طالبانی به این دلیل به وجود میآید که نمیتوانند این سیوف (شمشیرها) را به شکل دیگری تفسیر کنند. در مقابل غرب با تفسیر و شناخت درست سیوفِ جهان امروز، بیشترین تاثیر و نفوذ را بر فرهنگ دیگر کشورها می گذارند. به عنوان مثال آمریکاییها علیرغم داشتن توان نظامی «حَمَلوا بَصائرَهُم عَلی هالیوودهم» انجام میدهند. یعنی تفکرات خود را از طریق هالیوود و رسانههای این چنینی در جهان منتشر میکنند و سینما را جایگزین شمشیر کردهاند. البته هر از گاهی از گزینه نظامی هم استفاده میکنند، اما تفاوت تاثیرگذاری این دو گزینه بر همه آشکار است. در واقع یکی از استراتژیهای مهم ایالات متحده، ایجاد فهم زیباتر از آمریکا در اذهان مردم سایر جوامع است. آمریکاییها تلاش میکنند سمبل سیطره فرهنگی و هنری بر جهان باشند. این در حالی است که فوکویاما معتقد است که فرهنگ امروز آمریکا نسبت به فرهنگ دهه ۵۰ و ۶۰ جذابیت خیلی کمتری دارد. آنها در مرحله بعد با کمک دیپلماسی فرهنگی تلاش میکنند بر اذهان و اندیشههای رهبران فکری کشورهای دیگر تاثیر بگذارند تا شرایط برای ساخت دنیایی سازگارتر با منافع ملی آمریکا، مساعد شود.
از طرفی بحث بصائر مطرح است. دکتر محمد معین، بصیرت را این گونه معنا میکند: بصیرت به معنى دانایى، بینایى، بینایى دل، هوشیارى، زیرکى و یقین است. اما بصیرت نزد اهل معنا، نیرویى نهانى و قوّهاى قلبى است که در شناخت حقایق تا عمق وجود و باطن ذات آن رسوخ میکند. آیتالله جوادی آملی معتقد است: «بصیرت قوّه قلبى یا نیرویى باطنى است که به نور قدس روشن گردیده و از پرتو آن، صاحب بصیرت، حقایق و بواطن اشیا را در مىیابد. بصیرت به مثابه بَصَر (چشم) است براى نفس.» «بصر» چشم ظاهری است و «بصیرت» چشمِ دل. بصیرت جهتبخش زندگی است و بصر بیبصیرت، نابینا.
بصیرت اصطلاحی است که این روزها در جامعه ما زیاد به کار میرود و بسیاری خود را اهل یا صاحب بصیرت میدانند، اما بصیرت از نگاه امیرالمومنین به چه معنی است؟ آیا همان ایدئولوژی یا دین را میتوانیم بصیرت بدانیم یا بصیرت نوعی از شناخت است که میتوان آن را حمل و منتقل کرد؟
خداوند در آیه 104 سوره انعام میفرمایند: «قَدْ جَاءکُم بَصَآئِرُ مِن رَّبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِیَ فَعَلَیْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَیْکُم بِحَفِیظٍ» به راستى رهنمودهايى از جانب پروردگارتان براى شما آمده است. پس هر كه به ديده بصيرت بنگرد به سود خود او، و هر كس از سر بصيرت ننگرد به زيان خود اوست، و من بر شما نگهبان نيستم.
بصیرت نوعی شناخت عمیق است که موجب میشود صاحب شناخت و بصیرت، از برداشت سطحی و نادرست در امان مانده و به قول مولوی کف دریا را خوب تشخیص دهد:
کف دریاست صورتهای عالم ز کف بگذر اگر اهل صفایی
همچنین مولوی در داستان حضرت یوسف میگوید که خداوند پس از آن که یوسف از گناه دوری میکند یا به اصطلاح فرار میکند، به او میگوید:
بعد ازین ما دیده خواهیم از تو بس تا نپوشد بحر را خاشاک و خس
اقبال لاهوری نیز بصیرت آدمی را مهمترین ویژگی او دانسته و معتقد است، انسان بدون بصیرت، چیزی جز پوست و استخوان نیست.
آدمی دیده است باقی پوست است دیده آن باشد که دید دوست است
در دنیای امروز بصیرت به اشکال متفاوتی بروز میکند. به عنوان مثال تولید تئوریک یک اندیشه را میتوان بصیرت دانست. یعنی نیروی فکری که میتوان از دل آن پاسخ شبهات یا پرسشهای مختلف را بیرون کشید. نظریهپردازی و تولید اندیشه بر اساس آموزههای اسلامی، موجب میشود اسلام پاسخگوی نیازهای معاصر انسان باشد و همین مساله بصیرت مسلمانان را افزایش میدهد. همچنین نباید فراموش کرد که بصیرت در نظر، شجاعت در عمل میآورد. این مساله مهمی است، چراکه در نظر بسیاری، بصیرت همان قدرت عقل و استدلال و برهان اندیشمندان است.
بنابراین سازمانهایی که قصد دارند کار فرهنگی انجام دهند، خصوصا سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی بایستی چند نکته را مدنظر قرار دهند:
1. بصیرتها را بشناسند و بدانند هر شناختی بصیرت محسوب نمیشود. بصیرت شناخت عمیق است نه صرفا بازی با الفاظ یا معرفتهای سطحی و. در بحث شناخت بصیرت، قطعا میبایست به معنای قرآنی آن توجه ویژه شود.
2. شناخت و تعبیر و تفسیر امروزی از سیوف، اینکه بدانیم در هر عرصهای از چه محملی برای انتقال و ارایه بصیرت استفاده کنیم. گاهی باید از یک رسانه مکتوب مانند کتاب و مجلات استفاده کنیم. گاهی فضای مجازی بیشترین کارکرد را دارد و گاهی یک بازی رایانهای.
3. شاید نزدیکترین تعبیر از سخن امیرالمومنین در جهان امروز، دیپلماسی فرهنگی باشد که اتفاقا اصلیترین محور فعالیت سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی است. دیپلماسی فرهنگی به عنوان شاخهای از دیپلماسی عمومی و قدرت نرم، مجموعه کوششهای یک دولت در زمینه سیاستهای خارجی است که برای جلب توجه و علاقه مخاطبان کشورهای دیگر، از امکانات غیرسیاسی بهره میبرد.
وقتی از دیپلماسی فرهنگی سخن می گوییم، لاجرم ذهنها معطوف به کسانی میشود که قرار است حامل پیام فرهنگی باشند که در این زمینه دیپلماتها یا همان رایزنان فرهنگی، این وظیفه مهم را به عهده دارند. این وظیفه رایزنان/دیپلماتهای فرهنگی است که ابتدا فرهنگ عمومی کشوری که در آن ماموریت یافتهاند را بشناسند. سپس تفاوتها و شباهتهای فرهنگی را تبیین نموده و تلاش کنند یک ارتباط فرهنگی موثر میان دو کشور برقرار سازند.
4. رایزنان فرهنگی بیشتر از سیاستمداران باید در نحوه رفتار و گفتار دقت به خرج دهند، چراکه مخاطبان آنها مردمانی با فرهنگ و آداب و رسوم متفاوت هستند. همان طور که در ابتدای مقاله نیز اشاره کردم، رایزنان فرهنگی خود یکی از جلوههای سیوف هستند و مردمان کشورهای دیگر به دیده نمایندگان فرهنگ و تمدن ایرانی - اسلامی به آن ها می نگرند.
5. در جهان امروز حاملان پیامهای فرهنگی تنها به دپیلماتهای فرهنگی و رسانههای مختلف از کتاب و مجله گرفته تا سایتها و فیلمهای سینمایی و... محدود نمیشوند. هنرمندان، ورزشکاران، خبرنگاران و دیگر شخصیت شناخته شده، میتوانند دیپلماتهای فرهنگی ایران باشند و دیگر جوامع را از غنای فرهنگی و تمدنی ایران آگاه سازند. به ویژه در سالهای اخیر استفاده از چهرههای برجسته در زمینههای فرهنگ، هنر و ورزش بهعنوان سفیر بسیار متداول شده است.