فاطمه ظفرنژاد، پژوهشگر آب و توسعه پایدار در روزنامه ایران نوشت:
احیای دریاچه ارومیه از لحظه آغاز به کار دولت یازدهم به یکی از اولویتهای نخست مدیریت اجرایی کشور تبدیل شد. با اینکه برخی از کارشناسان به طور کلی نجات دریاچه را غیرممکن ارزیابی میکردند و گاه صحبت از این بود که باید باقی مانده دریاچه را هم خشکاند و با جمعآوری نمک صنعتی و مواد معدنی بستر آن را به پارک ملی ارومیه تبدیل کرد، دولت و سازمان حفاظت محیط زیست کمر همت به احیای دریاچه بست و نخستین گام نیز تشکیل «کارگروه نجات دریاچه ارومیه» بود.
راهبری این کارگروه ویژه نیز عیسی کلانتری وزیر کشاورزی دولت اصلاحات و تحصیلکرده کشاورزی دانشگاه ارومیه است که بهطور مستقیم زیر نظر رئیسجمهوری فعالیت دارد تا جنبههای فرابخشی و فرا وزارتی کارگروه حفظ شود. با این همه هنوز بسیاری از پژوهشگران حوزه آب به ساختار کارگروه، برنامهها یا اساساً امکانپذیر بودن احیای دریاچه ارومیه به دیده تردید مینگرند.
اگرچه عیسی کلانتری در تازهترین خبرها نیز اعلام کرد: بسته پیشنهادی احیای دریاچه ارومیه خردادماه سال جاری تقدیم دولت میشود و هنوز عملاً چیزی برای نقد روی میز نیست، روزنامه ایران از تضارب آرا و درج دیدگاههای کارشناسان و منتقدان استقبال میکند. نوشته پیشرو نیز به قلم فاطمه ظفرنژاد پژوهشگر آب و توسعه پایدار با همین رویکرد منتشر میشود.
تشکیل «کارگروه نجات دریاچه ارومیه»، از مصوبات نخستین نشست هیأت وزیران در ۲۷ مرداد 1392 و خبری خوش برای همگان بود. در این جلسه مقرر شد کارگروه با مسئولیت وزارت نیرو، کشور، جهاد کشاورزی و رئیس سازمان محیط زیست و نیز نماینده معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی دولت تشکیل شود و ظرف دو ماه راهکارهای نجات دریاچه ارومیه را تدوین و برای تصمیمگیری نهایی به دولت ارائه دهد.
برگزاری نشست کارگروه در سازمان محیط زیست در 23 بهمن 92 پس از 6 ماه، و معرفی دبیر ملی اجرایی آن باز هم خبری خوش بود. معاون اول رئیس جمهوری در این نشست با اشاره به تدوین 19 طرح پیشنهادی در جلسات کارگروه تخصصی برای نجات دریاچه ارومیه تصریح کرد: وزارت نیرو و دبیرخانه میتوانند طرحهایی را که قطعی است، هرچه زودتر وارد فاز اجرایی کنند و برای طرحهایی که نیازمند بازبینی و مطالعات جدید است، یک برنامه زمانبندی ارائه دهند.
در نشست کارگروه نجات در سازمان حفاظت محیط زیست در 7 اسفند 1392، با حضور رئیس سازمان و دبیر ملی کارگروه نجات، رئیس سازمان محیط زیست گفت که نجات دریاچه ارومیه موضوعی ملی و فراملی است و انتصاب دبیر کارگروه نجات نکته مثبتی است که به دلیل سابقه و نگاه خوب ایشان به محیط زیست و پرهیز از بخشینگری انجام گرفته است.
وی گفت که با ژاپنیها و سازمان جایکا هم گفتوگوهایی داشته است. معاون محیط زیست طبیعی سازمان، مدیریت غلط منابع آب را عامل مهم بحران دریاچه خواند و دبیر ملی کارگروه گفت که اولویت اول کار تأمین آب برای دریاچه از حقابهها و اولویت آخر انتقال حوضهای است. اهمیت فرابخشی بودن مسأله بدرستی از سوی رئیس سازمان محیط زیست اعلام شد اما ساختار وزارتی- دولتی کارگروه و نقش مهم وزارت نیرو به عنوان عامل خشکیدن دریاچه در مسئولیت راهبری کارگروه با این موضوع مغایر بود.
خوشبختانه دبیر ملی کارگروه اعلام کرد که انتقال حوضهای در اولویت آخر است اما حقیقت این است که کار در کارگروههای به اصطلاح تخصصی جداگانه وزارتی و سازمانی انجام میشود با همان جزئینگری معمول. کارگروهی که در آن خبرگان مستقل آب و پیشبینیکنندگان خشکیدن دریاچه ارومیه و همچنین خبرگان بومی کشاورز و باغدار و عشایر حضور ندارند. با این حساب آیا کارگروه به نتیجه خواهد رسید. آیا نجات دریاچه ممکن خواهد شد؟
آسیبشناسی مشکلات دریاچه ارومیه
آسیبشناسی مشکلات دریاچه ارومیه نشان میدهد که بحران در پارک ملی ارومیه همانگونه که سالها پیش در دفتر فنی آب پیشبینی شده بود از مدیریت نادرست آب در 7- 6 دهه گذشته و تمرکز آن بر مدیریت سازهای و سدسازی سرچشمه میگیرد. سدسازی افراطی حتی پس از پیدایش بحران در پارک ملی ارومیه علی رغم اعلام توقف آن، ادامه یافت.
در حوضه کوچک ارومیه 56 سد ساخته شده، 9 سد در دست ساخت و 39 سد در دست مطالعه است. سدسازی دریاچه را خشکاند همانگونه که دو رود مهم سیحون و جیحون با سدسازی خشکیدند و آرال بزرگترین دریاچه آب شیرین جهان خشکید. باید به این چند پرسش پاسخ داد:
تغییر معنیداری چنین آشکار که دریاچه به این بزرگی را بخشکاند چرا در آمار بارندگی کشور در 10 سال گذشته دیده نمیشود؟
چرا بررسیهای زمین شناختی نشان نمیدهد که در 200 هزار سال گذشته چنین پدیدهای رخ داده باشد؟
در فاصله کم از خشکیدن دریاچه ارومیه دو دریاچه وان در ترکیه و سوان در ارمنستان بنا بر عکسهای ماهوارهای نشانی از خشکیدن ندارند و سالماند. بنابر طبیعت و شرایط اقلیمی مشترک چرا آنها نخشکیدهاند؟
کشاورزان و جوامع بومی نیز مورد اتهام دیوانسالاری آب کشور هستند چون آنها هم وکیل مدافعی ندارند. میدانیم جریان یک رودخانه دو بخش دارد. بخش آشکار در بیرون زمین و بخش پنهان در زیرزمین که سفرهها را تغذیه میکند. ساخت سد هر دو جریان را مختل میکند. کشاورزی که حقابهاش ضایع شده و قناتش خشکیده چه کند؟
پیش از این دفاتر وزارت نیرو نامههایی دریافت میکردند از کشاورزان با این مضمون که پس از ساخت سد در بالادست چاه و قناتشان خشکیده و انتظار رسیدگی داشتند از دستگاهی که خود عامل خشکیدن چاه و قناتشان بود. اگر تصمیمگیری با کشاورزان و خبرگان مولد بومی بود بنا به درک ماهوی از بومشناختی منطقه هرگز نمیگذاشتند کار به چنین بحرانی بکشد.چرا تا پیش از سدسازیهای مدیریت سازهای آب در 6 دهه اخیر، چنین نشد. کشاورز این سرزمین در هزاران سال تجربه به گونهای کشت و کار میکرد که سفرهها، رودها و دریاچهها نخشکیدند. چرا در اسناد و ادبیات توسعه پایدار سازمان ملل بر نقش جوامع بومی و احیای دانش بومی این همه تأکید میشود؟ آیا در مرکز نشستن و برای کشاورز برنامه نوشتن بدون لمس حقیقی مسائل پیچیده آب و خاک و اقلیم طبعاً به چنین بحرانی نمیانجامد؟ آیا تصمیمگیریهای متمرکز و از بالا به پایین علت فاجعه نیست؟
چرا اسناد توسعه پایدار بر تصمیمگیری بومی، محلی، کوچک تأکید میکند؟ آیا اگر برنامههای محلی و بومی بود مصرف آب در شهرها در مغایرت با مصرف صرفهجویانه فرهنگ ما تا چندین برابر دنیا افزایش مییافت؟ آیا برنامهریزی محلی، نیاز را با تولید و مصرف و جمعیت را با توان بوم شناختی تنظیم نمیکرد؟
اگر توصیه خبرگانی چون استاد آهنگ کوثر از دانشگاه شیراز و طرح گربایگان او را جدی گرفته بودیم امروز با این همه رودخانه و دریاچه و تالاب خشکیده روبهرو بودیم؟ چرا اسناد توسعه پایدار این همه بر دانش بومی تأکید میورزد؟
آیا صرفهجویی در مصرف آب بدون سدسازی و بدون فشار بر رودهای ورودی دریاچه پاسخگوی توسعه کشاورزی و افزایش جمعیت متعادل حوضه نبود؟
مدیریت نادرست آب در شش دهه به گونهای جانبدارانه ساخت و ساز را در اولویت قرار داد و هشدار خبرگان و تحلیلگران را ندیده گرفت. پیشبینیها درست از آب درآمد و دریاچه با کمال تأسف خشکید.
حالا طرح 19 مادهای کارگروه نجات ارومیه نشان میدهد که ما داریم برای کسی که خودمان طناب گردنش انداختهایم و به تشنج مرگ دچارش کردهایم نسخه آزمایشات گوناگون و گرانقیمت مینویسیم؛ دستوراتی که هر کدام میلیاردها میلیارد هزینه دارد.
آسیبشناسی راهکارها و تصمیمها
1- طرح انتقال آب دریای خزر نشان میدهد که کارگروه درکی از بومشناسی و شرایط اقلیمی، اجتماعی، حقوقی و ماهیت منابع طبیعی و زیست بوم ندارد یا ساختار نادرست آن اجازه نمیدهد سره و ناسره از هم جدا شود.
2- امروز تقریباً همه میدانند که ساخت میانگذر روی ارومیه کاری پرهزینه و با اثرات ناسازگار بر بومشناسی دریاچه بود و راهآهن پیرامون دریاچه ارزانتر و همچنین بدون پیامدهای بومشناختی. اما بررسی این کار انجام شده دریاچه را پرآب و احیا میکند؟
3- دریاچهای که بیش از 30 میلیارد مترمکعب آب نیاز دارد آیا انتقال 500 میلیون مترمکعب از آب پاسخگوست؟
4- استخراج و بهرهبرداری نمک و اجرای طرحهای صنعتی با چه انگیزهای مطرح میشود؟ آیا نوعی فرافکنی نیست؟
5- انتقال آب به جزایر و تالابهای کنار دریاچه موضوعی است فرعی که بدون نجات دریاچه ناممکن است.
6- برنامه مدیریت خطر خشکسالی برای مدیریت کدام خشکسالی است؟ عکسهای ماهوارهای سه دریاچه همجوار در ایران ترکیه و ارمنستان چیز دیگری نشان میدهند.
آیا نقشههای مالکیتی(کاداستر) ربط مستقیم به نجات دریاچه دارد؟
7- تکه تکه کردن دریاچه چه توجیهی دارد؟ لازم است دریچه سدها باز و درچند سال همه آنها برچیده شود. بررسی جامع منابع و مصارف حوضه ضرورت روز است. توقف سدسازی (که تنها عامل خشکیدن دریاچه است) باید با برنامه دقیق مطالعات منابع و مصارف همراه شود و به برچیدن سدها برسد. این مسألهای است فرابخشی که وزارتخانههای کنونی با ساختار فعلی نمیتوانند انجام دهند.
اصلاح ساختار کارگروه نجات ارومیه
لغو ساختار وزارتی و لغو مسئولیت بالادستی وزارت نیرو بر کارگروه و احیای نگرش فرابخشی و فراجناحی، فراخوان خبرگان، فراخوان خبرگان بومی، تلفیق دستورات توسعه پایدار و راهکارهای آن و تنظیم برنامه بومی برپایه الگوی بومی و همسو با معاهده مبارزه با بیابانزایی، آسیبشناسی واعلام صریح علت خشکیدن دریاچه، بازبینی برنامه کارگروه و سازماندهی جامع نگر به جای تخصصهای جزءنگر از جمله اقداماتی است که برای اصلاح ساختار کارگروه نجات دریاچه ارومیه لازم است.
تجربه خشک شدن دریاچه آرال بسیاری از اتفاقاتی که رخ خواهد داد را قابل پیشبینی میکند. در منطقه آرال به دلیل غباری که از روی دریاچه خشک شده برمی خیزد بیش از نیمی از افرادی که در حوزه دریاچه زندگی میکنند یا سرطان دارند یا در مرحله پیش سرطان هستند.
آب آرال شیرین بود اما آب ارومیه شور است و نمک زیادی در بستر آن نهفته بنابراین توفان نمک باغها و کشتزارهای پیرامون را به بیابان شدن تهدید میکند. سمومی که سالها از طریق زهاب کشاورزی وارد دریاچه آرال شده بود اکنون در هوا معلق هستند و در شیر مادران آن منطقه بیش از 13 نوع سم شیمیایی یافت شده است. اراضی کشاورزی دو استان مجاور ارومیه درخطرند بویژه آذربایجان شرقی زیرا مسیر باد از غرب به شرق است. وزش باد، نمک را روی شهرها و روستاهای منطقه میپراکند و کمکم خاک شور میشود و محصول کاهش مییابد. سلامت انسانهای منطقه نیز به خطر میافتد.