محسن يگانه در یادداشتی در آرمان نوشت:
اگر بخواهم نگاه منصفانهاي به موقعيت موسيقي پاپ داشته باشم، بايد بگويم متاسفانه خوانندگان و موزيسينهايي كه طي اين سالها زحمت كشيده و فعال بودهاند، امروز دارند تقاص گذشتههايي را ميدهند كه بيتوجهي به مطالبات و سطح سلايق مخاطبان، باعث شد توجهها نسبت به آثار داخلي كم و كمتر شود. به اعتقاد من موسيقي ما طي سالهای اخير،دچار نوعي كرختي بوده است. بايد پذيرفت كه ما در به وجود آمدن فضاي موسيقي كشور دخيل بودهايم و اينكه امروز برخی ازمخاطب ايراني ترجيح ميدهند به موزيك غيرداخلي و بعضا نامتناسب با فرهنگ ايراني گوش دهند، تا حدود زيادي به دليل ضعفهاي تكنيكي و قطعات غيرحرفهاي بوده كه در طول اين سالها نتوانسته مخاطبان را به خود علاقهمند نگه دارد.
به عبارت ديگر وقتي پيشرفت موسيقي در كشور ما از گوشِ مخاطبان عقب بيفتد، طبيعي است كه مخاطبان سعي ميكنند گوش خود را به موسيقيهاي بهتر، ولو غيرايراني و خارجي بسپارند. در اين ميانه، گسترش امكانات رسانههاي مجازي و ماهوارهاي موجب تشديد اين وضعيت شده و به همين خاطر مخاطبان ما رفته رفته به سمت آهنگهاي خارجي روي آوردهاند؛ آهنگهايي كه نميگويم كاملا استاندارد هستند اما بعضا آثار خوبي به شمار ميآيند البته اينكه مخاطب ايراني به آثار خارجي علاقه نشان دهد، اتفاق بدي نيست؛ منتهي وقتي يك سر اين رويداد، بيرغبتي به آثار داخلي باشد، حتما بد است و بايد اين بيرغبتيها آسيبشناسي شوند.
به عبارت ديگر؛ من و همكارانم بايد در طول اين سالها آثاري را توليد ميكرديم كه مخاطبان دوست داشته باشند آنها را دنبال كرده و گوش كنند؛ ولو در كنار تازههاي ماركت موسيقي جهاني. با اين توضيحات، يك هنرمند در چنين شرايط با دشواريهاي فراواني روبهروست؛ زيرا از يك طرف بايد دست به تغيير و تحول بزند و از يكسو بايد مراقب باشد چهرهاي كه طي سالها فعاليت از خود در ذهن مخاطبان و طرفداران خود ساخته، نابود نشود! خصوصا اينكه وابستگي بين مخاطبان و هنرمندان در ايران، وابستگي زيادي است و اگر هنرمند دست از پا خطا كند، معلوم نیست در ماركت موسيقي به چه وضعي دچار خواهد شد.
ميخواهم بگويم هنرمندي كه قصد دارد در اين برهه زماني تن به تحول و ارتقای آثارش بدهد، اين كار برايش حكم راه رفتن روي لبه پرتگاهي را دارد كه كوچكترين اشتباهي باعث سقوط آزاد او ميشود. در نظر داشته باشيد كه اين سقوط آزاد، براي افرادي كه همچون من تمام جوانب زندگي خود؛ اعم از استعداد، جواني، موقعيتهاي اجتماعي، موقعيتهاي مالي و... خود را به پاي موسيقياش گذاشته، چقدر ميتواند دردآور و غيرقابل جبران باشد! اما با اين وجود چارهاي جز پذيرش كوتاهيهاي قبلي و جبران آن نيست. يعني با وجود اينكه در اين مسير، هيچ تضميني براي موفقیت وجود ندارد، بايد با تمام انرژي در مسير درست گام برداشت.
به هر حال كار سخت و پيچيدهاي است و نميشود مختصات ثابت و مشخصي را در اين راستا و در توليد آثار موسيقايي تعريف كرد اما تنها ابزاري كه در اختيار است، هوش و درايت هنري يك هنرمند است. از طرفي همانطور كه ميدانيد در كشور ما، رسما چيزي به معناي كامل كلمه «تهيهكننده» وجود ندارد. زيرا تهيهكنندگان تنها با انديشه اقتصادي ميآيند، با هنرمندان و خوانندهها قرارداد ميبندند و تنها مطالبهاش اتمام كار تا پايان تاريخ قرارداد است. به عبارت ديگر تهيهكنندگان ما هيچ ورودي به نحوه و سطح توليدات ندارند و اين خود هنرمندان هستند كه براي كار خود و پرونده كاري چندين ساله خود تصميم ميگيرند. مثلا خود من تقريبا تمام كارهاي را خودم ميسازم و اين خودم هستم كه براي سرنوشت حضور هنري خود در حوزه موسيقي تصميم ميگيرم. اين شرايط با درنظر گرفتن موقعيتي كه موسيقي ما در آن قرار دارد، مسئوليت ما را بيشتر و بيشتر ميكند. چراكه تمام مسئوليت به عهده ماست و اگر اشتباهي از ما سربزند، ديگر جايي براي توجيه باقي نخواهد بود. اما با تمام اين توضيحات و شرح مصائب، من همچنان به آينده اميدوارم و فكر ميكنم با تكيه بيشتر بر منطق در تصميمگيريها، ميتوان از اين برهه سرنوشتساز به سلامتي عبور كرد.
من معتقدم بايد با نگاه نقادانه به آثار خودمان نگاه كنيم و پيش از اينكه مخاطبان به ما ايراد بگيرند، خودمان به آثارمان ايراد بگيرم. به نظر من در شرايط كنوني، پيروزي اصلي؛ فتح گوش مخاطبان است.