جسد جواني كه جمعه گذشته در پي تصادف يك اتوبوس با موتورش دچار سانحه شده بود راهي رشت شد تا در سرزمين آبا و اجدادياش به خاك سپرده شود.
به نوشته اعتماد، خانواده حسن در حالي خبر تصادف پسرشان را شنيدند كه آن روز همه پايتختنشينان در حال شادي براي ميلاد امام دوازدهم خود بودند. اتوبوس اما در پي يك حادثه تصادف معمولي موتور را زير نگرفته بود. اتوبوس توسط فردي دزديده شده بود كه اين اتفاق افتاد.
حادثه چگونه رخ داديك دستگاه اتوبوس بخش خصوصي مربوط به شركت تعاون همكار كه در مسير بهارستان - جمهوري فعاليت ميكرد توسط يك سارق به سرقت رفت. اين اتفاق در حالي جمعه گذشته افتاد كه راننده اتوبوس را متوقف كرده و براي انجام كاري از اتوبوس خود پياده شده بود كه در اين هنگام فردي اتوبوس را سرقت كرد و با حركت در مسير ورود ممنوع در خيابان جليلي با يك دستگاه موتوسيكلت برخورد كرد. به دنبال اين حادثه دستگاههاي امدادي و انتظامي خود را به محل رساندند و اقدامات خود را براي دستگيري سارق و نجات افراد حادثهديده آغاز كردند.
به گفته افراد حاضر در محل، سارق اين اتوبوس شركت واحد توسط ماموران كلانتري ابوذر دستگير شده است. به دنبال اين حادثه آتشنشانان همان ساعت به محل حادثه اعزام شدند و پس از حضور مشاهده كردند كه يك دستگاه اتوبوس با چند خودروي سواري شامل يك دستگاه سواري پرايد، يك دستگاه سواري پژو و يك دستگاه سواري 206 برخورد كرده و پس از تصادف با يك موتوسيكلت متوقف شده است. بيشترين جراحت را موتورسواري ديده بود كه اتوبوس پس از برخورد با او متوقف شد. با كمك مردم و نيروهاي امدادي اين جوان كه شديدا آسيب ديده بود و دچار خونريزي شديد شد به اورژانس ضياييان و سپس بيمارستان دولتي سينا منتقل شد. اورژانس بيمارستان سينا به دليل كمبود جا نتوانست حسن قادر را به آيسييو انتقال دهد و او درست بعد از 24 ساعت دور ماندن از مراقبتهاي ويژه جانش را از دست داد.
حسن به عروسي پسرخالهاش نرسيد
براي خريد لباس عروسي رفته بود. عروسي پسر خالهاش كه سه روز بعد از عيد نيمه شعبان انتظار حضور او را در جشنش ميكشيد اما سرنوشت حسن جور ديگري رقم خورد. سوار موتورش شد و براي خريد، خانه را ترك كرد. در راه هيجان جشن پسرخاله و بهترين دوستش رهايش نميكرد. خيابانها غرق شادي بود و اين خوشحالي حسن را چند برابر ميكرد. در نزديكي او زندگي جور ديگري در جريان بود.
فردي اتوبوس بينشهري شركت واحد را دزديده و بعد از مجروح كردن چند نفر به سرعت به سمت حسن ميآمد. پسر جوان تصميم داشت موتورش را پارك كند تا به مغازهيي كه مدنظرش بود براي خريدن لباس برود كه ناگهان ديگر هيچ چيز نفهميد. اتوبوس با او برخورد كرد و بعد از رد شدن از حسن، متوقف شد. مردم جمع شده بودند. با حضور اورژانس و پليس و منتقل شدنش به بيمارستان هنوز اميدي براي زنده ماندن پسر مانده بود اما 24 ساعت خونريزي در اورژانس بدون حتي كوچكترين عمل جراحي، هيچ كس را زنده نگه نميدارد و حسن هم از اين قاعده مستثني نماند.
برادر حسن كه هنوز از شوك مرگ او درنيامده بود، در اين باره گفت: جنازه را به ما تحويل نميدادند. خيلي طول كشيد تا بالاخره يكشنبه جنازه برادرم را تحويل گرفتيم. ما پنج برادريم كه حسن برادر چهارم بود. خيلي به هم وابسته بوديم. هنوز لحظه خبر دادن اين حادثه را از ياد نميبرم روز تعطيلياش بود و براي خريدن لباس عروسي پسر خالهام از خانه خارج شد. هنوز برق چشمانش در لحظه آخر از يادم نميرود اما درست ديروز و روز عروسي، جنازهاش را تحويل گرفتيم.