اطلاعات نوشت:
آن شب، شبي ديگر بود نه از آن باب كه ميان دو تيم رقابتي شكننده و سراسر هيجان برگزار ميشد و لابد و ناچار تنشهاي ذهني ـ رواني خاص خود را ميداشت. اين مقوله، ديگر عاديتر از آن است كه از آن به عنوان يك حادثه ياد شود. ديگر بودن آن شب بهزعم اين قلم بدان سبب بود كه يك دنيا باور و اعتماد و جرأت در برابر دنيايي از توهم قدرت، قد برافراشت و تا آخر اين قامت را كم نگذاشت و نهايتاً به زانو در آمدن ملتمسانه ـ هرچند در قالب فرو نشاندن يك توپ در سينهي يك تور ـ را به نظاره نشست. اشتباه نكنيد! صاحب اين قلم و راقم اين سطور نه فوتبالي است و نه سر از توپ و تور در ميآورد. لكن خوشوقت است كه با مقولهاي بنام غيرت و جرأت و اعتماد به نفس تا حدودي آشناست؛ بدين معني كه صاحبان اين سه خصيصه را كه نام بردم به اندك نگاهي ميشناسد و در برابرشان به تعظيم و تحسين فرو مينشيند. داستان آن شب، قصهي پرشور يك غيرت مردانه و حميت جرأتورزانه و البته معصوميتي مظلومانه اما پر فرياد بود. ـ و اي كاش، ما ايرانيان كه در بزنگاهها اينگونه حيرت ميآفرينيم، منتظر بزنگاهها نمانيم و اصولاً در زندگي عادي روزمره نيز حيرتآفرين و تحسينبرانگيز بنماييم و بمانيم ـ بگذرم.
آن شب همهي ما در يك شعور و وفاق ملي به يك نتيجهي واحد رسيديم و آن اين كه اصل زحمت و كوشش و كم نگذاشتن در طريق هدف، نه تنها بي مقدارتر از ايصال به مقصود نيست، بلكه گاه ارزشمندتر است. دو ديگر نكته آن كه قدر دانستن از يك نيت و رفتار خوب و چشمپوشي كردن از نتيجهي نه چندان مطلوب، خود يك مهارت است كه بايد آن را آموخت و تمرين كرد. آن شب شايد كسي از ايرانيان نبود كه در دل روند بازي را تحسين نكرده باشد و بر ملامت و شماتت پايان و نتيجهي نه چندان دلخواه بيقراري و ناصبوري ورزيده باشد. اين تمرين بسيار ارزشمندي است كه انصافاً ميتوان به يك مهارت تبديلش كرد. آن شب، عصبانيت و شماتت ناشي از باخت، به پاي متانت و قدرشناسي آن همه غيرت و تاخت قرباني شد و ما بايد اين فديه و قربان را ميداديم تا طعم خوش سعهي صدر و رضايت در برابر نيت خوب و كوشش پاكيزه را در كام جانمان حس كنيم؛ و حس كرديم. گفتني نيست كه آنچه در وراي اين رقابتها و هيجانها ميماند همان اخلاق و ادب و نزاكت است، كه ديديم نامداران دورانهاي قبل بعضاً چه زود بينام شدند و دير نماناد كه نشاني نيز از آن نپايد؛ و راستي را، كه آنچه نپايد دلبستگي را نشايد! پايايي و مانايي از آن ادب و نزاكت و اخلاق نيكوي انساني است و غير از آن هر چه هست، حتي قهرماني و نامآوري، رفتني و فراموش شدني است. همين جا فرصت را مغتنم ميشمارم و آرزو ميبرم كه كارشناسان و اهل بحث و سخن در زمينهي فوتبال، به اغتنام ميليونها مخاطب و شنوندهاي كه دارند، از سطح اين پديده فراتر روند و جوانب اخلاقي و نيز غيراخلاقي آن را نيز به تحليل گذارند و جوانان ما را به خصوص، به اين امر صرافت دهند كه ميتوان در اوج هيجان و در نهايت مهارتورزي نيز ادبآموزي و نزاكتورزي كرد و گوهر اخلاق و ادب را به پاي هيجانها و يا عصبيتهاي زودگذر به قربانگاه نفرستاد. از ديگر سوي كار دگري نيز بايد كرد و آن، البته از عهدهي كارشناسان رسمي فوتبال بيرون است و در ذمهي جامعهشناسان، تاريخدانان و اهل تحليل و تدبر است. آن كار كارستان، نماياندن پشت پردهها و نيز شفافسازي روي صحنههاست كه در پس و پيش و متن و حواشي اين برد و باختها و در هيجان و تخدير اين پديدهي سحرانگيز چه اتفاقات و حوادث ديگري شكل ميگيرد و در پس هر تزويج و تهييج عمدتاً خصومتآميز ميان دو تيم چه مولوداتي پا به صحنه ميگذارند... از اين نيز بگذرم.
... بچههاي كنكوري امسال اين توفيق(!) را داشتند كه در پايان روزي پركار در اين ايام استخواني بتركانند و استرسها و تنشهاي انباشته از هيولاي كنكور را به پاي تنش و تب و تاب هيولايي ديگر موقتاً قرباني كنند و خستگي روزانه را به اضطراب برد و باخت شبانه پيوند زنند و چه شود! اما به هرحال غنيمتي داشتند هرچند خود پر از هيجان و بعضاً تنش؛ ليك به فراموشي موقت تنش و استرس كنكور ميارزيد. حال كه سخن به اينجا انجاميد دوباره و چندباره ميپرسم: مبادا كنكور نيز مثل فوتبال روي صحنهاي داشته باشد و پشت صحنهاي؛ پشت صحنه چه خبر است كه كنكور از پاي نميافتد!؟