دهم ژوئن ۱۹۸۶، دختربچهای دو ساله در کنار دریاچه نزدیک خانهشان لیز خورد و داخل آن افتاد. او ۶۶ دقیقه در آب یخ دریاچه و در میان سنگهای زیر آب گیر کرده بود. بهطور معمول حداکثر ۱۵ دقیقه میتوان زیر آب دوام آورد. وقتی نیروهای امداد او را از دریاچه بیرون کشیدند، نبضی نداشت. پوستش به خاطر نرسیدن اکسیژن کبود شده بود، مردمکهای چشمانش ثابت و گشاد بود و تمام شواهد نشان میداد که دچار مرگ مغزی شده است. از لحاظ بالینی این کودک مرده بود.
به گزارش فرهیختگان، پزشکان آمبولانس در کمال ناامیدی کمکهای اولیه و تنفس مصنوعی را شروع کردند. در بیمارستان، دکترها در حالی که او را در دستگاهی گذاشته بودند که بدنش را گرم کند، با دستگاه شوک برای احیای او تلاش کردند.
دو ساعت گذشت و در سومین ساعت بود که کودک نفس کوتاهی کشید. پس از آن قلبش شروع به تپیدن کرد و عصبهای مغزی فعالیتشان را از سر گرفتند. او به روند بهبودش ادامه داد و در طول چند هفته صحیح و سالم به خانه بازگشت.
این شبیه به یک معجزه بود؛ معجزهای که حتی مجلات پزشکی هم آن را قبول داشتند. پس از این اتفاق بود که سوالات زیادی مطرح شد: چطور میشود کسی که هیچ ضربانی ندارد و ۶۶ دقیقه نفس نکشیده، از مرگ فرار کند؟ چطور میشود عصبهای مغزی از کار افتاده دوباره احیا شوند؟ آیا بازگشت از مرگ عملیتر از گذشته نشده است؟
ولی اینجا نکتهای وجود دارد؛ ۱۲ سال بعد مجله بینالمللی جامعه نوروژولیست مطلبی در مورد این دختر که حالا چهاردهساله شده بود چاپ کرد، این مطلب الگوی پیشرفت عصبهای مغزی این بچه را مورد بررسی قرار داده بود.
او از همسن و سالهایش عقبتر است و با اختلالات حافظه دست و پنجه نرم میکند. مشکلات زندگی این کودک چیزی از معجزه بودن این اتفاق کم نمیکند. او مرده بود و حالا با اندکی تغییرات زنده است. ولی بازگشت او از مرگ چشمانداز جدیدی را برای علوم مختلف برای مبارزه با مرگ باز کرد. بهرغم تمام شواهد و تئوریهای پزشکی حالا میتوانیم باور کنیم که بازگشت از مرگ در مواردی غیرممکن نیست؛ فقط باید به علم و دانش این فرصت را بدهیم تا راهی برای اثبات این قضیه پیدا کند.
روز یکشنبه نیویورکپست در گزارشی به این موضوع پرداخت و نوشت: حالا با پیشرفت علم، دانشمندان در کنار پزشکان به دنبال تغییر معنای مرگ هستند. یکی از این روشها، استفاده از متد روسی «یخ درمانی» است که دو قرن پیش نظریهاش مطرح شد و در دهه ۱۹۵۰ دکتر ویلفرد بیگلو در بیمارستان قلب کانادا آن را روی میمونها آزمایش کرد و نتیجه قابل قبولی به دست آورد. او ۱۳ میمون را مورد آزمایش قرار داد؛ قلبشان را درآورد و سرجایش گذاشت و در آخر 11 میمون توانستند نجات یابند. نتیجه فوقالعادهای به حساب میآمد. درنهایت این روش یکی از راههایی حساب شد که میتوان به وسیله آن شخص مرده را به زندگی بازگرداند.
هنوز محققان در حال تحقیق هستند؛ تئوری دیگری که مطرح شده نقشی است که بیهوشی در سرما میتواند داشته باشد. دکتر دیوید کاسارت، پروفسور دانشگاه پزشکی پنسیلوانیا در این مورد گفت: «برخی محققان بر این باورند که یک روزی، بیهوش شدن در سرما نقشی اساسی در مراقبتهای بالینی خواهد داشت.»