پروفسور پيروز مجتهدزاده از چهرههاي برجسته ايران در سياست خارجي و روابط بينالملل است. وي در كنار پروفسور حميد مولانا، به عنوان يكي از بزرگان سياست خارجي ايران مطرح است.
به رغم خط مشي جداي وي از سازمانهاي دولتي و اقامت نيمه دائمي وي در لندن كه رياست بنياد تحقيقاتي يوروسويك را بر عهده دارد، به طور شفاف از حق مسلم ايرانيان براي دستيابي به انرژي اتمي دفاع كرده و از آمريكا به خاطر اجراي استانداردها و رفتار متفاوت در خاورميانه انتقاد مي كند. وي به اين علت كه ديدگاهي مستقل و آرمانگرايانه را در رابطه با موضوه ايران دارد كمتر مورد توجه رسانههاي بزرگ است.
وي دكتراي جغرافياي سياسي را از دانشگاه لندن گرفته و در سالهاي 1995 و 1996 از مشاوران دانشگاه سازمان ملل متحد بوده است.
اولين بخش گفتوگوي مجله سياست خارجي Foreign Policy با پروفسور مجتهدزاده در مورد موارد مختلفي از تنشهاي اتمي تا اختلافات در خليج فارس به نظر خوانندگان ميرسد:
• پروفسور مجتهدزاده رفتار دوگانه آمريكا با كشورهايي كه در عرصه اتمي فعاليت دارند را چگونه ارزيابي ميكنيد؟ هند، پاكستان و اسرائيل تا به حال به بمب اتم دست پيدا كردهاند و در برابر آمريكا و سازمان ملل هم پذيرنده فشاري نيستند، چرا دستيابي به اهداف قطعنامههاي 1172 و 487 شوراي امنيت سازمان ملل ميسر نميشود؟
براي پاسخ به اين پرسش بايد از اينجا شروع كنم كه چيزي كه در جهان به استانداردهاي دو گانه آمريكا در مورد تمايلات اتمي ايران مطرح است در واقع تفسر ديگري از اين واقعيت است كه با ترس بي پايه آنها از بمب اتمي ايران نومحافظه كاران آمريكايي موفق نميشدند 8 سال درخواست مشروع ايران براي دستيابي به انرژي اتمي را با اختلال روبرو كنند.
در آن زمان بسيار مهم بود كه مذاكرهاي مفيد با تهران صورت گيرد تا از ادامه اتهام توسعه تكنولوژي اتمي اين كشور به سمت تسليحات اتمي جلوگيري شود كه واشنگتن بدون هيچ گونه مدرك و به رغم گزارشات بازرسان تسليحاتي سازمان ملل آن را تهديد بزرگي ميخواند. حتي حالا كه ظاهرا غرب سعي در حل اختلافات دارد آنها باز هم رفتار دوگانهاي دارند.
نخست وزير بريتانيا در سخنان اخير خود در مورد طرح كاهش تسليحات هستهاي به عدم همكاري ايران با بازرسيها آژانس و گروه 1+5 اشاره كرد در حالي كه هيچ سخني از طرحي براي مقابله با كشورهاي اتمي مانند اسرائيل و پاسكتان و هند كه به طور مخفيانه و بر خلاف همه قوانين بين المللي به تسليحات اتمي دست پيدا كردند وجود نداشت. هر سه اين كشورها هم به نوعي داراي ثبات لرزاني هستند و با همسايگان خود در جنگ و اين تنها بخشي از رفتار دوگانه غرب در مورد برنامه اتمي ايران است.
اتهام اينكه ايران با برنامه اتمي خود قصد دستيابي به سلاح اتمي را دارد قبل از به قدرت رسيدن نومحافظه كاران با سردمداري بوش مطرح شد و به شدت در زمان نئوكانها مورد اغراق و بزرگنمايي واقع شد. اين امر اصولا ناشي از همزماني دو اتفاق سياسي در اوج اسلام ستيزي غرب در قرن بيستم بود.
يكي اينكه نومحافظه كاران در دولت بوش خود را در موقعيتي يافتند كه بتوانند به ديدگاههاي ژئوپلتيك خود در نظم جديد جهاني از طريق اعمال همه ابزارهايي كه در اختيار دارند دست يابند ابزارهايي مانند ايده اقدامات يك جانبه و اقداماتي غيراخلاقي مانند پيش دستي در تلاش براي تغيير رژيم با نام طرح"خاورميانه بزرگ" كه نام ديگري براي منطقهاي سياسي بود كه از نظر سنتي هسته جهان اسلام بود كه البته اين كار همراه با توجيهاتي پوپوليستي مانند توسعه دموكراسي هم بود.
دوم اينكه موفقيت بيسابقهاي كه در آن اسرائيل و لابيهاي يهودي در آمريكا موفق به نفوذ عميق نه تنها در دولت جديد بلكه در كل دايره تصميم گيري در آمريكا شده بودند.
اين روند به حدي عميق بود كه به جرأت ميگويم هيچ دولتي در تاريخ آمريكا تا اين حد تحت نفوذ اسرائيل و لابيهاي يهودي قرار نداشته كه دولت جرج بوش قرار داشت. تنها كافي است به خاطر آوريد كه چگونه نئوكانهاي ضد ايراني مانند ديك چني، جو ليبرمن، جان بولتون،ريچارد پرل، مايكل لدين و تعداد زياد ديگري چه در داخل و چه در خارج از دولت دست در دست آيپك و ساير محافل صهيونيست پيش ميرفتند.
اين نومحافظه كاران كه مشاوران بوش نيز بودند با ديدگاه كوته نظرانه خود ايران را كشوري تروريستي ميدانستنند كه نميشود در زمينه دستيابي به سلاح اتمي به اين كشور اعتماد كرد در حاليكه هند، پاكستان و اسرائيل كه به طور مداوم با همسايگان خود در جنگ هستند با چنين اقدامي از طرف آمريكا روبرو نشدند.
با توجه به اينكه ايران هيچگاه گزينه سلاحهاي اتمي را مدنظر نداشته است اما اين غم انگيز است كه به آمريكا هيچگاه اجازه داده نشد تا به اين آگاهي برسد كه عدم تعادل ژئواستراتژيك در هر منطقه ژئوپلتيك ميتواند منجر به نابرابريهاي خطرناكي شود كه نگراني در مورد ثبات منطقهاي و ايمني جهاني را به دنبال دارد.
رئيس جمهور آمريكا محروم از مشاوره افراد آگاهي در اين زمينه بود كه آمريكا هميشه با كمبود آنها روبرو بوده است و متوجه نشد كه ايران داراي نفوذ عمده فرهنگي، سياسي و استراتژيك در خاورميانه است. تعادل قوا بين ايران و رقبايش روند طبيعي است كه نياز به آن است. من در نامه سرگشاده خود به بوش در 16 آوريل 2006 متذكر شدم كه اسرائيل به دلايل قابل توجيه تاريخي متمايل به بزرگنمايي تهديدات امنيتي خود است و به همين دليل بعضي رهبران اين كشور مانند آريل شارون شيمون پرز و نتانياهو دولت نومحافظه كاران آمريكا را متقاعد كرده است كه ايران در حال حاضر در حال توليد سلاح اتمي است و نومحافظه كاران هم اين دروغ را بدون هيچ شرطي خريدند.
آنها با دروغهايي مانند اينكه ايران با برنامه اتمي خود در واقع قصد توليد سلاحهاي هستهاي را دارد تا عليه اسرائيل از آنها استفاده كند افكار عمومي جهانيان را منحرف كردند. آريل شارون حتي از اين هم فراتر رفت و در سال 2000 اعلام كرد كه ايران تا كنون 6 بمب اتم را هم توليد كرده است و ميخواهد آنها را روي سر اسرائيل بيندازد.
من در نامه خود به بوش نوشتم: اجازه بدهيد تنها فرض كنيم كه ايران يك بمب اتم داشته باشد و بخواهد از آن عليه اسرائيل استفاده كند. چگونه ميتوان باور كرد كه يك كشور اسلامي بدون توجه به فاجعهاي كه در پي آن خواهد بود بمب اتم را در منطقهاي بيندازد كه مسجد مقدس همه مسلمانان در اورشليم در آنجا قرار داشته و مناطق پرجمعيت اطراف آن به شدت نزديك به مناطق اسرائيلي نشين است.
با توجه به همه اين مسايل هم اكنون ميدانيم كه نگراني واقعي اسرائيل تهديدات امنيتي ناشي از برنامه اتمي ايران نيست و واقعيت اين است كه اسرائيل به شدت برآشفته از اين ماجراست كه صنايع اتمي در ايران بتواند تعادل استراتژيكي را ميان اسرائيل و جهان اسلام ايجاد كند كه در نتيجه آن اسرائيل موقعيت انحصاري اتمي خود را در خاورميانه از دست بدهد.
بخش دوم سوال شما دلايل رفتار دوگانه آمريكا در اعمال قطعنامههاي شوراي امنيت در برابر ايران و اسرائيل است. اين دليل واضح و روشن است. آمريكا نه تنها اين مسايل و مسايل انساني ديگر اسرائيل را ناديده گرفته است بلكه بسياري قطعنامههاي ديگر بين المللي را با شعار "آمريكا متعهد به تأمين امنيت اسرائيل است" از حيطه اعمال بر اسرائيل خارج كرده است.
در واقع همانگونه كه در نامه هم ذكر كردم آمريكا اثبات كرده كه با فشار لابيهاي صهيونيست ملزم به حمايت كوركورانه از همه افراط گريهاي اسرائيل در خاورميانه است. اما در واكنش به قطعنامههايي كه به صورت غيرقانوني و با فشار آمريكا و اروپا عليه ايران تصويب شده به اين دليل كه از ابتدا قدرتهايي مانند روسيه و چين و بعضي كشورهايي اروپايي معتقد حل مسالمت آميز اختلافات با ايران بودند چنين الزامي را ندارند. درخواستي كه سرانجام در چهاچوب عقايد اوباما جاي گرفت.
من قطعنامههاي صادره عليه ايران را غيرقانوني خواندم. به اين دليل كه اگرچه بازرسيهاي آژانس بين المللي انرژي اتمي نبود مقاصد تسليحاتي در برنامه اتمي ايران را اثبات كرده اما اين آژانس هم بر اساس دستورات رسيده از واشنگتن و تل آويو و همچنين اتحاديه اروپا عمل كرده است تا با نقض فصل هفتم منشور سازمان ملل پرونده ايران را به شوراي امنيت ارجاع دهد كه بر اساس مقررات اين فصل تنها كشوري كه تهديدي براي صلح است و يا صلح را نقض كرده و يا مرتكب تجاوز شده بايد به شوراي امنيت ارجاع داده شود. نه تنها آژانس ايران را متهم به هيچكدام از اين اقدامات نكرده بلكه اسنادي كه مبناي استناد آژانس در ارجاع پرونده بودهاند هم تأييد ميكنند كه هيچ مدركي مبني بر انحراف نظامي برنامه ايران وجود نداشته است.
بنابراين شوراي امنيت سازمان ملل براي اينكه برنامه انرژي اتمي ايران را در پروسهاي كه از لحاظ حقوقي قابل توجيه نيست به پاي ميز محاكمه بكشاند يكپارچگي و اعتبار خود را زير سئوال برد. اين كار باعث شد تا جامعه جهاني به طور مؤكد خواستار حل مسالمت آميز اختلافات با ايران در مورد برنامه اتمي اين كشور از طريق ديپلماسي شود.
• اگرچه ايران تنها كشوري نيست كه تمايلات اتمي دارد همانگونه كه رسانههاي آمريكايي هم اخيرا اعلام كردهاند برزيل تركيه آرژانتين و حتي كشورهاي كوچك عربي هم در خليج فارس به دنبال دستيابي به تكنولوژي اتمي هستند. چرا همه فشارهاي آمريكا تنها بر عليه ايران جهت دهي شده است؟
پاسخ ساده است. دليل بزرگنماييهاي آمريكا بريتانيا و فرانسه در مورد برنامه اتمي ايران در جوابهاي قبلي من هم مشخص بود. اين كشورها بر خلاف ايران دشمني مانند اسرائيل ندارند كه دچار ايران ستيزي مزمن بوده و حتي خواستار پاك شدن ايران از روي نقشه جهان باشد.
براي انجام اين كار آنها بهترين استفاده را از ايدئولوژي احمدي نژاد كردند كه قصد داشته اسرائيل را از صفحه روزگار محو كند و از آن استفاده كردند تا اقدامات خود در داخل ايران را توجيه كنند در حاليكه اظهارات احمدي نژاد تنها ايدئولوژي شخصي او بوده و مورد حمايت حاكميت و مردم ايران نبوده است اين اظهارات همچنين داراي برنامه ريزي عملي خاص و يا سياست از پيش تعيين شدهاي نبوده است.
اين تنها يك شعار ايدئولوژيك بوده است كه چندين بار پيش از او نيز تكرار شده بود اما اين چنين بازتابي را نداشت. اسرائيل هيچ اقدامي را براي پنهان كردن اقدامات ايران ستيزانه خود نميكند. اين كشور مداوم ايران را تهديد به حمله ميكند و دست كم در يك مورد وزير دفاع سابق اسرائيل كه فارسي هم صحبت ميكند در راديو فارسي اسرائيل تهديد به شروع يك جنگ اتمي عليه ايران كرده بود.
• رسانههاي غربي در سالهاي گذشته مرتب در مورد جنگ قريب الوقوع با ايران صحبت ميكردهاند در اين مورد نظرتان چيست؟ جداي از شعارهاي اسرائيل كه جنگ رواني بوده است آيا آنها واقعا قصد دارند پويشي واقعي را بر عليه ايران تحت دولت تندرو نتانياهو راهاندازي كنند؟
اگرچه اسرائيل نفوذ زيادي را در محافل تصميم گيرنده آمريكا در مورد خاورميانه دارد اما گمان نميكنم كه رهبران متعصب اسرائيل بتوانند از جانب غرب تصميم به جنگ يا صلح بگيرند. شما به گونهاي در مورد نتانياهو صحيت ميكنيد كه انگار او تنها رهبر تندرو و متعصب صهيونيست در اسرائيل است و سايرين بهاندازه او تندرو نيستند.
من هيچ تفاوتي را ميان هيچكدام از آنها نميبينم. او هم زماني كه بحث به ايران و اسلام برسد با اولمرت، شارون، پرز و يا باراك يا ديگران فرقي ندارد. آنها همه خواستار جنگ با ايران و نابودي جمهوري اسلامي هستند درست مانند همان كاري كه با آمريكاي نومحافظه كار كردند تا طرح كثيف آنها در عراق را اجرا كند.
به عبارت ديگر همه ما ميدانيم كه بحث جنگ با ايران توسط لابي يهودي و محافل صهيونيست به ويژه در آمريكا عليه ايران مطرح شد. افرادي مانند ديك چني، دونالد رامسفلد، جان بولتون، ليبرمن و ... در ارتباط نزديك با چنين محافل جنگ طلبي خواستار اقدام نظامي عليه ايران شده بودند. همين كار در مورد عراق هم انجام داده شد و آمريكا عواقب ويرانگر آن را مشاهده كرد و من گمان نميكنم كه آنها دوباره اين اشتباه را مرتكب شوند.
من فكر نميكنم اسرائيل در موقعيتي باشد كه بدون به خطر انداختن موجوديت خود به ايران اعلام جنگ كند و اين واقعيت به خوبي در غرب مطرح شده است. به همين علت تهديدات نتانياهو ساير جنگ طلبان اسرائيلي در مورد اقدام نظامي در واقع جنگي تاكيتيكي است تا آمريكا را نيز به اين منجلاب بكشانند.
آنها ميدانند كه براي جلوگيري از فاجعه بزرگ ناشي از اقدام نظامي اسرائيل عليه كشور مسلمان بزرگي مانند ايران و عراق آمريكا خود نيز بايد وارد ميدان شود. اين واقعيتي بود كه در عراق رخ داد و به نظر من به آمريكا درس بزرگي داد كه ديگر اين اشتباه را تكرار نكند.
• از مسئله اتمي بگذريم به نظر شما موضع خنثاي ايران در برابر رفتار رياكارانه و غيردوستانه همسايگان عرب اين كشور به چه عليت است؟ آنها امنيت ملي ايران را با زير سئوال بردن حاكميت اين كشور تهديد كرده و سياست خارجي ايران را در اظهار نظرات خود به سخره گرفتهاند. چرا ايران اقدام قاطعانهاي را عليه آنها صورت نميدهد؟
به نظر من علت اين بردباري ايران رسيدن به موقعيت خود در خاورميانه به عنوان امالقراي كشورهاي مسلمان در برابر نيروهاي ضداسلامي است كه مسلماناني را كه براي كشور و حاكميت ملي خود ميجنگند را مور تعدي قرار ميدهد.
اين ديدگاه به شدت در تعارض با موقعيت بسياري رهبران عرب است كه عميقا درگير و مرتبط با آمريكا و اسرائيل در مورد روند صلحي هستند كه از كمپ ديويد آغاز و از نظر ايران خيانتي به گروههاي عرب ماند حزب الله و حماس بود.
ايران اين گروهها را سازمانهاي مشروعي ميداند كه به صورتي دموكراتيك انتخاب شدهاند تا پويش اعراب و فلسطينيها بر عليه اشغال سرزمين اعراب توسط اسرائيل را رهبري كرده و اقدامات آنها نيز به طور دموكراتيكي مورد تأييد كشورهاي عرب قرار گرفته است.
اين كار احمدي نژاد و دولتش را در نزد مردم عرب ارزشمند ميكند موقعيتي كه به شدت مورد اعتراض رهبران عرب در مصر اردن و مراكش است و در درجهاي كمتر مورد مخالفت عربستان و ساير كشورهاي عربي. در همين زمان بعضي از سران عرب به ويژه حسني مبارك و شاهزادههاي عربستاني با مشاركت فعالانه اهود اولمرت و رهبران اسرائيلي بحث «هلال شيعي» را مطرح كرده و مدعي ميشوند كه ايران به عنوان يك كشور شيعه و كشوري كه هيچگاه در استراتژيهاي بينالمللي و منطقهاي خود دچار انحرافات قومي نشده است متعهد به تلاش براي ايجاد اتحادي ژئوپلتيك با كشورهاي شيعه نشين منطقه است كه ميتوان اين كشور را مسلط بر كشورهاي سني خاورميانه كند.
رهبران تهران به خوبي ميدانند اين ايده اساس اجرايي خوبي ندارد و در مرحله اول تنها باعث ايجاد اختلاف ميان ايران و ساير كشورهاي مسلمان خاورميانه ميشود و بهتر است براي انكار اين مقاصد و تخريب دوستي و همكاري ايران و اعراب آن را ناديده بگيرند.
از ديدگاه آنان ايده هلال شيعي در ذهن رژيمي كه با انقلاب بنيادگرايان اسلامي بر سر كار آمد و سياستهاي عملي وي در خاورميانه نشان ميدهد كه متمايل به كشورهاي عرب غير شيعه مانند سوريه و و گروههاي عرب غير شيعي مانند حماس است كاربردي ندارد.
اما اين تصميم تاكتيكي مبني بر صرفنظر از ايدههاي فوق تا زمانيكه كه آنها با اين واقعيت روبرو هستند كه اكثريت اعراب و جوامع مسلمانان مانند محافل قدرتمند عربستان سعودي بر اين باورند كه ايران طرح هلال شيعي را مدنظر دارند و بر اساس اين تفكر اقدام ميكنند كارگر نخواهد بود. ساير كشورهايي مانند امارات عربي هم با بهانههايي مانند ادعاهاي حاكميتي قديمي عليه ايران كه از ريشه و اساس تاريخي بي ارزش است به سهم خود قصد بر هم زدن روابط ايران و اعراب را دارند.
اما در واقع با چشم پوشي از همه اين موضع گيريها دولت احمدي نژاد دور جديدي از خوشرويي با اين كشورها را به اميد اينكه مانع اختلاف اندازي ميان كشورهاي مسلمان در منطقه شود آغاز كرده است.
• رسانههاي سازماني آمريكا به طور ويژه تحت كنترل لابيهاي خاصي هستند كه معمولا مطالب حمايتي آنها از ايران را سانسور ميكنند، اخبار، گزارشات و هرگونه اطلاعاتي كه فراتر از كليشههاي خبري آنها باشد. آيا اين نيز روشي عملي براي مقابله با جريانهاي متخاصم است؟
نه تنها رسانههاي آمريكايي كه تحت كنترل لابيهاي يهودي و محافل صهيونيست غرب هستند، بلكه حتي بريتانياييها فرانسويها كاناداييها ايتالياييها و رسانههاي استرالياي هم تحت كنترل محافل مشابهي هستند كه منجر به ايجاد هم سرايي تبليغاتي آنها عليه ايران شده است.
دولتهاي غربي نيز تحت تأثير محافل ايران ستيز هستند و اين لابيها خود را به عنوان دشمنان ملي ايران از همان زمان ظهور رژيم انقلابي در اين كشور مطرح كردهاند. اين لابيها در همكاري نزديك با رهبران اسرائيل نهايت تلاش خود را براي گسترش اسلام ستيزي در غرب انجام ميدهند و در ادامه طرحهاي اسرائيل عليه ايران آنها تلاش كردند تا دولت نومحافظه كاران در آمريكا به مسيري ببرند كه در آن مفاهيم خصمانهاي مانند حمله پيش دستانه براي تغيير رژيم را مطرح كنند كه به خاطر آن كشوري مانند عراق را به طور كامل ويران كرده و مردم ايران را هم تحت تحريمات اقتصادي و تا آستانه آغاز جنگي كه ميتوانست منجر به نابودي ملت ايران شود در كنار بسياري ملتهاي ديگر خاورميانه شود پيش بردند.
تحريمات اقتصادي شديد ناشي از فعاليتهاي رسانهها بر عليه ايران مشوقي براي ساير رفتارهاي شيطنت آميز ايران براي ايراد ضرر به موقعيت جهاني آمريكا به عنوان يك مدافع صلح و دموكراسي و بي اعتبار كننده حاكميت آنها به عنوان يك فريبكار شد. رسانههاي غربي عقايد ضداسلامي و ضد ايراني زيادي را با تأثير از محافل فوق الذكر بر عليه ايران مطرح ميكردند كه سرانجام منجر به نابودي صهيونيسم مسيحي و تمايلات نومحافظه كارانه در آمريكا شد.
دول غربي در ابراز خوشحالي خود از پايان دوران نومحافظه كاران در آمريكا ترديدي به دل راه ندادند. من هم خود يكي از آنهايي بودم كه به علت دفاع از حقوق مسلم ايران در دستيابي به انرژي اتمي مشمول سانسور شده و قرباني تلاش همه جانبه براي تهمت زدن به من در ميان بعضي اعراب و ايرانيها حتي در داخل ايران شدم.
من گمان نميكنم كه نياز به تلاش زيادي براي تغيير اين روند باشد؛ چرا كه به نظر ميرسد سياست تغيير باراك اوباما به ويژه در مورد ايران خودبخود باعث محو شدن اين مشكل ميشود.
منبع: Foreign Policy