شکار از دیرباز صرفاً به منظور تأمین نیاز اولیه بشر و منبع غذایی مطرح بوده و انجام میگرفته است اما، قرنهاست که این هدف اصلی شکار در جوامع تغییر کرده است و بعضاً به عنوان تفریح و سرگرمی از آن یاد شده و نسبت به آن اقدام میشود.
به گزارش ایسنا، در اکثر کشورها شکار جنبه تفریحی پیدا کرده و این تغییر نگاه و رویه نسبت به اموری که صرفاً برای تأمین نیاز غذایی افراد مورد توجه بوده است، علاوه بر اینکه علامت سؤال بزرگی را نسبت به رویکرد برخی انسانها به تفریح در ذهن ایجاد میکند، پای روانشناسان را نیز به بررسی روحیات و دلیل تبدیل شدن شکار یک حیوان به یک سرگرمی برای برخی مردم باز میکند.
هرچند شکار برخی از حیوانات و پرندگان در نقاطی از کشور ممنوع شده است اما، همچنان شاهد کشتن حیوانات نه از سر نیاز بلکه به جهت تفریح هستیم.
ایمان ابراهیمی روانشناس با تأکید بر اینکه شکار در گذشته برای تأمین نیاز غذایی انجام میگرفته است، اظهار کرد: با وجود اینکه امروز این نیاز از بین رفته، اما هستند افرادی که شکار را کنار نگذاشتهاند و علیرغم اینکه نیاز مالی و غذایی به گوشت شکار ندارند، از روی تفریح و سرگرمی دست به شکار میزنند.
وی تصریح کرد: این عدم نیاز به گوشت حیوانات باعث میشود که به صورت طبیعی اقدام به شکار شکارچیان در جامعه منفور و غیر قابل قبول باشد و اینجاست که روانشناسی برای بررسی شخصیت و دیدگاههای این افراد ورود میکند.
ابراهیمی با تأکید بر اینکه روانشناسی هر رفتاری که ثبات جامعه را بر هم بزند و در جهت رفاه و امنیت جامعه صورت نگیرد را غیرطبیعی و ناهنجار محسوب میکند، گفت: برخی از این دست رفتارها ممکن است به خود فرد آسیب وارد کند و برخی، دیگران، جامعه و موجودات دیگر را متأثر کند.
وی اظهار کرد: روانشناسی شکار را در زمره رفتارهایی میدانند که افراد سالم آن را انجام نمیدهند، بلکه این رفتارها، رفتارهایی غیر عادی است که افراد دارای عدم ثبات شخصیتی و مشکلات رفتاری مرتکب آن میشوند.
این روانشناس با اشاره به DSM به عنوان معتبرترین منبع روانشناسی پزشکی گفت: طبق این منبع افرادی که مرتکب آزار و یا کشتن حیوانات میشوند، دارای دو اختلال سلوک و اختلال جابجایی هستند.
وی افزود: البته در برخی جوامع مانند فرهنگهای بدوی که ارتباط زیادی با جوامع ندارند و شکار امری عادی و هنجار برای آنها محسوب میشود، این اقدام جزو اختلالات رفتاری تلقی نمیشود اما، در برخی از جوامع متمدن و امروزی امری کاملاً غیر عادی تلقی میشود.
این فعال محیط زیست با بیان اینکه ممکن است فرد از نظر ظاهری عادی و حتی فریبننده جلوه کند اما، اقدام به شکار او ناشی از وجود اختلالاتی در شخصیت وی است، اضافه کرد: این افراد که دارای اختلال سلوک هستند، از دوران کودکی فقدانی را در زندگی خود داشتهاند و از همان دوران متحمل فشارهایی بودهاند که امروز این فشارها به واسطه شکار تخلیه میشود و به راحتی بدون در نظر گرفتن حقوق افراد و حیوانات اقدام به اینکار میکنند.
وی افزود: اختلال جابجایی در این افراد نیز به صورت مستقیم از خانواده به فرد منتقل میشود، به نحویکه در دروان کودکی، فرد شاهد رفتارهایی از خانواده و والدین خود بوده و در زمان بزرگسالی مشکلات خود را در فضایی دیگر مانند شکار حیوانات تخلیه میکند. انتقال عصبانیت محل کار به فضای خانه توسط والدین فشارهایی را بر کودک تحمیل میکند که در صورت پدید آمدن شرایط لازم در بزرگسالی این فشارها در فضای شکار تخلیه میشود.
اختلال سلوک در اقشار ضعیف جامعه بیشتر است
ابراهیمی با اشاره به اینکه اختلال سلوک پنج برابر بیشتر در قشر ضعیف جامعه رخ میدهد، چراکه توان کمتری برای انتقال امور تربیتی به کودک دارند، گفت: اختلال ضد اجتماعی به نوعی در ادامه اختلال سلوک خود را نشان میدهد و باعث میشود که افراد نتوانند دنیا را از دید دیگران ببینند و فاقد این توانایی ذهنی خواهند بود. البته در بسیاری از موارد اختلالهایی این چنین ناشی از اختلالات ژنتیکی است.
وی ادامه داد: در بحث شکار حیوانات، اختلال شخصیت ضد اجتماعی عامل اصلی به شمار میرود و کنترل این افراد صرفاً به کمک قانون میسر خواهد بود. به واسطه اجرای قانون افراد ملزم به کاهش رفتارهای ضد اجتماعی خود خواهند شد.
این روانشناس با تأکید بر اینکه نوع رفتارهای این چنینی باعث میشود که فرد بعضاً خود به دنبال درمان برود و با آموزش مکانیزم جابجایی در جامعه، این اختلالات کنترل و کاهش خواهند داشت، افزود: در مواردی با توجه به عمق اختلالات میتوان از رواندرمانی و یا درمان دارویی برای درمان بیماران بهره برد.
ابراهیمی عنوان کرد: بررسی و مطالعات بسیاری در خصوص نوع شخصیت و اختلالات موجود در شکارچیان در خارج از کشور انجام شده است که همگی گواهی بر این مدعاست اما، تاکنون چنین تحقیقاتی در ایران به انجام نرسیده است.
به گزارش ایسنا، شکارچیان به هرحال با پدیدهای به اسم کشتن درگیر هستند. اتفاقی که در نوع شخصیت و رفتارهای آنها تأثیر خواهد گذاشت. ریختن خون یک حیوان بیگناه و تصویری که از جان دادن آن در ذهن فرد باقی میماند مسلماً آثار مخربی بر روح و روان بر جای میگذارد.
با وجود اینکه در جوامع امروز کشتن حیوانات برای تأمین نیاز غذایی در فضایی مشخص و به صورت محدود انجام میشود اما، هستند افرادی که همچنان از کشتن حیوانات و آزار آنها احساس لذت میکنند و این امر طبعا امکان وجود مشکلات روانی و شخصیتی در این افراد را به ذهن متبادر می کند.
هرچند نمونههایی از درگیری شکارچیان با محیطبانان و زخمی یا کشته شدن محیطبانان بوسیلهی شکارچیان که بارها مشاهده شده نیز میتواند گواهی بر وجود اختلالی در این افراد باشد.