برنامه خندوانه در ادامه حرکات خوب و غافلگیرکنندهاش، شب گذشته و در آستانه هفته دفاع مقدس، میزبان جانبازان اعصاب و روان دوران جنگ بود؛ همانهایی که در یکی دو آسایشگاه معروف تهران نگهداری میشوند و غالبا در جامعه آفتابی نمیشوند. اما به مدد رامبد جوان و برنامهاش آنها در قاب دوربین جای گرفتند و چه خوب همراه همه خندیدند و شادی کردند تا یادمان باشد که نگهداری از آنها در آسایشگاههایی دور از جامعه، باعث نمیشود تا فراموش شوند.
به گزارش «تابناک»، برنامه خندوانه این روزها مهمترین اتفاق تلویزیون است. پر کردن یک جای خالی بزرگ در صدا و سیمای ایران و نه فقط در صدا و سیما که در جامعه ایرانی. خندیدن و آسان خندیدن. چیزی که گویا خیلی از ماها آن را فراموش کرده بودیم و حالا قرار است به مدد شوی رامبد جوان و با خلاقیتهای خندوانه و طنازیهای جناب خان به زندگی ما بازگردد.
اگر ماه عسل با برنامههای پرحاشیهاش و اغراق در برانگیختن احساسات مخاطبان با خیل فراوان بینندگانش، حاشیه و جنجال فراوانی را ایجاد کرده بود اما برنامه ویژه صدا و سیما برای خندان مردم، خیلی آرام و بیحاشیه مخاطبان فراوانش را جذب کرده و حالا با دست گذاشتن روی موضوعات خاص هم به خوبی نشان میدهد که میتواند از پتانسیلهای شاد بودن برای میان کشیدن موضوعات جدیتر هم استفاده کرد. شاید خیلیها در انتقاد از این برنامه مدعی باشند که طنز موجود در آن شانه به شانه لمپنیسم میزند اما ساده و بی پیرایه پیش کشیدن مسائل در این برنامه تاکنون برگ برنده آن بوده است.
چیزی که موجب میشود بدانیم این برنامه خندیدن صرف نیست و قرار است در آن پدیدههای اجتماعی موجود در زندگیمان را ببینیم و با آنها ساده کنار بیاییم. برنامه شب گذشته خندوانه، بیشک یکی از بهترین نمونههای آن بود؛ جایی که جانبازان اعصاب و روان مهمان خندوانه بودند و با ما خندیدند و با رامبد آواز خواندند و شعر و لطیفه تعریف کردند تا به ما بفهمانند که هنوز حضور دارند و هنوز با یادگاریهایی که از جنگ با خودشان آوردهاند زندگی میکنند و اگر ما فراموششان کرده ایم، دلیلی بر عدم حضورشان در جامعه نیست.
این برنامه خیلی ساده میتوانست به یک برنامه اغراق شده و کلیشهای بدل شود تا به ما یادآوری کند که جانبازان جنگ را فراموش کردهایم و از مصائب آنها سخن بگوید. اما هوشمندی رامبد جوان و تیم خندوانه موجب شد تا همه بینندگان این برنامه در پایان به خودشان بیایند که چه زود فداکاریهای آدمهایی که برای این میهن از جان گذشتند را فراموش کردهاند و برای این کار اصلا لازم نبود در لباس پند و نصیحت و اندر فرو روند. همان لحظاتی که این عزیزان با شادی آهنگهای برنامه را زمزمه میکردند و با هیجان دست میزدند، کافی بود این فراموشکاری بزرگ یادمان بیایید.
شاید بهترین توصیف را در این زمینه خود رامبد جوان انجام داد، وقتی در بخشی از برنامه، قسمتی از یک متن را درباره جنگ خواند. متنی که میگفت:
کی میگه جنگ تموم شده؟ جنگ هر روز صبح تو ذهن یه مادر که به عکس پسر شهیدش نگاه میکنه تکرار میشه. جنگ هنوز که هنوزه برای پدری که با پسرش رفته بود جبهه و بدون اون برگشت مرور میشه. جنگ هرروز برای مادری که چشم انتظاره شنیدن یه خبر از پسرشه ورق میخوره. جنگ هنوز که هنوزه تو خیلی از خونهها ادامه داره چون یادگاریهایی از اون روزها توی اون خونه نفس میکشه. دیگه نگرانی و اضطراب از سلامتی عزیز به جنگ رفته جای خودش رو به درد و رنج تماشای یادگاریهای از جنگ اومده داده. یادگارایی که شاید خیلی از ما طاقت تحمل ثانیهای ازش رو نداشته باشیم. آدمایی با یه یادگاری از جنگ برگشتن که روزی هزار بار ازش ناراحتن چون هر لحظه ممکنه کاری رو بکنن که دوست ندارن و دست خودشونم نیست. ما باید مسکن آرامش روح و روانشون باشیم و بگیم رفیق، یادگاری که تو واسه ما آوردی تو رو عزیزتر کرده. برای من و همه تو عزیزترین شدی. برای سرزمین ما تو عزیزترینی و دور سر همتون هم میگردیم.