روزگار خیلی تغییر کرده آقای خاکپور. اگر ده سال پیش بود و مثل همین امروز، در فرودگاه «ناگهان» استعفا میدادی، همه از محمد خاکپور، «قهرمان» میساختند. اما «امروز» خیلی چیزها تغییر کرده است. غمِ نانِ و امدادِ شبکههای مجازی، دیگر فرصتِ «نمایش» را نمیدهد. نمایش به سبک مدیر تیمملی امید که سالها بر موج احساس سوار شد و پاسخی به پرسشها نداد. نمایش بهسبک سرپرست امید که سالها با تیمهایش سقوط کرد و پاسخی روشن به علتها و سئوالات نداد. حالا دیگر همه میفهمند با این «تیم»، با این سطح از «سواد»، با این میزان «دوری» از علم و این راه سخت و در میان تیمهایی «حرفهای»، صعود به المپیک بیشتر به آرزو شبیه است. قطعا قهرمانی در تورنمنتی که سوریه یکپای فینال آن است، نشان از سطح بازیها دارد -سوریه مگر تیم دارد با این حجم از جنگ داخلی و درگیریهای کشورش؟- اما هنوز مصاحبههای مدیر و سرپرست تیمملی امید، نشان از نمایش تمام ناشدنی مردانی دارد که گویی گریه نمیکنند اما میخواهند نشان دهند که در حال گریه هستند.
محمد خاکپور همان روز که در کارگاه شخصیش نشسته بود و با اولین پیشنهاد برای سرمربیگری امید مواجه شد، باید میرفت. محمد خاکپور همان روز که گزینه نهایی کمیته فنی نبود و با نمایش مدیر تیمملی امید به این عنوان معرفی شد، باید میرفت. حالا چه وقتِ فرار است آقای خاکپور؟ سئوالاتِ ما باز هم که بیپاسخ ماند… یکی میگفت شاید خودش فهمیده نمیتواند تیم را به المپیک ببرد.