جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز نوشت:
اشتون کارتر، وزیر دفاع آمریکا، ضمن عمده کردن نفوذ ایران در منطقه، گفت: اعراب برای مقابله با نفوذ ایران، باید خودشان پیشقدم شوند.
اگرچه سیاست واشنگتن طی دهههای اخیر همواره ایجاد و دامن زدن به «ایران هراسی» و تشویق اعراب در جهت مقابله با نفوذ ایران متمرکز بوده است لکن تاکنون سعی بر این بوده که چنین اهداف و سیاستهائی در خفا پیگیری شود و نمود بیرونی آن طوری باشد که نقش واشنگتن در صحنه تقابل اعراب علیه ایران، کمرنگ جلوه کند.
اظهارات اشتون کارتر نشانگر چرخش جدیدی در تغییر تاکتیک پنتاگون در عین حفظ استراتژی مقابله با ایران است که این بار، اعراب را به رویاروئی مستقیم و میدانی علیه ایران فرا میخواند و به آنها گوشزد میکند که خودشان برروی زمین هم علیه ایران وارد عمل شوند و فقط به رویاروئی هوائی در ارتفاع 30 هزار پائی اکتفا نکنند. پیشنهادات جدید پنتاگون در این مقوله در این فهرست میگنجد:
1 – آموزش و تربیت نیروی زمینی و نیروهای عملیات ویژه برای انجام کارهای سخت و درگیریهای میدانی
2 – تحریک اعراب در جهت ایجاد ذهنیت ضرورت برخورد مستقیم اعراب علیه ایران
3 – از بین بردن این انتظار نزد کشورهای منطقه که آمریکا به خاطر آنها علیه ایران وارد جنگ شود.
رئیس پنتاگون از این دیدگاه به تعریف بایدها و نبایدها و تنظیم فهرست دستورهای خود میپردازد و میگوید:
* قبل از هر چیز، عمدتاً اعراب نیازمند «اراده» تصمیم برای نبرد با ایران در میدان هستند.
* لازم است اعراب خلیج فارس علیه ایران وارد نبرد شوند.
* مصر و اعضای شورای همکاری باید از کارهای نمایشی بپرهیزند و به کار خطرناک مقابله با ایران در صحنه نبردهای زمینی بپردازند.
* انتظار دشوارترین نبرد آمریکا بر روی زمین علیه ایران منطقی نیست درحالی که تهدیدات آن علیه کشورهای عربی فوریت دارد قبل از اینکه برای امنیت ملی آمریکا فوریت داشته باشد.
اگرچه معمولاً مقامات واشنگتن توجیهات لازم برای دوستان اسرائیلی خود در جهت سکوت و همراهی با این قبیل سیاستهای پنتاگون را علنی نمیکردهاند ولی «اشتون کارتر» به وضوح در 3 مورد این استدلالات را فهرست میکند.
الف – مصر هنوز هم یک ارتش بزرگ و دارای تجربه جنگ با اسرائیل دارد و با توجه به مشکلات و حوادث پیرامونی، عدم دخالت مصر به نفع سایر اعراب چیز عجیبی به نظر میرسد.
* حفظ برتری نظامی اسرائیل از اولویتهای پنتاگون است.
* اسرائیل و عربستان اتفاق نظر کامل دارند که ایران برای هر دو تهدید موجودیتی مشترک ایجاد میکند.
اما سوال اینست که درگیری احتمالی اعراب علیه ایران چه نفعی ممکن است برای اسرائیل داشته باشد؟ پاسخ این سئوال ساده است. چرا که درگیری اعراب اولاً میتواند قدرت نظامی و ظرفیتهای انسانی اعراب را به تحلیل ببرد و ثانیاً هدف را از تمرکز بر جنگ علیه اسرائیل تغییر دهد و به یک مسیر انحرافی بکشاند.
علاوه بر این، فرسایش ظرفیتهای نظامی و نیروی انسانی اعراب، شدیداً این کشورها را آسیبپذیر میکند و شرایطی را بوجود میآورد که اولاً «قدرت بازدارندگی» آنها از میان میرود و ثانیاً به شدت و بیش از پیش وابسته به کمکهای خارجی میشوند که همین امر، زمینه برای دخالت سیاسی و مداخله نظامی آمریکا و متحدانش را فراهم میسازد.
تجربه تلخ عراق در این زمینه بسیار گویاست. غرب و ارتجاع عرب، صدام را برای مقابله با ایران تشویق و حمایت کرد ولی پیامدهای شوم آن جنگ 8 ساله برای عراق بسیار فلج کننده و غیرقابل جبران بود. آسیب پذیری عراق در برابر «داعش» طبیعیترین پیامد ناشی از جنگ 8 ساله با ایران و در جنگ بعدی آمریکا و متحدانش علیه عراق بود. به عبارت روشنتر، اگر صدام وارد جنگ علیه ایران نشده بود، طبعاً دو جنگ بعدی آمریکا و متحدانش برای از میان بردن «بار نظامی اضافی» عراق هم موضوعیت نداشت و آمریکا هم فرصتی به دست نمیآورد که تروریستهای داعش را در قلب سرزمین عراق آموزش دهد و تجهیز کند. در عین حال ارتش، پلیس و عناصر امنیتی عراق هم در سطحی از توان نظامی و قدرت بازدارندگی بودند که داعش را در نطفه خفه میکردند و مانع ترکتازی تروریستها میشدند.
امروزه برخی تحلیل گران میگویند که اگر عراق بر اثر جنگ 8 ساله دچار چنین فرسایشی نمیشد، وقیحترین بازیگران بینالمللی هم جرئت نمیکردند سایر کشورهای عرب همچون لیبی، سوریه، یمن و لبنان را به میدانی برای اجرای طرحهای شیطانی خود تبدیل کنند. صدام با حماقتهایش، نه تنها عمق استراتژیک دنیای عرب را بلکه عمق استراتژیک دنیای اسلام را هم در معرض تهدید و تعرض نظامی غرب قرار داد.
تصادفی نیست که دستهای پنهان و آشکار برای عضوگیری گروه تروریستی داعش از 85 کشور وارد عمل شدهاند و این ساختار شوم اکنون در حدود 10 کشور اسلامی را در آسیا و آفریقا در معرض اقدامات تروریستی قرار داده و با صدور نفت عراق و سوریه و تحویل آن به آمریکا، عملاً به کارگزار آمریکا برای غارت مستقیم منابع نفتی اعراب و دنیای اسلام تبدیل شده است.
اکنون با درک این مسائل به رمز و راز تحولات اخیر مصر، بهتر پی میبریم. ژنرال «السیسی» پس از سفر به آمریکا در مقام وزیر دفاع دولت «محمد مرسی» علیه وی کودتا کرد و با فرایندی مضحک از صندوقهای رای هم سر برآورد. اکنون مجلس فرمایشی جدید مصر هم با همان فرمول درحال شکلگیری است. جالب آنکه قبل از شکلگیری مجلس فرمایشی و نمایشی مصر، دستورالعملها پیشاپیش توسط پنتاگون فهرست میشوند. از این دیدگاه قرار است توان نظامی مصر که اشتون کارتر از آن به عنوان «یک ارتش بزرگ و دست نخورده با تجربه جنگ علیه اسرائیل» یاد میکند، در جنگهای فرسایشی علیه کشورهای اسلامی به تحلیل برود و مصر از آنچه امروز هست، نیز بدبختتر و فرسودهتر و محتاجتر شود تا بلکه نگرانیهای همیشگی رژیم صهیونیستی از ارتش قدرتمند مصر، به کلی از میان برود. مشاهده میشود که تجربه تلخ عراق در جنگ 8 ساله و پیامدهایش درسهای بزرگی برای همگان به همراه دارد، مشروط بر آن که همه برای فراگیری این درسها، تمامی استعدادهای خود را به کار بگیرند.