زن جوانی که متهم است با همدستی شوهرش مردی را به قتل رسانده که قصد تعرض به او را داشت به دیه محکوم شد.
به گزارش شرق، پرونده اتهامی این زن جوان و شوهرش ١٢ سال قبل به جریان افتاد و رازی که او سالها مخفی نگهداشته بود، با گمشدن جوانی به نام کامران آشکار شد. وقتی خانواده کامران به پلیس خبر دادند که او گم شده است، مأموران تحقیقات خود را آغاز کردند و در ردیابی تلفن همراه او مشخص شد آخرینبار این جوان با زنی به نام مریم در تماس بود.
در شرایطی که فرضیه جنایت ناموسی قوت گرفته بود، مریم و شوهرش ردیابی و بازداشت شدند و ادعا کردند از سرگذشت کامران بیخبرند.این زن و شوهر در مرحله دیگری از بازجوییها به کشتن کامران و آتشزدن جنازهاش در بیابانهای فشافویه اعتراف کردند. بااینحال، جستوجوی پلیس برای پیداکردن بقایای جنازه به نتیجه نرسید اما با توجه به شکایت اولیای دم و اعترافات متهمان کیفرخواست علیه آنها صادر و پرونده برای رسیدگی به دادگاه ارسال شد.
متهمان در چند مرحله محاکمه شدند و هیأت قضات با توجه به اینکه جسدی پیدا نشده بود از دادسرا خواست تا تحقیقات بیشتری را انجام دهد اما همچنان تحقیقات به نتیجه نرسید. تا اینکه دو سال قبل سرانجام جلسه رسیدگی نهایی به این پرونده در شعبه ٧١ دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد. هرچند نماینده دادستان نیز تأکید کرد که جسد پیدا نشده است، اما با توجه به شکایت اولیایدم، اعترافات متهمان و مدارکی که نشان میداد مریم با کامران رابطه داشته درخواست صدور حکم کرد. این در حالی بود که اولیای دم درخواست قصاص را مطرح کردند.
وقتی نوبت به مریم رسید تا از خود دفاع کند، وی قتل را انکار کرد و گفت: میخواهم حرفهایی بزنم که از ترس آبرویم هرگز به زبان نیاورده بودم. ١٥ سال پیش که دانشجو بودم، در راه بازگشت به خانه سوار پیکان کامران شدم. تصور میکردم راننده جوان، مسافرکش است اما او ناگهان به بیراهه رفت و من را آزار داد. از آن روز به بعد روزگارم سیاه شد.
کامران مدام تماس میگرفت و تهدیدم میکرد. میگفت اگر به خواستههایش گوش ندهم، آبرویم را میبرد. او ادامه داد: چند سال بعد که جوانی به خواستگاریام آمد، با کامران تماس گرفتم و به او التماس کردم دست از سرم بردارد. او هم قبول کرد اما دو ماه پس از آنکه با شوهرم عقد کردم، دوباره کامران به سراغم آمد. تا اینکه روز حادثه که سال ٨٢ بود، کامران به خانهام آمد و شوهرم که سرزده به خانه برگشته بود با او درگیر شد. کامران چاقو کشید و من برای دفاع از شوهرم با میله آهنی به بدن کامران زدم. سپس شوهرم دستوپای او را با طناب بست و کامران را داخل صندوق عقب ماشینش انداخت. همان موقع من و شوهرم کامران را به بیابان بردیم.
او زنده بود که شوهرم وی را از صندوق عقب ماشین درآورد و در گودال انداخت. بلافاصله من و شوهرم سوار پیکان شدیم و فرار کردیم.
این زن گفت: باور کنید تحت فشار روانی در اداره آگاهی، کشتن و سوزاندن کامران را گردن گرفته بودیم. وقتی نوبت به همسر مریم رسید او هم گفت: من و زنم بهترین روزهای زندگیمان را در زندان گذرانده و آنجا صاحب فرزند شدهایم. باور کنید ما قاتل نیستیم. شک ندارم کامران زنده است و زندگی پنهانی دارد. او میخواهد از مریم و من انتقام بگیرد و خودش را نشان نمیدهد. زنم در دفاع از من به سمت کامران حمله کرد، اما او را نکشت. کامران زنده است ضمن اینکه من هم با او کاری نکردم.
متهم گفت: در سالهایی که زندان بودیم، صاحب فرزند شدیم و چندسالی بچهام در زندان ماند و حالا هم پیش یکی از اعضای خانواده من است اما بچه به مادر نیاز دارد و من درخواست دارم حداقل به همسرم کمک کنید تا بچهام تنها نماند. با پایان جلسه رسیدگی هیأت قضات، هر دو متهم را به پرداخت دیه یک مرد مسلمان محکوم کردند. این رأی از سوی دیوان عالی کشور تأیید و برای اجرای حکم به دادسرا ارسال شده است.
با گذشت ١٢ سال از زمان بازداشت این زوج و با توجه به اینکه آنها باید دیه پرداخت کنند، خانواده همسر مریم گفتهاند تمکن مالی برای پرداخت دیه قانونی را که در رأی دادگاه آمده برای فرزند خود دارند اما مریم اعلام کرده است که نه خودش پولی دارد و نه خانوادهاش میتوانند به او کمکی بکنند.
مریم با درخواست کمک در اینباره گفت: من فرزندم را خیلی دیربهدیر میبینم و او درک درستی از مادر ندارد. محیط زندان هم طوری نبود که بتوانم او را کنار خودم نگه دارم. حالا که با پرداخت دیه میتوانم از زندان خلاص شوم و رأی قصاص از من دور شده است، درخواست کمک دارم تا بتوانم دوباره به زندگی برگردم. من زن جوانی هستم اما دیگر این جوانی به دردی نمیخورد تنها چیزی که به خاطرش زندگی میکنم فرزندم است و خواهش میکنم به خاطر او کمک کنید تا بتوانم دیه را بپردازم و از زندان بیرون بیایم.