اینکه سعدی و کنفوسیوس چه نسبتی با هم دارند، ماجرایی دشوار و آسان است. دشوار از این جهت که جهان کنونی شرق را به دشواری میشناسد و تفسیری که از تفکر چینی و تفکر شرق دور بهطور کلی میشود، تفاسیری است که جای حرف و بحث دارد یا لااقل برای من جای تامل دارد. اگر بخواهم بیان فلسفی این حرف را بگویم باید اشاره کنم که جهان متجدد از لایههای متفاوت تجدد، قرون وسطی، تفکر یونانی و... باید بگذرد تا به تفکر شرقی برسد و این مساله بسیار دشواری است.
حکما هرجا باشند، هر وقت باشند و متعلق به هر دورانی باشند، در جایی به هم میرسند و همزبانی پیدا میکنند. همه حکما، انبیا و متفکران و شاعران در عین اختلافهایی که با یکدیگر دارند، در جایی با هم، همزبانی پیدا میکنند. بنابراین ما میتوانیم بین سعدی و کنفوسیوس هم همزبانیها ببینیم.
سعدی کیست؟ همه ما سعدی را شاعر میدانیم. شاعر در اینجا به معنای مطلق لفظ است؛ اگر اروپاییهای قرون وسطی واژه استاد یا فیلسوف را به کار میبردند و مراد آنها از این واژه ارسطو بود، به نظر من هم اگر ما بخواهیم در معنای مطلق واژه سعدی را شاعر بخوانیم - در عین عظمتی که برای فردوسی و بسیاری شاعران دیگر قائلیم و افتخار من این است که از کودکی با حافظ انس داشتهام - غلو نکردهایم.
سعدی امتیازات بزرگتری دارد. ما در تاریخ شعر و ادب شاعرانی داریم که دانشمند هستند و کتاب نوشتهاند و این امر عجیبی نیست که بسیاری از آنان منجم، طبیب و فیلسوف و درعین حال شاعر بودهاند. اما هیچ شاعری مانند سعدی کتاب «گلستان»، «بوستان» و «نصیحتالملوک» ننوشته است. به عبارت دیگر هیچ شاعری، کتاب حکمت ننوشته است. وقتی میگویم حکمت باید به این نکته توجه کرد که حکمت با فلسفه تفاوت دارد. فلاسفه ما ذوق به خرج دادند و حکمتی را که در قرآن آمده و آنها یاد گرفته بودند، بر فلسفه اطلاق کردند. البته این اطلاق بیجا نبود زیرا در فلسفه حکمت هم وجود دارد. اگر از من بهعنوان یک دانشجوی فلسفه بپرسید که آیا ارسطو حکیم است؟ به شما پاسخ خواهم گفت که ارسطو در «اخلاق نیکوماخوس» حکیم است، زیرا او در آنجا از حکمت علمی بحث کرده است. اگر ما امروز از حکمت عملی بحث میکنیم به این دلیل است که فلسفه را حکمت نظری میدانیم. اما برای سعدی یا کنفوسیوس و دیگران حکمت نظری و عملی ندارد. این تقسیمبندی یونانیان است و ما نیز آن را پذیرفتهایم.
بخش اعظمی از حکمت کنفوسیوس، حکمت سیاسی است اما سیاستی که از اخلاق جدا نیست؛ سیاستی که عین اخلاق است و با سیاست در زمان ما نیز فرق دارد. در مقام قیاس شاعر و حکیم باید توجه کنیم که سعدی اهل حکمت سیاسی است و آنچه در حکمت سیاسی نوشته مطالب عادی و معمولی، نیست. اگر ملامتم نمیکنید ما بزرگی در تاریخ اسلام به نام امام محمد غزالی داریم. بزرگی غزالی محرز است و جای بحث ندارد. برای من بهعنوان دانشجوی فلسفه مشکل است که بگویم صاحب کتاب «تهافتالفلاسفه» کیست و چگونه است. البته من با «تهافتالفلاسفه» موافق نیستم اما در عین حال انصاف این است که بزرگی غزالی را منکر شویم. غزالی هم نصیحتالملوک دارد. اگر دقت و تامل کنیم نصیحتالملوک کوچک سعدی از حیث حجم بر نصیحتالملوکهای بسیار دیگری که داریم، ترجیح دارد. نصیحتالملوک سعدی 151 بند کوچک دارد. او در این کتاب شاهان را نصیحت میکند. سعدی شاعری است که مدح نگفته و چاپلوسی نکرده است. او رساله کوچکی نیز درباره تربیت یکی از فرزندان ملوک نوشته اما در هیچ یک از کتابهای خود با کسی تعارف نکرده است. زمانی که مدح هم میکند طوری حرف میزند که ممدوح بگوید چنین مدحی را نمیخواهم! «هم از بخت فرخنده فرجام توست / که تاریخ سعدی در ایام توست»
بد نیست ما در کنار شاهنامهخوانی، رمانخوانی و برنامههای دیگر، گلستانخوانی و بوستانخوانی هم داشته باشیم. «گلستان» هشت باب دارد و باب اول آن درباره سیرت پادشاهان است که تقریبا یکچهارم کتاب را تشکیل میدهد و مفصلترین باب کتاب است و بهطور متوسط حجم آن دوبرابر بابهای دیگر است. «بوستان» 10 باب دارد که باب اول آن در تدبیر و رای است و این باب مفصلترین باب بوستان است. این مسائل را مطرح کردم تا توجه سعدی به سیاست را نشان داده باشم.
سعدی یکی از شاعرانی است که بیش از اکثر شاعران - جرات نمیکنم که بگویم بیش از همه شاعران - ما به ایران قدیم و شاهنامه توجه دارد. من کمتر شاعری را میشناسم - هرچند که حافظ از شاهنامه زیاد مطلب آورده است - که همچون سعدی به شاهنامه تعلقخاطر داشته باشد و این مطلبی قابل تحقیق و چون و چراست. او مثالهای بسیاری در موارد گوناگون از ایران قدیم و شاهنامه میآورد.
خیلی بد است ما زمانی که میخواهیم راجع به اشخاص مطالعه یا حکم کنیم، به آنها برچسب بزنیم و در یک طبقهبندی قرار دهیم. مثلا گفته میشود سعدی اشعری است. همه متفکران سنیمذهب ما اشعریمآب هستند. اما باید به این نکته توجه داشت که سعدی، سعدی است. سعدی توجه به اشعری هم داشته است. سعدی در مکتبخانه معلمی هم داشته که از او میآموخته است. آیا میتوان سعدی را به آن معلم مکتبخانه تاویل داد؟ سعدی از فکر و تعلیمات اشعری استفاده کرده و اطلاع دارد در عین حال او مسلمان است، قرآن خوانده، تفسیر بلد است و در یک کلمه عالم است. سعدی به ایران و شاهنامه هم علاقه دارد.
از کنفوسیوس پرسیدند که سیاست درست و راه درست سیاست چیست؟ میگوید سیاست درست سه امر دارد. امیرالمومنین در نامه به مالکاشتر چهار امر را برای حاکم مشخص میکند که کنفوسیوس سه مورد آن را گفته است. مولا علی(ع) میفرماید: عمران و آبادی کند، مردم را به صلاح و کشور را به سامان بیاورد. از حکیم چینی میپرسند که سیاست درست چیست؟ میگوید سیاست درست فراهم آوردن لشگر و مهمات، تامین معاش مردم و جلباعتماد عمومی است. میپرسند که اگر باید یکی از این سه مهمل گذارده شود، کدام را ترک کنیم؟ میگوید نان و اعتماد باید باشد. میگویند اگر از این دو نیز بخواهیم یکی را انتخاب کنیم، کدام را کنار بگذاریم؟ میگوید نان را کنار بگذارید؛ برای اینکه مردم به هر حال نیاز به نان دارند و خودشان آن را به طریقی تهیه میکنند اما اگر اعتماد نباشد، حکومت نیست. اگر جلب اعتماد نشود، حکومت برقرار نمیماند.
از سوی دیگر کنفوسیوس مطلبی گفته که من در هیچ جای حکمت قدیم آن را ندیدهام و آن مطلب زبان است. از کنفوسیوس در جاهای مختلف نقل شده که گفته نام درست بر چیزها بگذارید؛ بد را خوب نگویید، خوب را بد نگویید؛ نامها را جابهجا نکنید؛ زبان را آشفته نکنید زیرا روابط مردمان آشفته میشود و قوام مملکت از دست میرود. درست است امروز ما در دورانی زندگی میکنیم که علوم انسانی و علوم اجتماعی داریم و 2500 سال فلسفه درباره زبان بحث کرده است و به این مطالب هم رسیدهایم اما چنین نکته مهم و در گرانبهایی در سخن حکیم چینی است که در نظر من اهمیت فراوانی دارد.
منبع: فرهیختگان