ونیسا بیلی که پدرش دیپلمات بوده و خود در خانوادهای اشرافی بزرگ شده است، بعد از فوت پدرش و با مطالعه دستنوشتههای او، متوجه علاقهاش به کشورهای اسلامی و فلسطین میشود، به راه و روش پدر علاقه پیدا میکند و تصمیم میگیرد راه پدر را ادامه دهد. بنابراین فعالیتهای اقتصادی خود را رها کرده و به عنوان فعال مدنی به دنبال اندیشههای پدر میرود.
به گزارش «تابناک»؛ بیلی ابتدا به مصر، جایی که پدرش سالها در این کشور زندگی کرده، میرود و سپس تصمیم میگیرد به غزه برود. رفتن او به غزه با تنشهای مرزی مصر و فلسطین اشغالی در سال ۲۰۱۲ و آغاز جنگ هشتروزه غزه مصادف میشود. او حالا یک فعال مدنی و ضدجنگ در غرب آسیا و شمال آفریقا است و تاکنون در کانون بسیاری از بحرانهای اخیر منطقه حضور داشته است. خانم بیلی چندی قبل برای حضور در برنامۀ همقصه به ایران آمده بود، در گفتوگوی اختصاصی با تابناک تحلیل خودش را از اوضاع سوریه بیان کرد.
-در دانشگاه چه خواندید و شغلتان چیست و از چه راهی درآمد دارید؟
حوزه تخصصی تحصیلات من بازاریابی و زبانهای خارجی است و همین هم موجب شده بتوانم ترفندهای رسانهای را بهنوعی بشناسم و بدانم چون در بازاریابی همین روند کارکردن روی مخ افراد است و همین را در پروپاگاندا و کارهای رسانهای اعمال میکنند به همین خاطر من از این جهت توانستم به این قضیه وارد شده و در کاری که الان انجام میدهم متخصص شوم و همان طور که سیدحسن نصرالله گفتند، الان یک هیپنوتیزم جمعی روی مردم و مخ افراد شکل میگیرد. این چیزی است که ایشان خواستند با آن مقابله کنند. راجع به درآمدم، من شغل خاصی ندارم و پولی که دریافت میکنم بیشتر از این مقالاتی است که مینویسم و بعضی از سفرهایی که برای سخنرانی می روم کل مخارج سفر و زندگیام داده میشود ولی چیزی بهعنوان حقوق داده نمیشود. مخارج زندگیام با این سفرها و کارهایی مثل سخنرانی که انجام میدهم تامین میشود. من کاملاً مستقل هستم. شغل خاصی ندارم و طبیعتاً زندگی دریک جاهایی برایم سخت میشود. مثلاً میخواهم خانهام را بفروشم تا مقداری از هزینههایم را تامین کنم. ولی امید و ایمانم به خدا موجب شده که کارم را پیش ببرم. شبکههای مخالف مثل عربستان و انگلیس که مخالف من هستندهمیشه میگویند که من معلوم است که از اسد پول میگیرم یا از ایران، از سوریه. الان هم که به ایران آمدم میگویند از ایران پول میگیرد. تا حالا میگفتند مامور اسد هستم، الان شاید بگویند مامور ایران هم هست.
کجا زندگی میکنید؟ آیا در کشورهای آسیایی در رفت و آمد هستید یا کلاً آنجا زندگی میکنید؟
من در فرانسه زندگی میکنم، اصالتاً انگلیسی هستم و بهخاطر کارم طبیعتاً نیاز دارم که زیاد سفر کنم. همین ماه هم سفری به یونان دارم و آنجا کنفرانسی راجع به پناهندگان است که باید در آن شرکت کنم. قبل از این در سازمان ملل بودم و در همین ماه جاهای مختلفی رفتهام. همچنین در انگلستان هم برنامهای است که مربوط به تجاوزهای جنگی در منطقه است، خصوصاً راجع به سوریه و کشورهایی که تحت ظلم هستند و من در آنجا سخنرانی خواهم داشت.
این شورا عضو سازمان ملل است؟
نه، امریکایی است. یک گروه خصوصی است.
در سپتامبر هم از طرف تیمی از جانب یمن به سازمان ملل میروم تا در شورای صلح سازمان ملل شرکت کنم؛ چون بندی در واحد سازمان ملل است (واحد2216) که علیه یمن صادر شده است. این قانون یک عهدنامه است که در سپتامبر تمام میشود و میروم تا مطمئن شوم که عهدنامۀ بعدی به نفع یمن صادر میشود.
آیا دلیل خاصی دارید که فرانسه را برای زندگی انتخاب کردهاید؟
نه، مادرم نیمه فرانسوی هست و در فرانسه از اواخر دهۀ شصت یک خانه داشتهام. صرفاً از این جهت در فرانسه هستم و برای زندگی نیز کشور خوبی هست، وگرنه دلیل سیاسی خاصی ندارد.
مسئله سوریه از ابتدا چطور در ذهنتان بازنمایی شده؟ در ابتدا چطور بوده و حالا چطور است؟ سیر آن چگونه بوده؟
این طرح حمله به سوریه را امریکا طرحریزی کرده بود و از ابتدا و از سالها پیش امریکا قصد داشت هفت کشور اصلی در منطقه خاورمیانه را تسخیر کند، سوریه هم یکی از آنهاست. که پروسهٔ انقلابهای رنگی در منطقه شکل گرفته، این چیزهایی که اصطلاحاً به آنها انقلاب میگفتند بخشی از آن برنامه بود و قصد داشت که سوریه را هم درگیر این مسئله کند و به همین خاطر بود که این اتفاق در سوریه شروع شد. یک راه اصلی برای ایجاد انقلاب در یک کشور این است که کسانی که داخل کشور مخالف دولت هستند و میل به براندازی دولت دارند را نیروهای خارجی حمایت کنند. امریکا همین کار را کرد. آنها را حمایت کرد، و کمکم به آنها تجهیزات داد.
این در واقع بخشی از الگوی کلی ایجاد انقلاب در یک کشور است که امریکا فعلاً این بخش را شروع کرده است. قسمت دومش هم تحریم کردن یک کشور است. که کشور را با واحدهای مختلف تحریم کنند و در این مدت بزرگترین مشکلی که امریکا داشت وفاداری مردم سوریه به ارتش و دولتشان بود که باعث شد مشکلاتی برای امریکا درست کند و در نتیجه امریکا سعی کرد که پروپاگاندا علیه مردم سوریه و خود سوریه را بالاتر ببرد و جلوه واقعی آن را در جامعه جهانی به شکل دیگری نشان دهد تا این حمایت از دولت کم شود.
این جنگ را امریکا علیه سوریه از چند طریق انجام داده است. اول از لحاظ اقتصادی که سوریه را تحریم کردند. دوم از طریق کشورهای منطقه مثل ترکیه و اردن بود و نیز تکفیریهایی که در منطقه توسط آل سعود حمایت میشوند، حالا به آنها جهادگران معتدل میگویند. تکفیری یا هر اسمی که رویشان بگذاریم، در هر صورت آنها تروریست هستند. قسمت سوم که یکی از قویترین روشها برای مقابله با سوریه بوده رسانهها هستند. که خیلی قدرتمند عمل کردند و قسمت چهارم که باز هم یکی از موثرترین روشهاست وجود نهادهای قدرتمند جهانی است که همه بهنوعی علیه سوریه عملیات انجام میدهند. حالا چه عملیات نظامی و چه غیرنظامی و چه قانونی مثل سازمان عفو بینالملل، سازمان ملل، تمام نهادهای حقوق بشری مثل اینهایی که اصطلاحاً به آنها دارندگان کلاه سفید میگویند که کمکهای بشردوستانه انجام میدهند و امثال اینها. این مدت باعث شده که تاکتیکهای امریکا مقداری عوض شود. یکی از تاکتیکهایی که حالا استفاده میکند این است که یک دولت تحت سایه در سوریه ایجاد کند. بهنوعی دولت الکی در داخل خود سوریه ایجاد کرده وآن را قدرتمند کند و مسلماً از طریق کشورهایی مثل مصر و امثال آن سعی دارند بهنوعی قانونهای محلی برای این دولت ایجاد کنند که کمکم گسترش پیدا کند و بتواند جلوی دولت اصلی بشار اسد قدرتمند باشد. الان به رقه اگر نگاه کنیم میبینیم که نیروهای مخصوص امریکایی یا انگلیسی خودشان شخصاً وارد شده و در کنار تروریستها میجنگند و عملأ با سوریه وارد یک جنگ رسمی شدهاند.
گروه دیگر که الان بهشدت علیه سوریه اقدام میکند، گروهی هستند که اصطلاحاً کلاهسفیدها نامیده میشوند که ادعا میکنند فعالیت بشردوستانه دارند و کاملاً غیرمسلح و مردمی هستند و اتفاقاً این گروه همان چیزی است که تمرکز اصلی من روی آن است و خلاف ادعایشان که میگویند کاملاً مستقل و غیرمسلح هستند، اتفاقاً نزدیک به بیست و سه میلیون دلار از امریکا و نوزده میلیون پوند از انگلستان کمک گرفتهاند. و از طرف کشورهایی نظیر هلند و فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی مدام حمایت میشوند.
آیا انقلابها طرح امریکایی بوده و مردم بازی خوردهاند؟
یک مستند خیلی خوب است به نام تجارت انقلاب که من آن را به شما پیشنهاد میکنم. این مستند خیلی مفصل این را مطرح کرده است که این انقلابها بهنوعی شاید منشأ داخلی (نارضایتی مردم از دولت) داشته باشد، ولی همهشان منتهی شد به هدایتشان توسط امریکاییها و اصطلاحا ربوده شده و چیزی که در سوریه و مصر اتفاق افتاد دقیقاً همین بود.
انقلاب به نوعی با یک منشأ مردمی ایجاد شد و توسط کسانی که رهبری میشوند ربوده شد و الگویی که در تمام انقلابها انجام میشده یکسان بوده است. مثلاً حتی نوع برخورد پلیس با مردم یا مقابله با مردم مشابه بود. برای مثال در سوریه میگفتند که مردم را تکتیراندازها هدف قرار میدادند. حتی پلیسها یا هر کسی که بهنوعی عامل این انقلاب بودند. من نمونهٔ مشابهی را توسط یکی از دوستان که در مصر بود مشاهده کردم و دیدم افرادی بالای سقفها بودند و تفنگ داشتند. تکتیراندازها در جمعیت افراد خاصی را انتخاب میکردند و میزدند و پایین میآمدند و با پلیس صحبت میکردند که اینطور پیش بروند،آنجا را بگیرند و روند انقلاب اینطور هدایت میشود. مشخص است که کل انقلاب رنگینی را که در منطقه اتفاق میافتد امریکا هدایت میکند.
-فرق انقلاب سوریه با انقلابهای دیگر کشورها چیست؟
عملاً فرق خاصی بین انقلابها وجود ندارد. این انقلابها را همان قدرت هوشمند پیش میبرد و برای مثال در بحث لیبی کلی شایعات دربارهٔ خود قذافی درست میکردند که او به سربازان خودش ؟؟ میدهد که کلی تجاوزات جنسی انجام دادند. از این شایعات شروع کردند و فضا را بهنوعی علیه قذافی کردند که در نهایت منجر به این شد که منطقهٔ پرواز ممنوع ایجاد کنند، ناتو وارد عمل شد، بمباران کردند و عملاً یک دیکتاتور را با دیکتاتور دیگر جابهجا کردند و در عراق نیز قضیهٔ مشابه اتفاق افتاد. زمانی که شروع به حمله کردند شایعه وجود تسلیهات شیمیایی در عراق را مطرح کردند و آمدند.
در نهایت همهٔ این انقلابها یا برخاستن مردم علیه دولت همه برای جابهجایی یک دیکتاتور با دیکتاتور دیگر است و هیچ اتفاق خاصی نمیافتد و همه را قدرتهای منطقه هدایت میکنند. برای اینکه اطمینان بیشتر حاصل شود شما هیچوقت نمیشنوید که درآل سعود و کشوری مثل عربستان از طرف اسرائیل منطقهٔ پرواز ممنوع ایجاد شود و بخاطر اینکه آنجا را امن کند یا مداخلهٔ نظامی کنند هیچ شایعهای علیه این کشورها نمیشنوید. فقط این شایعه را علیه کشورهایی که اهداف امریکا هستند میشنوید. آنها میگویند فلانی اینطور است، فلانی آنطور است و بعد انقلاب را ایجاد میکنند و نتیجه را به نفع خودشان تمام میکنند. عربستان نهتنها به تنهایی ناقض بزرگ حقوق بشر است بلکه حتی به نهادهایی مثل دیدهبان حقوق بشر پول میدهد تا کلی از کارها را از جانب آنها نادیده بگیرند. این انقلابها فرقی با هم ندارند و هدفشان این است که هدف امریکا محقق شود.
این اطلاعات را از کجا دارید؟
اولاً تمرکز اصلی من بر بخش کلاهسفیدها است و اینها افرادی هستند که قوانین جدید را برای ایجاد پروپاگاندا ایجاد میکنند. مثلا میگویند اینجا منطقهٔ پروازممنوع یا بمب ممنوع است، اینها از خودشان این قوانین را تعریف میکنند و همین موجب شده که پروپاگاندا یا داستان جور دیگری جلوه کند. این اطلاعات را از قلب امریکا به دست آوردم، خود مارک تونر در دولت امریکا سخنگو است و اینها را اعتراف کرده است، میزان کمکهایی را که به کلاهسفیدها شده است. و این کمکهایی که از انگلستان به اینها شده در وبسایت وزارت خارجه انگلستان بهطور عمومی مطرح شده است. این کلاهسفیدها را یک عضو جنگجوی انگلیسی ایجاد کرده که مستقل است و او هم تمام این تمرینات را در خود انگلستان به اینها آموزش میدهد. و اینها مستقل از یک فرد یا گروه دیگر هستند به نام آب سیاه که در یمن فعالند و همین کارها را به طور مشابه در یمن دارند انجام میدهند و الان کلاهسفیدها در ترکیه و اردن آموزش میبینند. چیزی که ادعا میکنند این است که کلاً فعالیتهای بشردوستانه انجام میدهند ولی در واقع آنها همراه و حامی النصره و داعش در منطقه هستند و کاملاً با آنها دریک جبهه هستند. و فقط هم در مناطق داعش و النصره حضور دارند و هیچ جای دیگر در سوریه حضور ندارند. با اینکه ادعا میکنند غیرمسلحند، اما بارها عکسها و تصاویری ازآنها گرفته شده که در حال حمل اسلحه بودند و حتی در کنار النصره و القاعده در حال جشن گرفتن بودند و این هم خودش نشان میدهد که حامی آنها هستند و نیز این هم اثبات شده که آنها در کشتن زندانیان سوری و افراد عضو ارتش سوریه دست داشتند و کمک میکردند. رایت سالا کسی است که نماینده و رئیس کلاهسفیدها است و تاکیدی که بر کلاهسفیدها دارم برای این است که نمونهٔ گروهی است که پروپاگاندای ایجادشده علیه سوریه را نشان میدهند و یکی از راههایش را بهطور کامل جلوهگر میکند. رایت سالا چند سال پیش میخواست برای دریافت جایزه به امریکا برود، اما دیپورت شد و اجازه ندادند که وارد شود. دو هفته بعد سخنگوی امریکا اعلام کرد که ما اجازه ندادیم این فرد وارد امریکا شود، چون احتمال افکار افراطی و سابقهٔ افراطی توسط او زیاد است. رئیس این گروه اینقدر افراطی است.
دلیل مهم بودن این گروه واسطههای این گروه است. صددرصدِ تبلیغات ایجاد شده علیه دولت را عملاً این گروه ایجاد میکند. با اینکه گروه کوچکی است اما احتمال بسیاری برای آن وجود دارد. مخصوصاً در نهادهایی مثل سازمان ملل و شوراهای حقوق بشری در خارج از کشور و عمدهٔ آن چیزهایی که در رسانهها پخش میشود از جانب این گروه میآید.
جالب است که این گروه نامزد گرفتن جایزهٔ صلح نوبل هم شده و حتی جوایزی هم از ناتو گرفته است، جوایزی که جان مک کی و هیلاری کلینتون گرفتند و خود افرادی که این جایزه را گرفتهاند نشاندهندهٔ ویژگی و اهداف خود جایزه است. اینها همان جنگ نرم را انجام میدهند، همان چیزی که سیدحسن نصرالله هم اعلام کرد که مهمترین و سختترین جنگی که ما در پیش داریم جنگ نرم است. امریکا این جنگ را جنگ هوشمندانه میداند. تلفیقی از جنگ نرم و سخت است که اینها هم مسلح هستند و هم تبلیغات رسانهای انجام میدهند. در واقع هر دو را انجام میدهند و این تاکتیکی است که این گروه انجام میدهد.
رفتارشان با امریکا دربارهٔ گرفتن ویزا برایم عجیب است، چطور وقتی دارند حمایت میگیرند، نباید امریکا به آنها ویزا بدهد؟
اتفاقاً سوال خیلی خوبی است. این جزء اتفاقات خارقالعاده حساب میشود، خلاف معمول بوده است. چرا که این آدم داشته به آمریکا میفته ونهادی که میخواسته است جایزه را بدهد حمایت ویژهٔ امریکا را داشته است. او را بهخاطر ادعاهای افراطیش دیپورت کردند؛ مثل کاری که بوش انجام داد و بهخاطر ادعاهای واهی به افغانستان و عراق حمله کرد که در نهایت بتواند جنگ ایجاد کند. به همین دلیل این ادعا را علیه او انجام میدهند تا بتوانند بهانهای برای اقدامات بعد او ایجاد کنند. با این که حمایتش میکنند نیاز است که بهانه هم ایجاد شود تا بتواند سوریه یا هر نهاد و کشوری را از بین ببرد.
آنچه که برای من عجیب است این است که وقتی حرف از تکفیری یا گروههایی مثل طالبان و القاعده میزنیم، اینها گروههایی هستند که حمایت میشوند و برای پیشبرد کارشان اگر این برخورد با آنها شود، منطقی است. اما وقتی کلاهسفیدها برای صلح در سوریه فعالیت میکنند این بهنظر من مقداری غیرمنطقی است.
بهنظر من خود یک فرد مخلصی در دولت بوده است که این ادعا را کرده که این آدمی افراطی است ولی دولت و کل گروهی که درباره این قضیه تصمیمگیری میکردند کار را پوشانده و خاک مال کردهاند تا تابلو نشود؛ یعنی یک نفرصادقانه چنین نظری داده ولی دولت سعی کرده آن را بپوشاند. خیلی جالب است که با این فرد حتی دربارهٔ علت دیپورتشدنش مصاحبه نکردند و حتی هیچ کس قضیه را در رسانهها مطرح نکرده و بارها و بارها که با سخنگوی امریکا صحبت کردند، خودش از تصمیمی که گرفته شده و هم چنین نظری که داده شده شرمنده بوده است و بهنوعی از اینکه چنین ادعایی درباره رئیس کلاهسفیدها شده، دولت پشیمان بوده است و قطعاً کسی آنجا خلاف جریان دولت عمل کرده است ودولت سعی کرده آن را بپوشاند.
این کلاه سفیدها چه ملیتهایی هستند؟ از خود سوریه اند یا از جاهای مختلف جمع شدهاند؟
ادعا میکنند سوری هستند، اما ما به این قضیه مشکوکیم و احتمال میرود افراد خارجی هم باشند.
نسبتی که دولت سوریه با اینها برقرار کرده به ویژه در مواجهه با قانونهای محلی که اینها میگذارند چیست؟
کلاهسفیدها ازآنجاکه در مناطق النصره و القاعده هستند، مردم سوریه که تحت حمایت رژیم هستند شناختی به آنها ندارند. به این خاطر خیلی معروف نیستند. مثالی که میزنم مربوط به حلب است. شمال و شرق حلب دست النصرهایهاست. آنجا تنها مناطقی است که کلاهسفیدها حضور دارند و بقیهٔ منطقه که تحت سیطرهٔ دولت سوریه است، همان جمعیت دفاع ملی سوریه در آنجا کارهای امدادی را انجام میدهند و به این خاطر مردم این گروه را خیلی نمیشناسند و جالب این است که کل مدت از جانب قسمتهای تحت حمایت النصره انواع خمپارهها و تیرها و موشکهای مختلف به سمت مناطق تحت سیطرهٔ دولت شلیک میشود و بارها دیده شده که این کلاهسفیدها حتی در فیلمهایی که از خودشان گرفتهاند که البته خیلی هم خندهدار است که اینقدر غیرحرفهای هستند که در فیلمهای خودشان تابلو شدهاند، کنار النصرهایها و داعشیها برای این کمکهای بهاصطلاح انساندوستانه حضور داشتند و بهنوعی تابلو شدهاند.
گروهی هستند به نام پزشکان بدون مرز که در واقع یک نهاد اطلاعاتی فرانسوی است که ادعا میکند فقط کارهای پزشکی و درمانی در سوریه انجام میدهد، ولی در واقع اینطور نیست. گروه اطلاعاتی فرانسه است و نیروهای آنها در داخل کلاهسفیدها هم حضور دارند و در واقع این دوتا با هم همکاری میکنند.
کار عمدهٔ دیگری که کلاهسفیدها انجام میدهند ایجاد تفرقه مذهبی یا فرقهای است که بین شیعه و سنی در منطقه ایجاد میکنند. مثلاً شنیدهاید همان کفریا و ؟؟ دو روستای کوچک هستند که شیعیان فقط در آنجا حضور دارند و از سال 2011 در محاصرهٔ نسبی بودهاند و بعد از سال 2015 محاصرهٔ کامل شد و به آنجا هیچ امکاناتی نمیرسد، مدام بمباران میشود، خیلیها از گرسنگی میمیرند. هر چه تونل از راههای خارج از شهر رد میشود النصرهایها بمباران کردند. مردم از امکانات معمولی بیمارستانی برخوردار نیستند و حتی کسی که باردار شود و نیاز به مداوای معمولی داشته باشد نمیتواند از این امکانات برخوردار شود. چنین وضعیتی است.
در مقابل مناطق دیگری هم هست که دست نیروهای خودی است. مثلاً زبدانی که یکی از قسمتهایی است که مقر اصلی حزبالله در سوریه شناخته میشد. و تکفیریهایی که در آن منطقه هستند هم تحت محاصره هستند. فیلمهایی گرفته شده از اینکه کلاهسفیدها بنرهایی را دستشان گرفتهاند و اعلام میکنند که اگر زبدانی و ؟؟ آزاد نشود ما میآییم و کفریا و ؟؟ را میسوزانیم. این خودش نمونهٔ این است که تفرقهٔ فرقهای و مذهبی ایجاد میکنند که اهل سنت را حمایت میکنند و حاضرند شیعیان را بکشند. دربارهٔ بحث تحریم اقتصادی که بهشدت کل سوریه و کل مردم سوریه را تحت سیطره قرار داده است و واقعا هیچ امکاناتی از خارج از کشور بهخاطر تحریمها به مردم نمیرسد. خارج از این، اقدام دیگری که امریکا پیگیری میکند ایجاد تفرقهٔ مذهبی و قومیتی در داخل کشور است.
مثلاً در قضیهٔ مربوط به دوهفته پیش است که بمبگذاری شد، امریکا اعلام کرد که اینها صرفاً افرادی بودند که حامی بشار اسد و رژیم بودند واین موضوع را طوری بیان کرد که انگار مستحق این اتفاق و کشتهشدن بودند و این غیرانسانی جلوهدادن افراد پروژهٔ بعدی آنهاست؛ به این معنی که این افراد واقعاً استحقاق زندگی را ندارند و انسان نیستند و این را بهنوعی جلوه میدهند که انگار اینها افرادی هستند که میشود با آنها برخورد غیرانسانی کرد. این نوع روشهای ایجاد تفرقه یا اصطلاحاً غیرانسانی کردن افراد یکی از روشهای امریکا است.
دولت سوریه دربارهٔ قانونهایی که برای خودشان وضع و اعمال میکنند چه برخوردی میکند؟آیا با استفاده از فشار رسانهها توانستهاند کاری کنند که دولت بشار در محدودیت قرار بگیرد و براساس آنها عمل کند و مرزهای خودش را عقب بکشد؟
نه، بهطورکلی هیچ تاثیر و فشاری بر دولت اسد نداشته که وضع قوانین و ایجاد نهادهای اصطلاحاً سایهای را قبول کند؛ چرا که مردم سوریه کاملاً مستحضرند اینها که هستند و علیه دولت خودشان هستند و همین استحکام و ثبات خود مردم موجب شده که همهٔ این روشها به شکست ختم شود. اتفاقاً اینکه قوانین مختلف یا نهادهای تحت سایهٔ مختلف ایجاد میکنند، نشاندهندهٔ این است که همهٔ روشهای قبلی امریکایی شکست خورده است.
برای همین تلاش میکنند تا مدلهای مختلف مبارزه را ایجاد کنند؛ مثلاً از جانب انگلستان گروهی به نام پلیس تحت سایه، بهعنوان یک نهاد تحت سایهٔ الکی، ایجاد شده است که تحت نام پلیس هدفهای امریکایی، انگلیسی را دنبال کند. ولی نکته این است که همهٔ اینها شکست خورده است؛ چون مردم سوریه بهخاطر ایدئولوژی و تفکری که دارند میجنگند و حامی دولت هستند، ولی دشمنانشان بهخاطر پول و مادیات میجنگند و به این خاطر همیشه ثبات مردم سوریه قویتر است و طبیعتاً چیره میشوند. جمع صحبتها این است که همه اینها شکست خورده است و همهٔ آن نهادها و قوانین از سوی امریکا نتوانستند به جایی برسند.
-از راهبردها و راهکارهای جدید که میخواهند دربارهٔ سوریه به کار بگیرند چیزی میدانید؟ با توجه به اینکه شما تصور میکنید که اینها هیچ اثری نداشته، قرار است چه تغییری ایجاد شود؟
اولاً این مانور و عملیاتی که علیه سوریه انجام میشود متوقف نخواهد شد. مدلهای مختلفی را علیه سوریه امتحان خواهند کرد. مهمترین چیزی که الان پیگیری میکنند ایجاد تفرقهٔ مذهبی و قومیتی است که جان کری هم اعلام کرده که برنامهٔ دوم (plan B) ما این است که میخواهیم بین قومیتها اختلاف بیاندازیم و سوریه را به قسمتهای مختلف تقسیم کنیم. و وقتی تقسیم اتفاق بیفتد طبیعتأ آنجا ضعیف میشود و امنیت بیشتری برای اسرائیل ایجاد میشود. همان کاری که سعی کردند در عراق بکنند. تقسیم کنند و تفرقه ایجاد کنند.
به همین دلیل است که سعی دارند این کار را در سوریه انجام دهند. این کار چند دلیل دارد: یکی اینکه درصورت تقسیمشدن سوریه ثبات و امنیت اسرائیل حفظ میشود. دوم اینکه سوریه الان بهعنوان عضو جدید متحد مقاومت شناخته میشود و اگر این عضوجدید از بین برود مقاومت تضعیف میشود. مقاومتی که الان کشورهای عضو آن، ایران، حزبالله، سوریه، عراق و روسیه محسوب میشوند. این روند اگر تضعیف شود طبیعتاً اسرائیل محفوظتر میماند و در مقابل قدرت امریکا بیشتر و بیشتر در منطقه حفظ میشود. دلیل بعدی هم این است که لولهٔ نفتی را که از قطر به سوریه و بعد به ترکیه رد میشود امریکا حمایت میکند. لولهٔ نفت دیگری هم هست که از ایران رد میشود، یعنی از ایران و سوریه و روسیه، که آن را مقاومت حمایت میکند. هر کدام از اینها اگر حفظ شود موجب افزایش قدرت آن جبهه میشود و امریکا هم سعی دارد خط لولهٔ خودش را که در نهایت به اروپا میرود حفظ کند؛ چون مایهٔ منفعت خودش میشود. بحث دیگر موضوع کردستان است. در کردستان کردها را ترغیب میکنند که مستقل شوند و یک گروه جدا باشند. اگر کردستان جدا شود بخشی از سوریه جدا میشود و مردم هم جدا میشوند و سوریه تضعیف میشود. چرا آنجا مهم است؟ چون یکی از قسمتهای مهم سوریه و یکی از جاهای مهمی است که تروریستها میتوانند آنجا اقدام کنند و عملیات انجام دهند و نیروهایشان را تربیت کنند.رژیم سوریه تلاش ویژهای دارند که رقه را حفظ کنند. اگر امریکا بتواند رقه را به دست بگیرد و با تکفیریها رقه را به دست بگیرند، میتوانند آنجا پایگاه نظامی، فرودگاه و همهٔ پشتیبانی نظامیشان را در آنجا قرار دهند و به همین خاطر سعی دارند آن منطقه را از بقیهٔ مناطق جدا کنند که حداقل بتوانند خودشان را حفظ کنند. روندی که پیش میرود به این صورت است که بتوانند قسمتهای مختلف را جدا کنند تا جبههٔ خودشان حفظ شود.
-چند بار در بحثتان به این اشاره کردید که در اختلاف قومیتی اینها روی اهل سنت تمرکز میکنند (معارضین) و میخواهند با این فضا پیش بروند. با توجه به مطالعات شما، نظر اهل سنت دربارهٔ سوریه و معارضین چیست؟
عمدهٔ شاکلهٔ دولت و ملت سنی هستند، بیشتر جمعیت سوریه سنی است و حتی در مقامات دولت سنی زیاد است. مثلاً زن آقای بشار اسد سنی است. در ارتش سوریه خیلیها سنی هستند و این چیزی بوده که از قدیم بوده است. خودشان در رابطه با این اختلافاتی که دارند حرفی نمیزنند. در سوریه سنی، علوی، شیعه و مسیحی وجود دارد و هیچکدام از اینها اصلأ مطرح نبوده است که بخواهند دربارهاش نظر بدهند. جواب شما این است که اینهاخودشان را تفکیک نمیکنند. تفکیک قومیتی وجود ندارد و اگر بپرسند میگویند ما سوری هستیم.
-بعد از ورود معارضین به سوریه، نگاه مردم تغییر نکرده است؟
در سوریه منطقهای است به نام ملیشیا که همه مسیحی هستند. بعد از این اتفاق بعضی همسایگان ساکنین آن منطقه افراطی شدند و شروع به کشتن همسایگان خود کردند. در واقع گروه مقاومتی که در منطقهٔ مسیحینشین بودند گروهی ایجاد کردند و علیه افراطیونی که در واقع همسایهشان بودند مقاومت کردند و منطقه را پس گرفتند.من این افتخار را داشتم که با رئیس ملیشیاصحبت کنم. و از اوپرسیدم چه احساسی داشتید که همسایگان خودتان علیه خودتان اقدام کردند. جواب دادند: من قطعاً میدانم که ما بهزودی صلح را برخواهیم گرداند.هدف ما انتقام گرفتن و از بین بردن اینها نیست. ما فقط میخواهیم صلح برگردد. این تفکر مردم سوریه است.
مردم سوریه دنبال ا ین نیستند که این و آن را بکشند و انتقام بگیرند و قومیتهای مختلف را نابود کنند. شاید 80% مردم آنجا سنی و 12% علوی هستند. مقداری هم شیعه هستند. همهٔ اینها با هم همیشه همزیستی داشتند و الان همه با هم همکاری میکنند تا صلح را برگردانند؛ ولی تلاش امریکا و آل سعود است که اختلاف ایجاد کنند. بعد از جنگ استحکام اینها بیشتر و تفرقهشان کمتر شده است؛ چون بعد از جنگ فهمیدند که دشمنشان کیست که روبرویشان ایستاده است و خودشان به اتحاد نیاز دارند و همین موجب شد که استحکام بیشتری بینشان وجود دارد و تفرقه کمتر شده و شناختشان به دشمن بیشتر است. حتی در منطقهٔ کفریا که عمدهشان شیعه هستند خودشان میگفتند که دشمنان ما که احرارالشام هستند.و طبق نظر امریکا این گروه یکی از گروههای مجاهدین میانهرو شناحته شد.
احرارالشام وقتی کسی را میکشند کشتههای خودشان را تکه پاره میکنند وآنجا میگذارند تا جلوی جمعیت ایجاد ترس کنند و این کاری است که بههیچوجه اسلامی نیست و جزء شنیعترین کارهای شیطانی است که میشود انجام داد و اینکه این کارهای شیطانی را احرارالشام انجام میدهد و باز هم امریکا آنها را میانهرو جلوه میدهد. مردم میبینند که اینها چقدر شیطانی هستند و همین موجب اتحادشان میشود.
-با توجه به اطلاعاتی که شما دارید آیا در این سالها فارغ از بحث شیعه و سنی هیچ تغییری در نگاه مردم سوریه ایجاد شده؟ از نظر شما معارضین توانستهاند مردم را با خودشان همراه کنند؟ آیا طرفدارانی دارند؟ طرفدارانشان افزایش یافته یا نه؟ در طرفداران بشار اسد همان اطمینان قبلی وجود دارد؟
نه، اتفاقاً اعتماد به دولت در بین مردم در حال افزایش است و من برای این ادعا چند دلیل دارم، اول اینکه یک نظرخواهی کلی بین مردم انجام شده که 51% از مردم از دولت بشار اسد حمایت کردند.
-بین پناهندگان بوده؟
توسط مردم سوریه ایجاد شده بود. سایتهای مختلفی مربوط به کشورهای مختلف حمایت میکردند. مهم این است که نظرخواهی انجام شده و دفعهٔ اول 51% حمایت کردند و دفعهٔ دوم 70% حمایت مردم ناظر بر دولت را نشان داد. و این نشان میدهد که حمایت مردم از دولت سوریه در حال افزایش است. درعینحال امریکا را میبینیم که ادعا میکند مردم سوریه علیه دولت هستند. و از این نظرخواهیها چشمپوشی میکند. نکتهٔ دیگر اینکه اگر به خود بشار اسد توجه کنید که بادیگاردهای زیاد و خدم و حشم اطرافش راه نمیدهد. ترور کردنش خیلی راحت است، ولی بارها بین مردم حضور پیدا کرده و اتفاقی هم برایش نمیافتد. این نشاندهندهٔ این است که مردم دوستش دارند. حداقل این است که از او امنیت خاطر دارند و اگر مردم علیه او بودند تا الان برای او اتفاقی میافتاد و همچنین دوبار پشت سرهم بهعنوان رئیس جمهور انتخاب نمیشد. طبیعتاً مقداری نارضایتی به دلیل فشار اقتصادی وجود دارد که تا یک حدی در هر دولتی ثابت است. یکی از دوستانم میگفت که قبل از جنگ سه درصد نارضایتی به فضای اقتصادی داشتیم و همه امنیت و نیازهای دیگرمان تامین بود. الان جنگ انجام شده و همهٔ مسایل اصلیمان گرفته شده و امریکا ادعا میکند آنها را به ما میدهد درحالی که هیچ کدامش را نداریم، الان فقط مقداری نارضایتی وجود دارد که نارضایتی از فضای اقتصادی است وگرنه الان عملاً همهٔ داشتههایمان را از دست دادهایم و حمایت مردم باقی است و در حال افزایش است. مسایل اقتصادی همه جاهست اما مانع نشده است.
-دولت بشار کاری کرده تا اعتماد مردم را در این زمینه افزایش دهد؟
قبل از جنگ بشار اسد سعی میکرد با اصلاحاتی که ایجاد میکرد مشکلات اقتصادی را از بین ببرد، ولی جنگ اتفاق افتاد. بعد از جنگ درگیر مبارزه با تحریمها و همکاری با روسیه برای آزادسازی کشورش شد و همهٔ اینها موجب شد انرژی و وقتش گرفته شود تا کارها را انجام دهد و محاصرهٔ شهرها بحث مهمی است. وقتی که شهری محاصره میشود باید کمکها را از طریق هوایی به آن شهر رساند. وقتی از طریق هوایی کمکرسانی میشود دو مشکل پیش میآید: یکی اینکه افرادی که برای جمع کردن کالاها از روی زمین میآیند احتمال اینکه تکتیراندازها آنها را بزنند زیاد است و برای همین خطرناک است. طرف مقابل هواپیماها و هلیکوپترهایی هستند که اقلام را میاندازند که احتمال دارد توسط موشکهایی که امریکا به تروریستها داده منهدم شوند و این نیز خطرناک است. کلاً ریسکی است که برای هر دو طرف وجود دارد.
آزادسازی این مناطق به اندازهٔ کافی سخت هست و همکاری بینالمللی و این داستانها وقت بشار اسد را میگیرد. الان خیلی پروپاگاندا انجام میدهند که سوریه شهرهای خودش را محاصره میکند و بعضی شهرها را محروم میکند و غذا و لوازم را به آنجا نمیرساند که این دروغ بزرگی است؛ چون خود مردم کفریا و ؟؟ نامهای به سازمان ملل نوشتهاند که آنها را خطاب قرار دادهاند و گفتهاند که شما گروهی هستید که اقلامی را که ما نیاز داریم نمیدهید و با تروریستها همکاری میکنید و زمانی هم چیزی میدهید آن اقلامی که ما درخواست کردهایم نیست و کالای دیگری میفرستید.
-وضع آیندهٔ سوریه و این فضای جنگی را چطور پیشبینی میکنید؟
چون من سوری نیستم نمیتوانم ادعا کنم آیندهٔ سوریه چطور است ولی چیزی که قلباً احساس میکنم این است که سوریه پیروز خواهد شد. وقتی سوریه پیروز شود تکقطبیبودن برای امریکا و اسرائیل از بین میرود و این چیزی است که آنها بههیچوجه نمیخواهند؛ چون در حال حاضر روسیه بهعنوان قطب قدرت مقابل امریکا قرار گرفته، خیلی هوشمندانه در قالب قوانین سازمان ملل و با مراعات بسیاری از قوانین حقوق بشر پیش میروند و همین باعث شده که قدرتش حفظ شود و اگر سوریه پیروز شود کل داستان به نفع روسیه و جبهه مقابل امریکا تمام میشود و اگر این اتفاق بیفتد دیگر امریکا نه از لحاظ اقتصادی و نه ا زلحاظ حمایت جامعهٔ جهانی قادر نخواهد بود دوباره به سوریه حمله کند. به همین خاطر است که الان همهٔ تلاشش را به روشهای مختلف میکند تا درهمین جنگ فعلی سوریه را از بین ببرد و به هدفش برسد و نکتهٔ دوم اینکه زمانی که سوریه پیروز شود قدرت فلسطین بالا میرود؛ چون طبیعتاً قدرت اسرائیل پایین میآید. وقتی قدرت اسرائیل پایین بیاید هر دو میتوانند در یک طبقه قدرت قرار بگیرند و حداقل میتوانند دور یک میز بنشینند و حرف بزنند. الان قدرت اسرائیل زیادی بالاست و فعالیت امریکا را دارد و کاملأ بر آن منطقه سیطره دارد به همین خاطر مسئلهٔ فلسطین فعلاً حلشدنی نیست. تحلیل پایانی اینکه سوریه پیروز شود و اگر بشود این اتفاقات میافتد. اما زمان میبرد، چون امریکا در حال حاضر تمام انرژی و تمرکزش را روی سوریه گذاشته است، به همین دلیل این چیزی نیست که به این زودیها اتفاق بیفتد.
-برآوردی از این زمان دارید؟ اگر فراتر از بحث سوریه برویم ماجرای خاورمیانه و کلاً شرق را یک داستان دنبالهدار یا تراژدی فرض کنیم، این داستان را چطور تعریف میکنید و چه مقاطع و مراحلی برای آن دارید؟ آینده را ناظر بر این چطور میبینید؟آیا در سیاست امریکا طرحی را میبینند که بتوان به کل دنیا تسری داد؟
هدف اصلی امریکا که در روشهای مختلف مطرح کرده این است که کل جهان را بهدست بگیرد. مثالش را دربارهٔ اروپا زدم. که در حال حاضر امریکا سعی میکند از لحاظ اقتصادی اروپا را در دست بگیرد و حتی بهنوعی غیرمستقیم از لحاظ نظامی اروپا را تحت سیطرهٔ خودش داشته باشد، و ابتدای این روش را میشود در ورود پناهندگان جنگی از سوریه و غیره به اروپا ببینیم که علناً وضعیت اقتصادی و امنیتی اروپا را امریکا با این پناهندگان خدشهدار کرد. نکتهٔ دیگر این است که امریکا سعی دارد منابع کشورها را بهدست بیاورد و آنها را از بین ببرد و این هدف اصلی امریکا است و سعی میکند در همهٔ قسمتهای دنیا انجام دهد و طبیعتأ یک سری کشورها در مقابلش میایستند.
مثلاً در منطقهٔ خاورمیانه سوریه و یمن کشورهایی هستند که بهطور مستقیم و بارز جلوی این هدف امریکا ایستادهاند. یا در امریکای جنوبی کشورها ایستادهاند و از قدیم این تفکر امریکایی راطرد میکردند و درحال حاضر میبینیم که مقداری میل بهسمت امریکا ایجاد شده است. در آفریقا نیز مسئلهٔ مقابله با تفکر امریکایی وجود دارد. یا وجود روسیه و چین که بهطورکلی مخالف آمریکا و امریکاییشدن هستند. مثلا ًروندی که چین ایجاد میکند یا حداقل روند اقتصادی که با کشورهای مختلف پیش میبرد این طور است که منابع کشورهای مختلف را میگیرد و برای آنها ایجاد فرصت میکند. مثلاً نیجریه منابع را به چین میدهد و چین در نیجریه سرمایهگذاری میکند، کاری که امریکا انجام نمیدهد. امریکا مال آنها را میگیرد و ملت را ازبین میبرد. و اصلاً سرمایهگذاری نمیکند و هیچ سودی نمیرساند و سود کاملا یک طرفه به نفع آمریکا است. آمریکا برای اینکه در قضیهٔ نیجریه مقابل چین بایستد گروههایی مثل بوکوحرام را در نیجریه ایجاد میکند که همان گروهی هستند که باعث شدند واقعهٔ شیخ زکزاکی و بچههایشان و کشتن شیعیان اتفاق بیفتد و همان گروهی است که از داخل خود کشور را از بین میبرد. عملاً هدف امریکا این است و روندی که پی میبرد این است که در مرحلهٔ اول کل جهان را تسخیر کند و منابعشان را داشته باشد و کشورها را نابود کند.
-
-خودآگاهی مردم سوریه انگار بیشتر شده و وضع سوریه در مدت زیادی به نفع مردمش رقم خواهد خورد. آیا این آینده مثبت را در دیگر کشورهای منطقه میبینید؟
قضیهٔ مصر خیلی خاص و پیچیده است. مصر از لحاظ اقتصادی ضربه میخورد. و مردم مصر با فقر دستوپنجه نرم میکنند؛ چون بعضی کشورها مثل روسیه و چین سعی میکنند به مصر نزدیکتر شوند و عملاً در این کشور سرمایهگذاری کنند که این مخالف اهداف امریکا است و همین موجب شده که امریکا مصر را محدود و تحریم کند و بهنوعی توسط مامورین تکفیری خود در داخل مصر منابع اقتصادی را پایین بیاورد که مردم نتوانند حتی به انقلاب و پیش بردن آن یا مقابله با دولت یا هر چیز دیگری فکرکنند. دوستانی که در مصر دارم میگویند تمام تلاششان بر این است که خانوادهشان حفظ شود، زندگیشان تامین شود، در همان حد بمانند و از فقر و گرسنگی نمیرند. این وضعیت مصر است که البته خیلی پیچیده است.
نوع مقابلهای که با انقلاب مصر صورت گرفته نظامی نیست، بلکه اقتصادی است؛ چون اولاً جمعیت مصر زیاد است، مصر بزرگ است، منطقه استراتژیک دارد، کنار لیبی و نزدیک نوار غزه است، کانال سوئز را در دست دارد و 90 میلیون نفر جمعیت دارد. اگر مردم مصر یکدفعه بفهمند چه قدرتی دارند و علیه امریکا یا دولتها بلند شوند، کل منطقه از بین میرود و کل اهداف اینها نابود میشود. برای همین مجبورند تا جایی که میتوانند اینها را فقیر و ضعیف و نابود نگه دارند و مثالش همان روزی است که هواپیمای مصر سقوط کرد و به طور خیلی عجیبی نابود شد، همان روزی بود که روسیه ومصر با هم قرارداد 20 میلیونی یا 20 میلیاردی ناظر به ساخت تاسیسات هستهای داخل مصر نزدیک اسکانیا داشتند، در همان روز هواپیما مفقود شد. امثال اینها در مصر اتفاق میافتد. در نهایت واقعاً نمیدانم آیندهٔ مصر چطور میشود ولی مردمش را از لحاظ اقتصادی ضعیف میکنند تا جلوی انقلابشان را بگیرند.
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.