جان مرشایمر یکی از متفکران حوزه روابط بین الملل و مطالعات امنیتی و استاد دانشگاه شیکاگو است که در مکتب واقع گرایی روابط بین الملل قلم میزند. وی را به عنوان یکی از تاثیر گذارترین و فعال ترین متفکران این مکتب به شمار می آورند و بسیاری از پژوهشگران نو واقع گرا در حوزه سیاست بین الملل کتاب وی «تراژدی سیاست قدرت های بزرگ» را یکی از متون اصلی مکتب واقع گرایی در روابط بین الملل تلقی میکنند.
به گزارش «تابناک» جان مرشایمر در آخرین سخنان خود طی نشستی علمی در موسسه تحقیقاتی Valdai روسیه، دست به تحلیلی جالب توجه از آخرین تحولات سیاست بین الملل و رویارویی مسکو و واشنگتن زده است. وی بر این باور است که روسیه و آمریکا دفترچه های راهنمای متفاوتی برای بازی در حوزه بین الملل دارند و از این رو این دو کشور یکدیگر را به درستی درک نمیکنند.
جان مرشایمر در این نشست سخنان خود را با یک طرح و شمای کلی از تنش های فعلی بین دو مکتب اصلی روابط بین الملل یعنی واقع گرایی و لیبرالیسم آغاز کرد و به این موضوع اشاره نمود که در حال حاضر و هنوز مکتب لیبرالیسم در دنیای غربی مکتب مسلط در حوزه تفکرات سیاست بین الملل است.
مداخله گرایی لیبرالیسم (تفکری در مکتب لیبرال که معتقد به لزوم مداخله هژمون یا قدرت بزرگ در بحران های انسانی و جهانی برای ایجاد صلح و ثبات است) بنا به نظر مرشایمر در نتیجه قدرت و تاثیر بسیار زیاد واشنگتن بعد از عصر جنگ سرد و باور ساز و کار سیاسی ایالات متحده به باقی ماندن به عنوان قدرت برتر در دنیا، اکنون در فضای آکادمیک غربی دست برتر را دارد.
وی میگوید: ما (آمریکا) میخواهیم بر کل دنیا مسلط شویم. ایالات متحده دولتی قدرتمند و انکار نشدنی است که بالاتر از همه ایستاده و آینده را نظاره میکند. به نظر مرشایمر این موقعیت آمریکا بر اساس سه مقدمه به وجود آمده است: این کشور به شکلی باور نکردنی ثروتمند، امن است و قدرت نظامی اش به وی اجازه میدهد تا بدون به خطر انداختن انسجام اجتماعی خود در سرتاسر دنیا دست به مداخله بزند.
به نظر مرشایمر اما این استفاده بی مرز از قدرت نظامی که هر دو سه سال یک بار منجر به یک جنگ محدود منطقه ای و محلی میشود ابلهانه است. از این روی است که وی و استفن والت (از دیگر استراتژیست ها و متفکران تاثیر گذار معاصر مکتب واقع گرای سیاست بین الملل) بیش از همه طرفدار سیاست محدود سازی هستند، که البته تا کنون این نظر آنان در سیاست های آمریکا مورد توجه قرار نگرفته است.
به عقیده مرشایمر دونالد ترامپ نامزد ریاست جمهوری آمریکا به شکلی غریزی موافق سیاست محدود سازی و مخالف مداخله و تسلط جهانی آمریکا است. اما به گفته وی: ما در همه موارد دیگر با دونالد ترامپ اختلاف عقیده داریم. دونالد ترامپ نظر و دیدگاه ما را به اسم خود منتشر و عرضه میکند و افراد فعال در حوزه سیاست خارجی مخالف هر آنچه که وی میگوید هستند.
وی میگوید: در واقع رهبران در آمریکا همانند روسیه فضای اندکی برای مانور دارند در نتیجه انتخابات آمریکا به نظر تاثیر جدی بر تغییر سیاست های رئیس جمهور آتی نخواهد داشت.
در نتیجه ادامه سلطه تفکر مداخله گرایی لیبرال در سیاست آمریکا بستگی بسیار زیادی به توان چین برای افزایش قدرت دارد. اگر قدرت اقتصادی چین به مرور زمان شروع به تنزل کند، ایالات متحده تا سال 2050 نسبت به سایر کشورها از قدرت نسبی بیشتری برخوردار خواهد همچنان به دنبال تسلط جهانی خواهد بود که منجر به تقویت مکتب فکری لیبرال و مداخله گرایی لیبرال خواهد بود. بر عکس اگر چین همچنان به روند صعودی افزایش قدرت ادامه دهد آمریکا ناچار به تمرکز برای محدود سازی و دربرگیری چین خواهد بود. چین به طور بالقوه آنچنان قدرتمند است که آمریکا باید توجه بسیار جدی به این کشور داشته باشد.
مرشایمر بر این باور است که هرچند در حال حاضر ترس از تنش های بین مسکو و واشنگتن منجر به افزایش هراس در مورد ورود این دو کشور به عصر دوم جنگ سرد شده است، اما آنچه طی دهه های آینده بیش از همه محتمل است، رویارویی بین آمریکا و چین است. در نتیجه برای آمریکا دلیلی برای هل دادن روسیه به سمت اتحاد با چین وجود ندارد و وی امیدوار است که چین به روند افزایش قدرت خود ادامه دهد تا آمریکا به این نتیجه برسد که روابط بد با روسیه دقیقا یک ایده بد است.
مرشایمر مجددا با اشاره به موضوع تراژدی سیاست قدرت های بزرگ پیش بینی میکند که روابط بین روسیه و آمریکا به مرور زمان بهبود خواهد یافت و برعکس روابط بین چین و آمریکا وخیم تر میشود که این امر رویارویی بین آمریکا و چین را اجتناب ناپذیر خواهد ساخت.
به گفته وی در حالی که مکتب لیبرال در روابط بین الملل اکنون در فضای آکادمیک آمریکا، اروپای غربی و ژاپن و کره مسلط است، اما مکتب واقع گرایی از مدتها قبل در چین و روسیه مسلط شده است. به همین دلیل مرشایمر اشاره میکند که روسیه را بیشتر از آمریکا خانه خود (به عنوان یک متفکر مکتب واقع گرا) احساس میکند.
وی ادامه میدهد که کشورهای غربی احساس نا امنی روسیه از تشکیل سازمان ناتو و گسترش آن به سمت مسکو را دست کم گرفته اند. اما یک قدرت بزرگ همواره در خصوص همسایگان خود بسیار حساس است. نکته ای که بین المل گرایان لیبرال همواره نادیده میگیرند. در سال 1999 روسیه تضعیف شده رسما اعتراضی به اولین موج گسترش ناتو نکرد اما به مرور و زمانی که تابعه های سابق شوروی یعنی استونی، لیتوانی و لاتویا در سال 2004 به ناتو پیوستند احساس نا امنی روسیه شدیدتر شد. از نظر مرشایمر بیانیه ناتو در سال 2008 که گرجستان و اوکراین به زودی به این سازمان ملحق خواهند شد، یک اشتباه بزرگ بود. زیرا روسیه اجازه این اتفاق را نخواهد داد.
به شکلی جالب، به عقیده مرشایمر بین الملل گرایان لیبرال اصالتا عقیده ندارند که گسترش ناتو برای هدف محدود سازی و در برگیری روسیه است بلکه بر این باور هستند که این موضوع نتیجه گسترش مهار نشدنی دموکراسی غربی و نهادهای آن است که در نهایت روزی به روسیه نیز تسری خواهد کرد. مشکل آن است که روسیه قضایا را طور دیگری میبیند.
به گفته مرشایمر پوتین یک لیبرال نیست. بلکه روسیه بر اساس دستور کار واقع گرایی عمل میکند و بر عکس آمریکا بر اساس دستور کار لیبرال حرکت میکند. برای یک رئالیست یا واقع گرا سوال اساسی این است که منافع استراتژیک آمریکا چیست؟ اوکراین و گرجستان هیچ منفعت استراتژیک برای آمریکا ندارند و در نتیجه نباید عضوی از ناتو باشند.
به عقیده مرشایمر این ایده که اوکراین باید در نهایت جزوی از دنیای غربی باشد برای این کشور فاجعه بار است. زیرا تنها منجر به دشمنی بیشتر روسیه با این کشور و مردم آن خواهد شد. کشورهای در همسایگی روسیه اگر فکر کنند که «حق» پیوستن به ناتو را دارند خود به دنبال دردسر هستند. سیاست بین الملل اینگونه نیست. در سیاست بین الملل شما نمیتوانید از «حق» سخن بگویید. آیا کوبایی ها «حق» آن را داشتند تا در سال 1963 شوروی را دعوت کنند تا موشک های خود را در جزایر آنها مستقر کند؟ ما (آمریکا) اینطور فکر نمیکنیم. ما فکر نمیکنیم که کشورهای نیم کره غربی حق دعوت از یک قدرت بزرگ دیگر را به این نیم کره داشته باشند.
به گفته مرشایمر در نهیات، اتمسفر فعلی تقابل میان روسیه و غرب ممکن است در نهایت منجر به رنسانس و رستاخیز تفکر واقع گرا شود. بحران اوکراین و ادامه رشد قدرت چین منجر به آن میشود که سیاست قدرتهای بزرگ مجددا به بازی باز گردد. سالهای بین 1989 تا 2014 زمان تعطیلات واقع گرایی بوده است و اکنون این تعطیلات به سر آمده است و تفکر در قالب سیاست قدرت در حال افزایش است.