مراسم چهارشنبه سوری آداب و رسوم خاصی را دارد اما با گذشت زمان تا حدود زیادی این رسوم به فراموشی سپرده شده و جای آن را استفاده از مواد محترقه خطرناک پر کرده است.
به گزارش میزان، فالگیری، بلاگردانی، قاشقزنی و بختگشایی از آداب و رسوم جالبی بوده كه به مرور زمان كمرنگتر یا بهتر بگوییم محو شده است. این مراسم بیشتر، كار جوانها بوده و در هر مكانی به صورتی متفاوت و به عنوان نشانههایی از نیكخواهی و آرزوهای خوش و شاد برای سال آینده تلقی میشده است.
دیگر چیزی به نوروز نمانده است، به جز تب و تاب تداركات سال نو، غروب هر روز، صدای ترقه بازی بچهها و صدالبته بزرگترها به گوش میرسد.
اگر از آنهایی كه سن و سالی را گذراندهاند، درباره نوروز و آداب و رسوم و جشنهای مربوط به آن بپرسی، خاطرات زیبا و دلنشینی میشنوی و سپس كه بیشتر فكر میكنی به این نتیجه میرسی كه در طول سالهای اخیر، چقدر از آداب و رسوم جانبی نوروز، دیگر آن شور و حال سابق را ندارند، ماهیت بعضی سنتها تغییر یافته است و برخی هم به طور كامل فراموش شدهاند.
قدیمترها در روزهای پایانی سال، دستهای از خنیاگران كه نوروزخوان نام داشتند در كوچه و خیابانهای شهرها و روستاها به راه میافتادند و نوروزخوانی میكردند و به این گونه رسیدن سال نو را خبر میدادند؛ اما اكنون این صداهای عجیب و غریب انواع و اقسام ترقه، میخواهند نقش همان پیامآوران بهار و نوروز را ایفا كنند.
چهارشنبهسوری از كجا آمده است؟
چهارشنبهسوری، تركیبی است از «چهارشنبه» كه پنجمین روز هفته است و «سوری» كه برای زبانشناسان مفهوم فراوانی دارد و بیشتر آن را به معنای جشن و سرور میدانند. این جشن پیش درآمدی برای جشن نوروز است كه ریشه در باورهای بسیار كهن آریاییهای كوچ كرده به ایران زمین دارد.
نخستین چهارشنبهسوری در زمان منصور بن نوح سامانی و در ماه شوال سال 350 هجری قمری در محله مرلیان بخارات برگزار شد و از آن پس همچنان ادامه یافت.
یك اعتقاد درباره جشن چهارشنبهسوری این است كه مختار ثقفی قرار گذاشته بود كه روز پنجشنبه آخر صفر انقلابش را شروع كند؛ اما چون دشمنانش از این موضوع باخبر شدند، شروع قیام را یك روز جلو انداخت و برای آگاهی هوادارانش دستور داد كه سهشنبه شب، بر بام خانهها آتش بیفروزند.
ایرانیان باستان نیز نور را مظهر ایزد میدانستند. از آن زمان كه آتش شناخته شد و برای روشن كردن شبهای تارآمد، همواره سمبل گرما و نور و رونقبخش اجاق خانهها بود.
بعدها افروختن آتش كه نشانه پیروزی روشنایی بر تباهی، بیماری و نكبت بود، مرسوم شد و این گونه است كه در غروب آفتاب، آن گاه كه خورشید میرود تا چند ساعتی از دیدهها پنهان باشد مردم كپههای هیزم را روی هم میگذارند، دور هم جمع میشوند و خورشید كه در جایگاهش فرو رفت، هیزمها را به آتش میكشند. شاید هم میخواهندآن را جایگزین خورشید تابنده كنند.
از روی آتش میپرند و با گفتن جمله «زردی من از تو، سرخی تو از من»، بیماری و زردی را از خود دور میكنند و سرخی و سرحالی آتش را برای خود میخوانند و زرد رویی را به خاكستر میاندازند.
در برخی مناطق شیراز، سنت آتشافروزی بیشتر خانوادگی است و تعداد كپههای هیزم باید فرد باشد. بعضی محققان عقیده داشتهاند كه آتشافروزی بر بامها از اصالت بیشتری برخوردار است.
بتركه چشم حسود!
در بسیاری از شهرها و روستاهای ایران، اسفند و كندر را برای دفع چشم زخم و تنگنظریها در آتش میریزند تا یك سال آنها را از بلا و چشم زخم در امان نگاه دارد.
در گذشته، تهیه اسفند هم در بعضی نقاط ایران آداب خاصی داشته است. به این صورت كه یك نفر در غروب آفتاب از 7 مغازهدار میپرسید كه اسفند دارند یا نه و در نهایت بر میگردد و از اولین مغازه اسفند میخرد. صاحب مغازه باید سید باشد و شال سبزی هم به كمر بسته باشد.
کوزه شکنی در شب چهارشنبه سوری
كوزهشكنی در شب چهارشنبه آخر سال، یكی از رسمهای مربوط به این شب بوده است. در قدیم كه ظرف آب مردم تنها كوزه بود، در چنین شبی این كوزه را میشكستند؛ چرا كه كوزههای آب، لعاب نداشت و اگر پس از یك سال استفاده آن را نمیشكستند، بسیار سیاه و چركین میشد. هر كس را هم كه میخواستند به نهایت خست و تنگ چشمی وصف كنند، میگفتند: "كوزه 2 ساله در خانه دارد"
فالگیری، بلاگردانی، قاشقزنی و بختگشایی از آداب و رسوم جالبی بوده كه به مرور زمان كمرنگتر یا بهتر بگوییم محو شده است. این مراسم بیشتر، كار جوانها بوده و در هر مكانی به صورتی متفاوت و به عنوان نشانههایی از نیكخواهی و آرزوهای خوش و شاد برای سال آینده تلقی میشده است.
در استانهای شمالی و مناطق آذربایجان رسم بوده است كه پسران جوان بویژه آنهایی كه نامزد داشتهاند، یك جعبه چهارگوش را كه با كاغذهای رنگی زینت شده بود از پشتبام خانه نامزدشان به داخل خانهاش میفرستادند یا آن را از جلوی پنجره اتاقش آویزان میكردند و صاحبخانه هم به تناسب تواناییاش، خوردنی، پوشیدنی و پارچه در آن قرار میداد كه این رسم را كجاوهاندازی مینامیدند.
قدیمیها آجیل چهارشنبهسوری داشتند. چه آجیل مفصلی! بادام، پسته، فندق، گردو، هسته زردآلو، هلو، نخود، كشمش و نقل؛ البته اكنون هم این آجیل وجود دارد، ولی دیگر مانند گذشتهها بربودنش صحهای نمیگذارند. در برخی مناطق ایران در این شب، آش میپزند و این آش، مجموعهای از همه دانهها، سبزیها و مواد اولیه غذایی را با خود دارد به این امید كه در سال آینده روزی افراد خانواده پر بركت باشد.
آنهایی هم كه نذری دارند، آش میپزند و مواد اولیهاش را با مراسم قاشقزنی گرد میآورند. قاشقزنی برای جوانان بیشتر جنبه تفننی داشته است و به این صورت بوده كه جوانان چادری بر سر میاندازند و با یك قاشق و كاسه به درخانهها میروند و بدون آن كه چیزی بگویند با قاشق به كاسه میزنند تا صاحبخانه به آنها چیزی بدهد.
دختران دمبخت هم در این شب، بیكار نمینشینند و مراسمی مانند گرهگشایی و گردوشكنی را انجام میدهند به امید آن كه در سال نو، قدم به خانه بخت بگذارند.
ایرانیان در گذشته و از آنجا كه چهارشنبه سوری را پیشواز سال نو میدانستند، در این شب تفال میزدند و ظریفترین و زیباترین آداب را برای تفال بر سال آیندهشان بر میگزیدند كه این آداب با جشن بزرگ نوروز هم هماهنگی داشته، مانند فال كوزه كه با ترانه و سرود هم همراه بوده است. سالخوردگان هم داستانسرایی میكردند و با این داستانها با سرمای زمستان خداحافظی میكردند.
فالگوشنشینی
زنان و دخترانی كه شوق شوهر كردن دارند، یا آرزوی زیارت و مسافرت، غروب شب چهارشنبه نیت میكنند و از خانه بیرون میروند و در سر گذر یا سر چهارسو میایستند و گوش به صحبت رهگذران میسپارند و به نیك و بد گفتن و تلخ و شیرین صحبت كردن رهگذران تفال میزنند.
حیف نیست این مراسم با آن همه جذابیتی كه در گذشته داشته است، اینگونه رنگ ببازد و تبدیل شود به بازیهای خطرناك؟
اگر سخنان دلنشین و شاد از رهگذران بشنوند، برآمدن حاجت و آرزوی خود را برآورده میپندارند، ولی اگر سخنان تلخ و اندوهزا بشنوند، رسیدن به مراد و آرزو را در سال نو ممكن نخواهند دانست.
قاشقزنی
زنان و دختران آرزومند و حاجتدار، قاشقی با كاسهای مسین برمیدارند و شبهنگام در كوچه و گذر راه میافتند و در برابر هفت خانه میایستند و بیآن كه حرفی بزنند، پیدرپی قاشق را بر كاسه میزنند. صاحبخانه كه میداند قاشقزنان نذر و حاجتی دارند، شیرینی یا آجیل، برنج یا بنشن یا مبلغی پول در كاسههای آنان میگذارد.
اگر قاشقزنان در قاشقزنی چیزی به دست نیاورند، از برآمدن آرزو و حاجت خود ناامید خواهند شد. گاه مردان، بویژه جوانان چادری بر سر میاندازند و برای خوشمزگی و تمسخر به قاشقزنی در خانههای دوست و آشنا و نامزدان خود میروند.
تقسیم آجیل چهارشنبهسوری
زنانی كه نذر و نیازی میكردند، در شب چهارشنبه آخر سال، آجیل هفتمغز به نام «آجیل چهارشنبهسوری» از دكان رو به قبله میخریدند و پاك میكردند و میان خویش و آشنا پخش میكردند و میخوردند. به هنگام پاك كردن آجیل، قصه مخصوص آجیل چهارشنبه، معروف به قصه خاركن را نقل میكردند. امروزه، آجیل چهارشنبهسوری جنبه نذرانهاش را از دست داده و از تنقلات شب چهارشنبهسوری شده است.
گردآوردن بوته، گیراندن و پریدن از روی آن و گفتن عبارت «زردی من از تو، سرخی تو از من» شاید مهمترین اصل شب چهارشنبهسوری است. هرچند كه در سالهای اخیر متاسفانه این رسم شیرین جایش را به ترقهبازی و استفاده از مواد محترقه و منفجره خطرناك داده است.
مراسم كوزهشكنی
مردم پس از آتشافروزی مقداری زغال به نشانه سیاهبختی، كمی نمك به علامت شورچشمی و یك سكه دهشاهی به نشانه تنگدستی در كوزهای سفالین میاندازند و هریك از افراد خانواده یك بار كوزه را دور سر خود میچرخاند و آخرین نفر، كوزه را بر سر بام خانه میبرد و آن را به كوچه پرتاب میكند و میگوید: «درد و بلای خانه را ریختم توی كوچه» و باور دارند كه با دور افكندن كوزه، تیرهبختی، شوربختی و تنگدستی را از خانه و خانواده دور میكنند.
آش چهارشنبهسوری
خانوادههایی كه بیمار یا حاجتی داشتند، برای برآمدن حاجت و بهبود یافتن بیمارشان نذر میكردند و در شب چهارشنبه آخر سال "آش ابودردا" یا "آش بیمار" میپختند و آن را اندكی به بیمار میخوراندند و بقیه را هم میان فقرا پخش میكردند. سرود "زردی من از تو/ سرخی تو از من"
هر خانه زنی خاكستر را در خاكانداز جمع میكند، و آن را از خانه بیرون میبرد و در سر چهارراه، یا در آب روان میریزد. در بازگشت به خانه، در خانه را میكوبد و به ساكنان خانه میگوید كه از عروسی میآید و تندرستی و شادی برای خانواده آورده است. در این هنگام اهالی خانه در را به رویش میگشایند. او به این گونه همراه خود تندرستی و شادی را برای یك سال به درون خانه خود میبرد. بانگ ترقه از من، رنگ پریده از تو.
براستی، آیا رسم چهارشنبه سوری در گذشته بسیار با حلاوت و دلچسبتر نبوده است؟
آنچه گفته آمد، تنها اندكی است از آداب و رسوم بیشماری كه در گذشته وجود داشته است. انصافا كدامیك از این آداب به گرمی و حرارت گذشته اجرا میشود و اصلا آیا نمیتوان گفت كه از بسیاری از آنها حتی نشانی نیز در دست نیست؟
هر چند در بسیاری از روستاها و مناطق مختلف كشور، هنوز آثاری از آن به چشم میخورد، ولی سوال این است كه حیف نیست این مراسم با آن همه جذابیتی كه در گذشته داشته است، اینگونه رنگ ببازد و تبدیل شود به بازیهای خطرناك؟
یادمان باشد چهارشنبهسوری، پیامآور فرا رسیدن نوروز است و قدمتی دارد به اندازه خود نوروز نگذاریم، هر سال با ماهیت و پیام اصلی خود بیشتر فاصله بگیرد.
صداهای مهیب و وحشتناكی كه این روزها در كوچه و خیابانها به گوش میرسد و تن هر رهگذری را میلرزاند، نمیتواند نشانی از یك آئین كهن باشد و بیشتر به ابزاری میماند برای آزار دیگران و گاه نشان از رفتاری نادرست است كه به غلط نام جشن و سرور بر خود دارد.
بیایید به آنچه از نیاكان خود به یادگار داریم ارج نهیم و در حفظ سنتهای زیبای ایرانی خود بكوشیم و بدون كم و كاست، آنها را به نسلهای دیگر انتقال دهیم.