موسسه «بروکینگز» مقالهای را به قلم «مارتین ایندیک» معاون رئیس این موسسه و دستیار ویژه سیاست خارجی بیل کلینتون، رئیسجمهوری سابق آمریکا منتشر کرده است. این سیاستمدار آمریکایی و طراح سیاست «مهار دوگانه»برای مقابله با ایران و عراق، به دولتمردان این کشور توصیه میکند در برابر ایران یک استراتژی جدید را در پیش گیرند.
به گزارش دنیای اقتصاد، این مقاله برای آشنایی با دیدگاهها و نقشههای غربیها در برابر ایران ترجمه شده است. مارتین ایندیک در مقاله خود مینویسد: ایران چالش جامع و گستردهای را در برابر منافع ایالاتمتحده و متحدانش در خاورمیانه بهوجود میآورد. طی چهار دهه گذشته، این کشور موفق شده است یک «هلال نفوذ» ایجاد کند که از لبنان و سوریه در شام، تا عراق و بحرین در خلیجفارس و تا یمن و دریای سرخ را دربر میگیرد. آنچه اکنون ایالاتمتحده به آن نیازمند است یک استراتژی «عقبراندن» جامع، یکپارچه و بادوام است.
هرگونه استراتژی آمریکایی باید این مساله را در نظر بگیرد که در خاورمیانه، همه چیز به هم مرتبط است. عقبراندن ایران در یمن، میتواند جمعیت شیعه در بحرین را تحریک کند. عقبراندن ایران در سوریه، موجب میشود شیعیان در عراق تلاشهای آمریکا برای حذف داعش در این کشور را تضعیف کنند یا حماس را ترغیب میکند از غزه به رژیم صهیونیستی حملات موشکی انجام دهد.
بنابراین یک استراتژی جامع دستکم باید دارای شش رکن باشد:
1- «اجرای دقیق توافق هستهای ایران.» کمبودهای برجام هرچه که باشند، این توافقنامه در باز کردن یک دریچه 10 ساله موفق بوده است. طی این مدت 10 ساله منطقه بهدلیل توانمندیهای هستهای ایران مورد تهدید قرار نمیگیرد. مقابله با ایران در منطقه دچار درگیری خاورمیانه آسان نیست، اما اگر تهدید ایران هستهای وجود نداشته باشد، همه چیز آسانتر میشود. مادامی که ایران به این توافقنامه پایبند است، ایالاتمتحده و متحدان منطقهای آن زمان حیاتی بهدست آوردهاند تا دیگر ارکان استراتژی «عقبراندن» را توسعه دهند و اجرا کنند.
2- «حمایت از دولت حیدر العبادی در عراق و حمایت از نیروهای مسلح عراقی که برای شکست داعش و به دست گرفتن کنترل مجدد موصل و مناطق سنینشین عراق مبارزه میکنند.» با توجه به روابط تاریخی و مذهبی بین شیعیان ایران و عراق، ازمیان بردن نفوذ ایران در عراق یک هدف قابل دستیابی یا ضروری نیست. اما ایجاد یک وزنه تعادل کارآمد در برابر نفوذ ایران در بغداد کاملا قابل دستیابی است، زیرا دولت فعلی عراق از آن استقبال میکند. ولی دولت قبلی عراق به ریاست مالکی از این مساله استقبال نمیکرد. در شرایطی که عربستان سعودی و کشورهای حوزه خلیجفارس برای مدتها تمایلی به همکاری موثر با دولت عراق نداشتهاند، دیدار اخیر وزیر خارجه عربستان از بغداد و تلاش این کشور برای همکاری با قبایل سنی عراق، نشاندهنده رویکرد جدیدی است که باید مورد حمایت قرار گیرد و ادامه یابد. حذف گروه تروریستی داعش یک چالش بزرگ نوسازی در دوران پسادرگیری در موصل و دیگر شهرهای آزاد شده سنینشین ایجاد خواهد کرد. کسب حمایت کشورهای عربی در بازسازی پس از جنگ که از سوی دولت عبادی رهبری و از طرف آمریکا حمایت میشود، بسیار مهم است. یک مساله بسیار ضروری این است که نباید به گروههای مورد حمایت ایران اجازه داده شود این خلأ را پرکنند و بین ایران و سوریه در سراسر شمال عراق پل سرزمینی بسازند.
3- «ارائه راهحل سیاسی برای جنگ داخلی یمن.» دولت ترامپ هماینک در حال بررسی افزایش حمایت نظامی از عربستان و امارات در جنگ آنها در یمن است. این مساله تنها زمانی معنی پیدا میکند که به یک استراتژی دیپلماتیک برای پایان دادن به جنگ منجر شود. درغیر این صورت، ایالاتمتحده نیز مانند بسیاری دیگر از قدرتهای خارجی، در باتلاق یمن گرفتار خواهد شد. دستاوردهای میدان جنگ باید بر پویایی میز مذاکره تاثیر بگذارد. برای این منظور، تلاش موفقیتآمیز برای به دست آوردن کنترل بندر حدیده بر محاسبات حوثیها تاثیرگذار است و موجب میشود جناح آنها در مذاکرات جدیت و عقلانیت بیشتری پیدا کند. اما حمایت آمریکا باید به شرط تعقیب راهحل سیاسی از سوی عربستان باشد.
4- «کاهش نفوذ ایران در سوریه.» این اقدام دشوار و پیچیده است و بحثهای غیرمحتاطانه درباره هدف واهی«بیرون کردن ایران از سوریه» کمکی به اجرای آن نمیکند. ما باید درک کنیم که در شرایط فعلی نه آمریکا و نه روسیه تمایل و توانایی دستیابی به این هدف را ندارند. ایران حضوری نیرومند در سوریه دارد: ایران در نهادهای حاکمیتی دولت اسد نفوذ کرده و مستشاران نظامی خود را به مناطق تحت کنترل دولت در غرب سوریه اعزام کرده است. این نیروها بهطور چشمگیری بیشتر از ارتش سوریه و نیروی روسی اعزامشده به سوریه هستند. این حضور ایران از طریق دو عامل اصلی تقویت میشود: عامل اول اتحاد ایران-اسد است که در دهه 1980 از سوی پدر بشار اسد بهوجود آمد. از آن زمان به بعد بشار اسد برای بقای خود وابستگی بیشتری به تهران پیدا کرده است. بنابراین اسد خواستار رفتن ایران از سوریه نخواهد شد. روسیه هم خواستار چنین چیزی نیست، زیرا نفع اصلی سوریه بقای دولت اسد است. عامل دوم «منافع هستهای» ایران در حفظ جای پا در سوریه است، زیرا این مساله رکن اصلی استراتژی گستردهتر هژمونیک ایران است. اگر ایران این جای پا را از دست بدهد، این مساله بهطور جدی کنترل حزبالله بر لبنان را به خطر میاندازد و این در شرایطی است که کنترل حزبالله بر لبنان اصلیترین استراتژی منطقهای ایران محسوب میشود. این مساله به این معنی است که ایران به شدت در برابر تلاشها برای بیرون راندن این کشور از سوریه مقاومت خواهد کرد و کاملا توانایی چنین کاری را دارد.
روسیه و ایران هر دو بهدنبال حفظ اسد در قدرت هستند. اما این دو کشور برای نفوذ در دمشق با یکدیگر رقابت میکنند و اسد از این فرصت استفاده میکند تا آنها را در برابر یکدیگر قرار دهد. استراتژی آمریکا باید بر این مبنا باشد که از این فرصت برای کاهش نفوذ ایران در سوریه استفاده کند. اما این بازی محدودیتهایی نیز دارد. روسیه بهدلیل شراکت با ایالاتمتحده برای تضعیف نفوذ خود در سوریه همکاری نخواهد کرد. همچنین این ایده که روسیه ایران را وادار به ترک سوریه خواهد کرد، یک توهم خطرناک است. این مساله که آمریکا باید از طریق رفع تحریمهای روسیه هزینه این توهم را بپردازد، با توجه به تاثیری که بر متحدان آمریکا در اروپا بهویژه اروپای شرقی خواهد داشت، یک خطای استراتژیک محسوب میشود.
بنابراین آمریکا باید اهداف معتدلتری را تعیین کند. برای مثال، آمریکا باید به روسیه فشار وارد کند تا مسکو ایجاد پایگاه دریایی ایران در سوریه را نپذیرد. بندری تحت کنترل ایران، این کشور را قادر خواهد کرد به راحتی برای حزبالله تسلیحات ارسال کند و این مساله درگیری بین ایران و اسرائیل را تشدید خواهد کرد و منافع روسیه در جلوگیری از تشدید این تنش است. آمریکا همچنین باید از این ایده اسرائیل حمایت کند که روسیه به ایران و حزبالله فشار وارد آورد تا به بلندیهای جولان نیرو اعزام نکنند.
در نهایت، همچون یمن، آمریکا باید هرآنچه میتواند انجام دهد تا برای جنگ داخلی سوریه به یک راهحل سیاسی برسد. راهحلی که سرانجام به کنارهگیری اسد منجر شود. یکی از الزامات راهحل سیاسی، خروج همه نیروهای خارجی است. این اصل در توافقنامه طائف مورخ 1988 گنجانده شده است. این توافقنامه به جنگ داخلی لبنان خاتمه داد و به خروج مسالمتآمیز نیروهای سوری از لبنان منجر شد. سوریهایی که نمیخواهند نیروهای تحت کنترل ایران در دوران پس از جنگ بر آنها تسلط داشته باشند، از گنجاندن این اصل استقبال خواهند کرد. این مساله به درخواست آمریکا مبنی بر خروج این نیروها از سوریه، مشروعیت خواهد داد.
5- «هماهنگ کردن توانمندیهای متحدان منطقهای آمریکا به صورت یک چارچوب امنیتی منطقهای که میتواند به تلاشهای بلندمدت تداوم بخشد.» ایالاتمتحده خوششانس است که دارای شرکای استراتژیک توانمند در اسرائیل، ترکیه، عربستان سعودی و کشورهای عربی است که برای مهار ایران منافع مشترکی دارند. گرچه هریک از آنها چشمانداز استراتژیک خاص خودشان را دارند، اما با توجه به این مساله که ترکیه، کشورهای حوزه خلیجفارس و مصر همگی همکاریهای خود را با رژیم صهیونیستی بهبود بخشیدهاند، در سراسر منطقه آمادگی جدیدی برای همکاری وجود دارد. اکنون زمان آن است که آمریکا آمادگی متحدان منطقهای خود را در ترتیبات جدید امنیتی منطقهای بیازماید. این ساختار جدید امنیتی به آمریکا و متحدان منطقهای آن امکان میدهد بهطور موثرتری تلاشهایشان را علیه ایران هماهنگ کنند.
6- «پیریزی شالوده مذاکرات با ایران درباره اهداف و رفتارهایش در منطقه.» توافق هستهای ایران نشان داد که با استفاده از تحریمها و دیپلماسی بهعنوان اهرم رسیدن به اهداف، دستیابی به توافقنامههای قابل اجرا با ایران امکانپذیر است. طرح جدید تحریمهای آمریکا به همراه اجرای موثر پنج رکن استراتژی عقبراندن ایران، زمینه برای وارد کردن ایران به مذاکرات را فراهم میکند. این مذاکرات باید بر این مساله تمرکز کند:
• تلاش ایران برای صدور انقلاب خود و مداخله در امور داخلی کشورهای عربی منطقه
• فعالیتهای منطقهای بیثباتکننده ایران
• برنامه موشکی ایران و فعالیتهای هستهای پس از انقضای برجام
مادامی که این مذاکرات با تحریمها و دیگر ارکان استراتژی عقبراندن ایران همراه باشد و بهطور کامل با متحدان منطقهای آمریکا هماهنگ شود، مذاکرات نشانه ضعف آمریکا نخواهد بود، بلکه راهی است برای ارسال این سیگنال به ایران که اگر رفتارهای خود را تغییر دهد، ایالاتمتحده و متحدان منطقهای آن خواستار روابطی سازنده و عادی با تهران هستند و حتی جایگاه این کشور را بهعنوان یک قدرت منطقهای به رسمیت میشناسند. بنابراین اگر مشخص شود که ایران تمایل دارد در مذاکرات جدی درباره این موضوعات شرکت کند، آمریکا آماده خواهد بود که همه تحریمهای دوجانبه خود را برطرف کند.
کنترل اهداف هژمونیک منطقهای ایران یک مساله بسیار جدی است. به منظور تعقیب این هدف، آمریکا باید درباره تهدیدهایی که میکند مراقب باشد و همچنین باید درمورد بیان اهدافی که تمایلی برای رسیدن به آنها ندارد، محتاط باشد. علاوه بر همه این مسائل، آمریکا باید درمورد پیامدهای منطقی استراتژی خود بیندیشد و قبل از اجرای آن به شیوهای که نتیجه معکوس دهد، باید آن را به دقت بررسی کند، اما هیچ یک از این هشدارها مانع از آن نخواهد شد که آمریکا از فرصتهایی که در اختیار دارد، استفاده نکند.