غلام کویتیپور در عین حال که از دوستانِ شهیدش میگوید، از عشقش به موسیقی و گروههای معروف دنیا میگوید.
به گزارش باشگاه خبرنگاران پویا، مردی که در روزگار نوجوانیام بارها و بارها صدایش را از تلویزیون شنیده بودم. مردی که لحنِ خواندنش هنوز که هنوز است، خاص خودش مانده است. مردی که کم خواند اما هر چه خواند ماندگار شد. مردی که آزادی خرمشهر با نام او و صدایش گروه خورد. همان مردی که «ممد نبودی» با صدای او جاودانه شد، وگرنه پیش از او هم این قطعه را خوانده بودند. آن مرد جنوبی که امروز موهایش سفید شده است، حدود دو سال پیش مهمان ما بود در خبرگزاری تسنیم. با همان سادگی و صداقتش آمد و بیپرده حرف زد. در آن روزها غلام کویتیپور میخواست کنسرتی در تهران برگزار کند که برای این کار با چالشهای بسیاری روبهرو شد و در نهایت هم نشد که نشد که نشد. کنسرت او برای همیشه لغو شد و کویتیپور از همان زمان تا به امروز انگار غیب شده است. تکیه کلام خاصی دارد که میگوید «قربون آقا». ما دو سال پیش پای صحبتهای او نشستیم و گفتوگویمان را با او انجام دادیم اما هرگز مجالی برای انتشار آن نیافتیم، مگر ایامی که مصادف است با آزادسازی خرمشهر. خرمشهری که آزادیش اسطورهی مقاومت است و این مقاومت را صدای کویتیپور با خواندنِ «ممد نبودی» جاودانه کرده است. پس امروز بخش نخست این گفتوگوی بیپرده با غلام کویتیپور را منتشر میکنیم با این توضیح که انتظار خواندنِ حرفهایی کلیشهای نداشته باشید.
تسنیم: میخواهم از تخریب چی بودن شما و در واقع جایگاه اصلیتان در دوران دفاع مقدس و در جبههها برایمان بگویید. اصلا چه شد که وارد جبهه شدید؟مربی آموزش نظامی بودم. در مورد زندگیام باید بگویم تا به حال راجع به خودم و زندگی شخصیام حتی برای دوستان صمیمیام هم زیاد صحبت نکردهام. البته نه به این معنا که بخواهم پنهان کاری کنم، بلکه لزومی به تعریف آن وجود نداشته است. حدود 5 سال پیش در برنامه عبور شیشهای کمی در این باره صحبت کردم و حتی در مورد گروههای موسیقی خارجی نیز گفتم. البته در برنامه ماه مبارک رمضان مردم توقع دارند یک خواننده مذهبی در رابطه با روایات حرف بزند اما من فضای برنامه را به سمت «پینک فلوید» و «گیتار» بردم .
تسنیم: چه خوب. یعنی با موسیقیهای روز دنیا مسلط هستید و در همان سالهای اوایل انقلاب هم گروههای سرشناس را میشناختید؟در دوران جنگ و در یکی از سفرهایی که از اهواز به تهران داشتیم، در خرمآباد برای ناهار و نماز ایستادیم. بعد از مدتی که حرکت کردیم از راننده که جوانی ارتشی بود خواستم که رادیو را روشن کند تا اخبار ساعت 2 را بشنویم. وقتی رادیو را روشن کرد موسیقی بدون کلام پخش میشد. من هم در آن لحظه گفتم به به صدای جمهوری اسلامی ایران با موسیقی اِلوی (ِلوی به انگلیسی: Eloy) یک گروه پراگرسیو راک آلمانی است که در سال 1969 بنیان گذاشته شد) این را که گفتم آن جوان مرا از آینه نگاه کرد. وقتی از ماشین پیاده شدیم به من گفت آقای کویتی پور مگر شما اِلوی را می شناسید؟ من نیز گفتم هم اِلوی، هم پینک فلوید، هم سانتانا را میشناسم. خلاصه به شوخی به او گفتم که ما حزب اللهیها اول باید این ها را بشناسیم بعد تحویل جامعه بدهیمشان. هنوز هم آن جوان با من تماس دارد و کارهای جدیدی که میرسد را به من خبر میدهد و من هم درجوابش از فیلمهای روز دنیا میگویم.
تسنیم: اوایل انقلاب و حتی پیش از آن که اینترنت و رسانههای امروزی به صورت امروز گسترش نیافته بود که بتوان در کمتر از یک دقیقه به هر موسیقی و فیلمی دسترسی داشت. پس شما آثار این گروههای معروف چگونه به دستتان میرسید؟ما در آبادان که شهری بندری بود زندگی میکردیم، اگر آن زمان دسترسی به فضای مجازی نداشتیم به جای آن کشتیهای خارجی در زمانی که هنوز مدیریت ضعیف، رود اروند را متروکه نکرده بود از آن رد میشدند، رودخانه ما نزدیک به 40 متر عمق داشت و همانطور که گفتم کشتی های خارجی از آن رد میشدند. کاپیتان کشتیهای خارجی نوار موسیقی اصیل ما را میگرفتند و در مقابلش کارهای به روز موسیقی دنیا را به ما میدادند.
ما اینگونه با این موسیقیها آشنا شدیم ولی آن فرهنگ انگلیسی که به شوخی به بچههای آبادان و خرمشهر نسبت میدهند را ما نداریم. در آن زمان افرادی حتی در لباس روحانیت به شوخی به ما میگفتند که شما فرهنگ انگلیسی دارید که البته گاهی منجر به درگیری هم میشد و اصلا معنایی نداشت این حرف را بزنند چون ما مردم یک آب و خاکی هستیم که همه فرهنگی غنی داریم و من همیشه شعارم این است که افتخارم زندگی در جامعهی ایرانی است که مردم با گفتن سلام دل هایشان را به یکدیگر هدیه می دهند. یا مثلا وقتی میگویند جنوبیها خونگرم هستند من میگویم نه این در فرهنگ مردم ما است حال در برخی از شهرها این مسئله بالا و پایین دارد اما این فقط اختصاص به جنوبیها ندارد.
تسنیم: آخرین آهنگ پینک فلوید را شنیده اید؟ چه قدر نسبت به دهههای گذشته تفاوت کرده اند؟
بله شنیدهام، پیشرفت کردهاند. برخی از نوزاندگان ماندگارند چون با انگشتهایشان صحبت میکند وگرنه هرکسی میتواند نُتی را یاد بگیرد و بنوازد، حتی ممکن است من یک ملودی را با کیبورد بزنم اما اهل فن میفهمند که حرفهای نیستم اما برخیها آنقدر این ملودی را زیبا مینوازند که با انسان و احساسش صحبت میکند. آقای دیوید گیلمور جزیی از افرادی است که قبل از اینکه سازها الکترونیکی بشود از سازش صداهایی را درمیآورد که همه میگفتند این صدا ضبط شده است و هر نوازندهای نمیتوانست آن صداها را از ساز خود دربیاورد. البته ما در آن زمان بچه بودیم و قبل از انقلاب هم بود که در موردشان میگفتند که اعضای این گروه معتاد هستند اما فقط یک نفرشان معتاد بود که فوت کرد. اما بقیه اعضای این گروه دکترای موسیقی دارند. همه آنها الان بالای 60 سال دارند و آخرین آلبوشان را هم که منتشر کردند خداحافظی کردند و رفتند.
تسنیم: روزهای اول چگونه متوجه شدید که جنگ شده و عراق به ایران حمله کرده است؟ما آنجا با یک آنتن سرخود تلویزیون و رادیو عراق و کویت و دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس را میگرفتیم. همین تلویزیونهای شمال کشور هم آخر شب روسیه را می گیرند. آن زمان هم ما از همین طریق میتوانستیم کارهای آنها را ببینیم، بلافاصله بعد از انقلاب، صدام حدود دوسال تمرینات نظامی داشت که ما عراقیها را می دیدیم که علنا می گفتند ما می خواهیم به ایران حمله کنیم. صدام را حسابی باد کرده بودند، او میخندید و حتی حضرت امام(ره) را مسخره میکرد، ما هم می گفتیم این یک چیزیش میشود. اما این فکر را نمی کردیم که بعد از گذشت دوسال از انقلاب که هنوز مسئولان ما به روی غلطک نیفتادهاند، آنها بخواهند به ما حمله کنند و راحت هم آمدند. همین الان هم ما ضعف مدیریت داریم. ان شاالله مدیریتهای ضعیف ما قوی بشود، چون ما هنوز ضعف مدیریت در حد فاجعه داریم و این نظر شخصی من است که معضلاتی را دارد و این ضعف باید برطرف شود تا خوراک به دست دشمنانمان ندهیم.
شما در آن زمان آهنگهایی خواندید که هنوز که هنوز است در ذهن مردم مانده است اما حداقل در ده سال اخیر کمتر نوحهای خوانده شد که برای یک هفته در دل مردم جا باز کند. علت این مسئله چیست؟ شما در کارهای خودتان از چه چیز الهام میگرفتید؟من شناسنامههای ریتمهای لاله زاری، شیش و هشتی، کوچه بازاری قبل از انقلاب را دارم. ولی اگر من صد تا سبک خوانده باشم و شما بخواهید همه آنها را به بزرگترین اساتید موسیقی نشان بدهید شاهرگم را میزنم اگر آنها بگویند حتی یکی از ملودی های من کپی از ملودیهای دیگر است. ملودیها برای من نیست بلکه برای خداست، من شعری دستم بوده است که چهارسال آن را نخواندم اما روزی بیاختیار روی آن ملودی گذاشتهام. کپی کردن که کاری ندارد.
من برای آقای حسن ریاحی یک شعر قدیمی فولکلور محلی را خواندم که قبل از انقلاب تلویزیون یکبار آن را پخش کرد و دیگر هم پخشش نکرد، ایشان از اساتید موسیقی و جز چهره های ماندگار است و خیلی هم برایشان احترام قائل هستم. وقتی این آهنگ را برایش خواندم گفت من این آهنگ را اصلا نشنیدهام، من هم به ایشان گفتم آقای دکتر شما باید این آهنگ را شنیده باشید نه منی که تازه در دنیای موسیقی تاتی تاتی راه میروم. این آهنگ زیبا بود و تازه اگر برای هیاتیها خوانده می شد خیلی خوب میشد با آن سینه زد اما من اینکار را نکردم چون کافی بود که یک نفر بگوید این ملودی برای فلان خواننده است، اگر من این شعار را می دهم که باید به شعور مردم احترام بگذارید پس باید در عمل هم چنین باشم.
من 24 سال پیش بعد از جنگ گفتم این جعبه جادویی(تلویزیون) شهرت می آورد، منِ کویتی پورنشده است در این 37 سال خودم را در تلویزیون اتفاقی دیده باشم. البته ضبط شدهاش را دیدهام اما در لحظه دیدن به خصوص برای مردم فرق میکند. برادرم به من یاد داد هروقت برای این میکروفن خواستی بخوانی دیگر نخوان. برادرم مداحی میکرد، اهل موسیقی، نمایشنامه نویس، خواننده و صدابردار خوبی است. این که برای میکروفن نخوان را قبل از انقلاب به من گفت، تاکید داشت که همیشه برای احساس پاک مردم بخوان.
اوایل دیدم که خوانندهها به تلویزیون میروند و میآیند، این جعبه جادویی شهرت می آورد. اما من گفتم باید محبوبیت خدایی به دست بیاورید که این محبوبیت خدایی هم راه دارد و باید از خیلی چیزها برای رسیدن به آن دست کشید.
آشنایی شما با موسیقی چگونه بود ؟ از نظر علمی چه کارهایی انجام داده اید؟علیرضا سبزی و جمشید مرعشی دو استاد من بودند. این دو استاد از بزرگان موسیقی در آن مقطع زمانی بودند. من کار پاپ انجام میدادم. بهنام قبادی، جازیست یا به قول امروزیها درامنواز و حبیب شعله ارگانیس یا نوازنده کیبورد از نوازندگان من بودند. هر دو آنها از شهدای مفقود الاثر هستند. به حبیب شعله میگفتم «انوشیروان روحانی» چون ماهر بودند و در آن سن و سال شاگرد داشتند. الان رفقای دیگر ما که بچههای محل ما هستند از بزرگان موسیقی در خارج کشور هستند. در آن زمان ما گروهی به نام شرز که متشکل از بچههای آبادان و خرمشهر بود داشتیم. آن موقع جشنهای دانش آموزی به نام جمعه بازار برگزار می کردند که در شهرکهای مختلف در قبل از انقلاب کار موسیقایی برایشان انجام میشد که البته ازخط قرمزها هم نباید رد میشدیم. این گروه اولین بار با نی انبان که همان نی همبون به زبان محلی است با کار موسیقی پاپ آهنگ فولکلور بندری را زدند که این تلفیق پاپ و فولکلور بازتاب خیلی خوبی داشت. کم کم تحصیلات گروه شرز تمام شد و هرکس به دنبال زندگی خودش رفت. من آن زمان تازه 13 سالم بود و در موسیقی تاتی تاتی راه میرفتم و هنوز هم همین است و وقتی به من استاد می گویند اصلا دوست ندارم. در آن زمان در اردوهای رامسر از سراسر کشور کلیه گروههای موسیقایی به آنجا میآمدند و مقام اول را همیشه آبادان و خرمشهر البته بعد از تهران کسب میکرد. آقای سبزی رهبر ارکستر بود و توان نواختنِ حدود 24 ساز را داشت. ساز اصلی او هم فلوت کلیدی بود که من هم در حد ابتدایی فلوت کلیدی و جاز مینواختم.
اکنون هم مینوازید؟ 37 سال است که دست به ساز نزدهام. من به دنیای موسیقی با دلم نگاه میکنم. مادرم خیلی با موسیقی مخالف بود و میگفت بچه به دنیا نیاوردم که به هر راهی کشیده شود. به مادرم میگفتم یک عده به این راه مادی، یک عده خالطوری، یک عده به این راه برای شادی و رساندن دو دل به هم و یک عده هم دلی نگاه میکنند و من تا به امروز اسمم غلام است و هنوز نان صدایم را نخوردهام و به مادرم هم گفتم من برای دلم میروم. مادرم میگفت مطرب بازی نکن که البته مطرب در زبان عرب خیلی با ارزش است و به هرکسی مطرب نمیگویند مطرب الکریم به ام کلثوم و عبدالحکیم حافظ میگویند.
در میان خوانندگان ایرانی و خارجی به کدامیک بیشتر علاقه دارید و کارهایشان را می شنوید؟من صدای خیلی از دوستان را گوش می کنم. تعداد کسانی که دوست دارم کم نیستند اما میتوانم چند نفرشان را نام ببرم. دمیس روسس که یونانی است و قبل از انقلاب در ایران کنسرت گذاشته بود، این باید قابل توجه مسئولانی باشد که مدتها است میگویند یانی میخواهد در ایران کنسرت برگزار کند و جای تاسف است که کیتارو آمد و من خبردار نشدم و اطلاع رسانی در این زمینه ضعیف بود. دیوید کاسدی و تون جونز از خوانندههای مورد علاقه من هستند. اما سوگولی من پینک فلوید است و هتل کالیفرنیایشان برای من انگار در همان نقطه و تاریخی است که من آن را شنیدهام و هربار که میشنوم برایم جالب است و آن را زمزمه هم میکنم. سانتانا را هم دوست دارم. اوسو ویسا یک گروه آفریقایی بود که حتی اذان را با لحن افریقایی خود خواند و تومبا زدند و آنقدر زیبا اذان را گفتند که بسیار هم پرفروش شد.
چندسال پیش بهنام صبوحی یک کار آفریقایی برایم گذاشت که شاید دو جمله را بیشتر نمی گفتند اما بسیار تاثیرگذار بود چون کسی که دلی جلو برود می داند چگونه روی احساس و روان مردم تاثیربگذارد. نمونه آن بتهوون است که گوشهای سنگینی هم داشت اما گفت من صدایی زیباتر از نسیمی که در میان درختان میپیچد نشنیدهام. وقتی زیر درختی میرویم که هوا هم بهاری باشد نسیمی میوزد که احساسی جز اینکه خدادادی است نیست و این جا است که میگویم دوستان باید معرفت به خرج بدهند.
بین خوانندگان موسیقی سنتی ایرانی چه کسی را دوست دارید؟از گذشتگان مرحوم شهیدی و بنان را دوست دارم. مادرم وقتی صدای بسطامی را می شنید میگفت ساکت باشید. من هم صدای ایشان را خیلی دوست داشتم. استاد شجریان که جای خود دارد و صدایش من را هدایت کرد و این احساس شخصی من است. همایون شجریان با ذرات وجود آدم اگر کمی دل بدهیم بازی میکند مخصوصا کار آخرش به نام «آرایش غلیظ» را قناری وار خوانده است و آلبوم قبلیاش به نام «چه آتشها» واقعا عالی است و به او گفتم چیزی که من 45 سال دنبال آن بودم در این آلبوم به آن رسیدم.