اصولگرایان تقریبا پس از انتخابات مجلس نهم نتوانسته اند در هیچ انتخاباتی موفقیت های گذشته خود را تکرار کنند و حداقل در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، مجلس دهم، پنجمین دوره انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا، انتخابات پنجمین دوره مجلس خبرگان رهبری و ریاست جمهوری دوازدهم با سیاست هایی که در پیش گرفته اند، نه تنها موفقیت چشمگیری به دست نیاورده اند، بلکه قافیه را هم به رقیب باخته اند.
به گزارش «تابناک»؛ اصولگرایان از سال 84 و با پایان یافتن دولت اصلاحات در انتخابات متعدد مجلس، شورای شهر و ریاست جمهوری موفقیت های چشمگیری به دست آوردند و بر خلاف رقیب که سر در گریبان اختلافات داخلی داشت، توانستند بسیاری از انتخاباتی که در برهه بین سال های 84 تا 92 گذشت، با غلبه بر حرف خود یعنی اصلاح طلبان به پایان برسانند.
در این مدت اصلاح طلبان که دولت اصلاحات را پایان یافته دیده بودند، تلاش بسیاری برای بازگشت دوباره به عرصه قدرت کردند؛ تلاشی که تحت تأثیر سهم خواهی و قدرت طلبی طیف های گوناگون اصلاح طلب به ویژه تندروهای این جریان سیاسی ناکام ماند و هیچ گاه زمینه مجددی برای بازگشت آنها به قدرت را فراهم نکرد.
هرچند اصلاح طلبان در این مدت، وجود فیلترهای نظارتی را جزو اصلی ترین دلایل برای عدم بازگشت خود به قدرت برمی شمردند و داعیه این را داشتند که اگر برخی چهره های این طیف سیاسی صلاحیتشان برای حضور در انتخابات مختلف به تأیید می رسید، آنها می توانستند بر اریکه بخشی از نهادهای قدرت تکیه بزنند، ولی خودشان هم این مسائل را بیشتر توجیهی در عدم کسب موفقیت می دانند.
در حقیقت، جناح چپ بیشتر عدم توفیق خود در انتخابات های مختلف بین سال 84 تا 92 را باید در عدم وحدت جریانی و همچنین سهم خواهی بخش های مختلف خود و به ویژه حکمرانی طیف تندرو این گروه سیاسی جست و جو کند و جست و جو می کرد که البته بعدها بسیاری از چهره های برجسته اصلاح طلب متوجه این آسیب شدند و تلاش بسیاری برای رفع آن کردند، به صورتی که وضعیت امروز را باید متأثر از این آسیب شناسی دانست.
اصلاح طلبان با شرایطی که در سال 88 و پس از آن پیش روی خود دیدند، دریافتند که وحدت، پیروی از تصمیمات حزبی و جریانی، ارجح ندانستن چهره های صلاح نفوذ به سایر کاندیداهای بالقوه و حتی حمایت از گزینه غیر اصلاح طلبی که قدرت اجماع سازی داشته باشد، از مهمترین مقوله هایی است که باید دنباله رو آن باشد، موضوعاتی که در کنار آن باید عنان را از دست تندروهای این طیف بگیرند تا بتوانند بار دیگر گزینه بازگشت به قدرت را در خود تقویت کنند.
دقیقا توسل به همین تاکتیک و روش ها باعث شد که اصلاح طلبان بتوانند ضمن بازسازی چهره خود، بار دیگر از سال 92 به قدرت بازگردند و البته در کنار این مسأله نسبت به کادرسازی، معرفی نیروهای جوان تر، ایجاد زمینه برای گسترش پایگاه اجتماعی خود و ... نیز اقدام کنند که البته شاید برخی محدودیت ها هم در کنار این مسائل به کمک آنان آمد.
این طیف سیاسی حتی مرزبندیهای مرسوم سابق حزبی، گروهی و جریانی را به هم ریخت و برای هدف بزرگ تر خود یعنی حفظ جریان اصلاح طلبی و توسعه آن که از طریق بازگشت به قدرت امکان پذیر بود، به حمایت از یک چهره صد در صد اصولگرا در دو انتخابات مهم ریاست جمهوری یازدهم و دوازدهم روی آورد. آنها «حسن روحانی» را حمایت کردند که عضو ارشد جامعه روحانیت مبارز ( تشکل اجماع ساز جریان اصولگرایی) بود؛ مسأله ای که شاید در جریان اصولگرایی به ویژه در «نواصولگرایان» به هیچ عنوان پذیرفته شده نباشد.
چه قبول داشته باشیم و چه نداشته باشیم، امروز اصولگرایان دقیقا در شرایط مشابه سال 84 اصلاح طلبان قرار گرفته اند. جدای از حرکت خوبی که در انتخابات سال 96 انجام شد و تقریبا یک اجماع حداکثری را میان نیروهای اصولگرا در انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم ایجاد کرد، اصولگرایان از سال 88 به بعد یک بهم ریختگی جدی را در بین خود شاهد هستند، به نحوی که این مسأله امروز برای آنها به یک معضل جدی تبدیل شده است.
این شرایط برای اصولگرایان به ویژه پس از رحلت ریش سفیدان این جریان یعنی آیت الله مهدوی کنی، دبیرکل فقید جامعه روحانیت مبارز و حبیب الله عسگراولادی، رئیس فقید جبهه پیروان خط امام و رهبری به مراتب سخت تر شده است و آنها هنوز نتوانسته اند به این وضعیت سامان ببخشند.
سر برآوردن یک جریان در بین اصولگرایان که از آن به «نواصولگرایان» یاد می شود، یکی از مشکلات جدی است که این طیف سیاسی باید فکر جدی برای مدیریت آن کرده و زمینه اقناع این بخش از جریان اصولگرایی را به پیروی از تصمیمات حزبی و جریانی خود را ایجاد کنند؛ موضوعی که به نظر می رسد، سخن گفتن از آن راحت باشد، ولی فراهم آوردن زمینه عملی کردن چنین تصمیمی، قطعا سخت است و چالش هایی را به همراه خواهد داشت.
اینکه این جریان یعنی «نواصولگرایان» تمامی تصمیمات حزبی و سیاسی را قائل به اثبات «حجت شرعی» می دانند، یکی از مشکلات جدی اصولگرایان است که در انتخابات های اخیر مانع وحدت این طیف شده است. شرایط وقتی بدتر می شود که همین طیف سیاسی در صورت عدم اثبات چنین حجتی برای خودشان به اصطلاح «دفع افسد به فاسد» می کنند؛ یعنی حاضرند برای اینکه فرد مورد نظر اصولگرایان که اصلح بودن در مورد او از نظر آنها به اثبات نرسیده است، رأی نیاورد، به رقیب رأی بدهند و آن را «دفع افسد به فاسد» ترجمه کنند.
علاوه بر «نواصولگرایان» که بخشی از تفکر آنها که پیشتر درباره آن توضیح داده شد، برای جریان اصولگرایی بسیار آسیب زننده است، عدم پیروی برخی گروه ها و جریانات سیاسی داخل دایره اصولگرایی از تصمیمات واحد این طیف و تقسیم بندی هایی که بین احزاب و گروه های اصولگرا ایجاد شده است، از دیگر مشکلات و آسیب هایی است که این گروه را تهدید می کند.
اینکه جبهه پیروان خط امام و رهبری و رویکرد آن از سوی برخی احزاب درون جریانی اصولگرایی مورد انتقاد جدی قرار می گیرد و انها برای اینکه رویکرد خود را حفظ کنند به جبهه پایداری نزدیک می شوند، از آسیب هایی است که درون جریان اصولگرایی به شدت احساس می شود و اینکه چارچوب ها و قواعد حاکم درون یک جریان سیاسی دارای قرائت های مختلفی باشد، آغاز از هم گسیختگی و به هم ریختگی جریانی است.
به نظر می رسد، برخی جریانات درون جریان اصولگرا بیشتر دچار آسیب «خودحق پنداری» شده اند و همین باعث شده است که تابعیت از تصمیمات حزبی جای خود را به چنین حاشیه هایی بدهد. اینکه نقش جامعتین به عنوان پدر معنوی جریان اصولگرایی امروز کمرنگ تر از هر زمان دیگری است، شاید برخاسته از همین موضوع و رویکرد باشد.
در بررسی شرایط امروز اصولگرایان و اصلاح طلبان، شاید بتوان بیشترین وجه تشابه را بین شرایط امروز اصولگرایان و شرایط دیروز اصلاح طلبان (سال 84) ملاحظه کرد. اصلاح طلبان آشفته و از هم گسیخته دیروز با در پیش گرفتن یک رویکرد سیاسی درست چهار سال است توانسته در انتخابات مختلف بر رقیب پیروز شود. اصولگرایان هم حتما با درس گرفتن از شکست های اخیر «وحدت» را در میان خود جاری ساخته و «کثرت» را از بین ببرند؛ موضوعی که می تواند با در پیش گرفتن سیاست های درست منجر به پیروزی دوباره آنها در انتخابات آتی شود.