١٤ تیرماه نخستین سالروز مرگ نابهنگام و شوکآور عباس کیارستمی، فیلمساز بزرگ ایرانی، است، بهطوریکه حضور او و فیلمهایش باعث افتخار هر جشنوارهای میشد. مسئولان جشنواره بینالمللی بوسان که ازجمله مهمترین جشنوارههای آسیایی است هم سعی میکردند از سایر جشنوارههای جهانی عقب نمانند و در مدت حیات خالق «طعم گیلاس» از حضورش بهره کافی و وافی ببرند.
شرق دور، هزاران کیلومتر فاصله با ایران، جایی که میزبان بزرگترین جشنواره فیلم آسیاست. شهر بوسان کشوره کرهجنوبی که حالا برای اهالی سینما شناخته شده. ٢١ سال از زمانی که رئیس جشنواره فیلم بوسان تصمیم گرفت برای سینمای کره و سینمای آسیا حرکت مهمی را آغاز کند، میگذرد؛ وقتی کشور کره تازه داشت طعم شکوفایی و رونق اقتصادی و پیشرفت را میچشید بعد از جنگها و مشکلات فراوان و دوپارچهشدن کشورشان. سینمای ایران، از اولین گزینههای او بود و آشناییاش با عباس کیارستمی در همان سالها، باعث شد تا با سینمای او و با سینمای ایران بیشتر آشنا شود و نتیجه آن شد که در بیش از ٢٠ سال برگزاری جشنواره، همواره فیلمهای ایرانی متعددی در این جشنواره حضور داشتند، بهطوریکه حتی بعضی از آنها اولین اکران خود را در این جشنواره تجربه میکردند چون به قول بسیاری از کارگردانان ایرانی، بوسان برای آنها شانس میآورد.
سالها گذشت و جشنواره بوسان بزرگتر، شناختهشدهتر و معتبرتر شد، تا به جشنوارهای آبرومند برای سینماگران آسیایی تبدیل شد؛ بزرگترین جشنواره بینالمللی فیلم در آسیا. بخشهای متعدد این جشنواره شامل «پنجرهای رو به سینمای آسیا»، «جریانهای نو»، «سینمای جهان»، «بخش ویژه» و... حمایت بینظیری را از سینماگران جوان داشت. از ارتباط این جشنواره با مراکز آموزشی و مدارس و ورکشاپها و مسابقاتی که برای گروههای مختلف در نظر گرفته شده بود تا حمایت از سینماگران جوان کشورهای مختلف آسیایی و جهانی، تا نمایش بهترینهای سینمای دنیا و حضور بهترین بازیگران و فیلمسازان دنیا در این جشنواره، همهوهمه مدیون تلاشهای رئیس محترم جشنواره و تیم حرفهای او بود. صمیمیت او و کارگردانان ایرانی بهویژه عباس کیارستمی در این سالها ادامه داشت.
بیستمین جشنواره فیلم بوسان در سال ٢٠١٥، اتفاق بزرگی برای کرهایها و سینماگران و دستاندرکاران جشنواره بود و به شایستهترین نحو برای آن برنامهریزی میکردند. از عباس کیارستمی هم دعوت شد تا در این جشنواره که خود از حامیان اصلی و همیشگی آن بود، حضور پیدا کند، اما به دلیل مشغلههای کاری این امر محقق نشد و البته دیگر بعد از آن هیچوقت این فرصت پیش نیامد... وقتی خبر تلخ رفتن کیارستمی را شنیدم، میدانستم یکی از افرادی که داغدار رفتن او و در حیرت است، رئیس جشنواره بوسان است. فردای آن روز قرار مصاحبهای گذاشتم و ملاقاتش کردم. تقریبا یک سال از آن روز میگذرد و حالا که این سطرها را مینویسم، هر دوی آنها رفتهاند... . باورکردنی نیست... خبر تلخ بود و بهتآور... آقای جیساک کیم، مدیر محترم و دوستداشتنی جشنواره بینالمللی فیلم بوسان، روز پنجشنبه ٢٨ اردیبهشت (١٨ می) در جشنواره کن به دلیل سکته قلبی به یکباره از دنیا رفت... .
دو هفته پیش از برگزاری جشنواره کن، آقای کیم میهمان جشنواره بینالمللی فیلم فجر بود. بهویژه که امسال بخش ویژهای از سینمای کره به نام «مرور سینمای کره» جزئی از جشنواره بود. او به جشنواره فجر رفت، با بازیگران فیلم «خانه دوست کجاست؟» دیدار کرد و عکس گرفت و از کوه دماوند زیبا با برف سپید آن لذت برد و باز هم عکس گرفت و تمام آنها را بهعنوان آخرین پستهای صفحه ایسنتاگرامش ثبت کرد. حالا صفحه او را که باز کنی، در نگاه اول فقط از ایران میبینی... . بهانه گفتوگوی من با آقای کیم، رفتن عباس کیارستمی بود و حالا پس از نزدیک به یک سال، بهانه نگارش این مصاحبه، رفتن خود آقای کیم است.
لطفا بفرمایید اولین فیلمی که از آقای کیارستمی تماشا کردید چه فیلمی و چند سال پیش بوده؟
دقیق یادم نیست. حدود ٣٠ سال پیش بود فکر میکنم در جشنواره فیلم هنگکنگ. فیلم «زندگی و دیگر هیچ» را تماشا کردم. بسیار تحتتأثیر قرار گرفتم از این جهت که سبک فیلم با تمام فیلمهایی که پیش از آن دیده بودم، متفاوت بود. نوعی کشف جدید برای من بود. بعد از آن به دنبال فیلمهای پیشین او رفتم و فیلم «خانه دوست کجاست؟» و «کلوزآپ»، که یکی از فیلمهای مورد علاقه من است را هم دیدهام.
بعد از آن بود که ما فستیوال فیلم بوسان را آغاز کردیم. در سال دوم جشنواره یعنی ١٩٩٧ (١٣٧٦)، من ایشان را به جشنواره فیلم بوسان دعوت کردم. در آن سال که اولین سال حضور ایشان در بوسان بود، با فیلم «طعم گیلاس» به جشنواره آمد.
شخصیت ایشان چقدر به فیلمهایش نزدیک بود؟
اساسا او شبیه یک شاعر و یک فیلسوف است [آقای کیم در بیشتر اوقات در طول مصاحبه، به جای افعال گذشته، در مورد عباس کیارستمی از افعال حال استفاده میکرد و با لفظ فارسی «آقای کیارستمی»!] اما میدانید (با خنده) بعضی موقعها او عاشق این بود که غذای کرهای بخورد. کباب کرهای مورد علاقه او نزدیک ساحل هیونده بود. در سال ٢٠٠٠ او رئیس هیئت داوران بود. وقتی برنامه جشنواره تمام شد، به من گفت میخواهم یک روز بیشتر بمانم و کباب کرهای بخورم! من هم در جواب گفتم چراکه نه! من هم او را به رستوران محبوبش بردم. او عاشق سمگیابسل (کباب کرهای) بود!
آقای کیارستمی چند بار به بوسان آمد؟
او بیش از پنج بار به بوسان آمد. اما نهفقط برای جشنواره فیلم. ساختمانی که درحالحاضر، محل اصلی جشنواره است، در سال ٢٠١٠ افتتاح شد. پیش از آن ما از محلی دیگر برای مراسم افتتاحیه و اختتامیه استفاده میکردیم. پس از آن در سال ٢٠١٢، ما ورکشاپی طراحی کردیم نه برای دانشجویان بلکه برای عموم مردم و در آن زمان با کیارستمی تماس گرفتیم تا مدرس آن باشد. در سال ٢٠١١، ما نمایش ویژهای از «کلوزآپ» داشتیم. کیارستمی نیز برای فیلمبرداری کار جدیدش در یوکوهاما [ژاپن] به سر میبرد بنابراین توانست در این نمایش حضور پیدا کند و جلسه پرسشوپاسخی بعد از نمایش فیلم برگزار شد. او به سؤالها پاسخ داد و جلسه به پایان رسید و حالا نوبت کباب کرهای بود!
فیلم کلوزآپ از دید مخاطب کرهای چطور بود؟
صدالبته که مردم آن را بسیار دوست داشتند، در میان سینماگران و طرفداران سینما، بسیاری این فیلم را اثری خارقالعاده میدانند.
کدام فیلم از کیارستمی در بین کرهایها از همه محبوبتر بود؟
قطعا «خانه دوست کجاست؟».
شما بهعنوان یکی از دوستان نزدیک آقای کیارستمی، تفاوت ایشان را با دیگر کارگردانها در چه میدیدید؟
خود داستانهای او از فیلمسازان دیگر بسیار متفاوت بود. میدانید سنت فیلمنامهنویسی قوانینی دارد، اما او تمام این قواعد را میشکست. او روی نکات کوچک تمرکز میکرد، اما در همان چیزهای کوچک میتوانستید جهانی را مشاهده کنید. این مسئله برخلاف قانون جهانی سینماست و کاملا متفاوت. همچنین تلفیق داستان و مستند، این هم سبک بینظیر و منحصربهفرد اوست. پس از آن، ناگهان این نوع فیلمسازی در ایران بسیار محبوب شد. به عبارتی میتوانم بگویم پیش از کیارستمی و پس از کیارستمی، هیچ کارگردانی شبیه او نیست.
چه چیزی در فیلمهای کیارستمی بود که او را آنچنان مشهور و محبوب کرده بود؟
در ابتدا فیلمهای او فقط فیلمهای کودکان بود؛ با داستانهایی بسیار ناب. اما همانطور که میدانید، بعدتر، او فقط فیلمهای کودکان نمیساخت. بنابراین مخاطب او متوجه شد که دغدغه او فقط کودکان نیستند، بلکه خود انسانهاست. چگونگی توصیف یک انسان برای او بسیار مهم است. بنابراین در ابتدای فیلمسازیاش، او فیلمهای کودک و فیلمهای آماتور بسیاری ساخت. بسیاری کنجکاو هستند بدانند او چگونه فیلمهای آماتوری را بهخصوص با بازیگران کودک کارگردانی میکرد. اما همانطور که میدانید او در کانون [کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان] کار کرده بود، بنابراین حدس من این است که درباره روانشناسی کودکان بسیار میدانست. او به نوعی متخصص این بود که چطور کودکان را هدایت کند. قطعا اساس این قضیه، عشق او به انسانها بود که این امر را امکانپذیر میکرد.
عدهای اعتقاد دارند برخی از فیلمسازان، بهاصطلاح برای جشنوارهها فیلم میسازند، به نظر شما آیا ایشان جزء این گروه از فیلمسازان بود؟
به نظر من اینطور نبود. او فیلمهای خودش را میساخت نه برای جشنواره.
پس چرا به نظر شما کیارستمی در بین مردم عادی در ایران آنقدرها که در خارج از ایران است، معروف نبود؟
خب برای مخاطب غیرایرانی، فیلمهای او دنیای جدیدی را نمایش میدهد که آنها پیش از آن هرگز ندیدهاند. برای مخاطب ایرانی، شاید این فضا بسیار آشناست، اما برای مخاطب غیرایرانی کاملا یک دنیای متفاوت است. ازاینروست که او در کشورهای خارجی مطرح شده است.
و آیا به نظر شما دلایل سیاسی هم در این محبوبیت دخیل بود؟
فکر میکنم در این زمینه نظرات مختلفی وجود دارد. برخلاف کارگردانهای زیادی، او درباره سیاست خیلی زیاد صحبتی نمیکرد بهطور مثال در مقایسه با جعفر پناهی. بنابراین من فکر میکنم این مسئله به نگاه هنری او برمیگردد که طرفداران و منتقدان خارجی او را دوست داشتند، بیش از آنکه به نگاه سیاسیاش مرتبط باشد.
خاطرهای از ایشان به خاطر دارید؟
خاطرات زیادی دارم. مثلا او به من دو تا از عکسهایش را هدیه داد. عنوان یکیشان «جاده» بود. من مثل گنج از اینها نگهداری میکنم. آنها روی دیوار خانه من هستند. او معمولا عکسهایش را به دیگران هدیه نمیداد. یک بار هم بهطور ناگهانی برای من یک دست لباس غربی فرستاد (با خنده) نمیدانم چرا. اتفاقات زیادی هست اگر بخواهم تعریف کنم.
آخرینباری که ایشان به کره آمد چه سالی بود؟
در سال ٢٠١١، او در حال فیلمبرداری در یوکوهاما بود؛ آخرین فیلم سینمایی او «مثل یک عاشق» بود. من آنجا به محل فیلمبرداری رفتم و او را دیدم. قضیه ساخت این فیلم جالب است. در ابتدا یکی از دوستان من که صاحب یک شرکت فیلمبرداری در بوسان بود به دنبال ساخت فیلم با استادان سینمای آسیا بود. من کیارستمی را پیشنهاد دادم. همین پروژه بود «مثل یک عاشق». صحبت کردیم که این فیلم در بوسان فیلمبرداری شود. در پارک کودکان. او از اینکه توانسته بود میدانی همانند آنچه در ذهنش بود پیدا کند خوشحال بود اما متأسفانه این اتفاق به خاطر بحث بودجه انجام نشد. در ژاپن در مقایسه با کره، گرفتن بودجه سادهتر است. نهایتا او از بوسان ناامید شد و یوکوهاما را انتخاب کرد. اگر فیلم را ببینید، متوجه میشوید که دقیقا یک میدان در کار نیست و کمی متفاوت است، خیلی حیف شد.
شما آقای کیارستمی را به جشنواره بیستم دعوت کردید، درست است؟
بله البته، اما او بیماریاش شروع شده بود و بسیار هم درگیر بود. باید برای محل فیلمبرداری فیلم جدیدش به چین میرفت بنابراین نتوانست بیاید.
و حالا لطفا کمی از خودتان بگویید.
من یک منتقد فیلم هستم. یک مجله نقد سینمایی منتشر کردهام و قبلتر استاد دانشگاه هنر بوسان بودم. در سال ١٩٩٦، جشنواره فیلم بوسان را آغاز کردم و دو سال بعد، از استادی در دانشگاه انصراف دادم و تمرکزم را بر جشنواره بوسان گذاشتم. در دوران لیسانس رشته من مهندسی بود، اما در فوقلیسانس در یکی از دانشگاههای سئول سینما خواندم.
٢١ سال از جشنواره فیلم بوسان گذشته است. برنامه شما برای جشنواره امسال چیست؟
امسال متأسفانه سینمای ایران زیاد فیلمهای قوی را در فهرست نمایش جشنواره ندارد، نه آقای کیارستمی هست، نه جعفر پناهی. مطمئن نیستم اما خیلی امیدوارم حتی در مقیاس کوچک بتوانیم آثار کیارستمی را نمایش دهیم. زمان کوتاهی داریم که اجازههای لازم را برای پخش فیلمهای او بگیریم اما امیدوارم بتوانم این کار را انجام دهم.
برای فیلم «فروشنده» هم دعوتنامه فرستادیم، اما یک شرکت کرهای پیش تر آن را خریداری کرده و بستگی به برنامه آنها دارد که چه زمانی برای اکران در کره در نظر بگیرند. اگر پیش از جشنواره باشد، دیگر امکان نمایش آن در جشنواره نیست. اما اگر بعد از آن باشد، ما میتوانیم اکرانش کنیم. درحالحاضر مشغول مذاکره با شرکت کرهای هستیم. همانطور که میدانید، ما با کارگردان فیلم هم رابطه نزدیکی داریم. من ابتدا به شرکت فرانسوی توزیع این فیلم ایمیل زدم و جوابی نگرفتم. سپس مستقیما به آقای فرهادی ایمیل زدم و گفتم این مشکل را دارم. ایشان پس از پیگیری فرمودند که فیلم به یک شرکت کرهای فروخته شده و باید با آنها تماس بگیرید.
ممنونم آقای کیم. مجالی نبود تا مصاحبه چاپشده را نشانتان دهم. حالا شما میتوانید با آقای کیارستمی بنشینید و از سینما بگویید و از «طعم گیلاس» و شاید حالا دیگر حتی به خانه دوست رسیده باشید. کسی چه میداند؟ شاید دارید با آقای کیارستمی کباب کرهای میخورید و به آن داستانی که برای من تعریفش کردید، میخندید! نوشجانتان!
این گفتوگو نخستین بار در روزنامه شرق منتشر شده است.