چند روز قبل چند عکس از نمای مختلف از پدر و دختری در فضای مجازی منتشر شد که دختر کوچک به پدرش که پاکبان شهرداری است، کمک میکند.
به گزارش تسنیم ،چند روز قبل چند عکس از نمای مختلف از پدر و دختری در فضای مجازی منتشر شد که دختر کوچک به پدرش که پاکبان شهرداری است، کمک میکند. در توضیح عکس نوشته شده بود «دخترک 6 سالهای همراه با پدر بیمارش که رفتگر شهرداری است و دیابت دارد، سر کار آمده و برای کمک به او زبالهها را جمع میکند.»
با پاکبانی که تصویر دختر خردسالش در حال کمک به جمعآوری زباله در شبکههای اجتماعی دست به دست میچرخد را در ادامه میخوانیم:
«هستی همه زندگی من است. روزی دو بار باید انسولین تزریق کنم و او هر روز به مادرش یادآوری میکند. هستی با اینکه شش سال دارد اما هیچ خجالتی از شغل پاکبانی من ندارد و با عشق و علاقه به من امید میدهد.»
او قهرمان ماست. دختربچه شش سالهای که عکس او این روزها در شبکههای اجتماعی دست به دست میچرخد و در کنار پدرش به نظافت شهر «دهدشت» در استان کهگیلویه و بویراحمد کمک میکند.
روز گذشته «صدرا محقق» روزنامهنگار اجتماعی تصویر این دختر و پدر را منتشر کرد و نوشت: «دخترک شش ساله با پدر بیمارش که رفتگر شهرداری و مبتلا به دیابت است سر کار آمده و برای کمک به او زبالهها را جمع میکند.»
انتشار این عکس موجی از واکنشها در شبکههای اجتماعی را ایجاد کرد و همه کاربران دست به دست هم دادند تا او را پیدا کنند و حال او و دخترش را جویا شوند. دختری که در میدان اصلی شهر در کنار مدرسه ابتدایی، جلوی چشم صدها رهگذر بدون هیچ خجالتی به کمک پدرش زبالهها را جمع میکند تحسین میلیونها نفر را برانگیخت؛تحسین توام با غم که چرا یک پاکبان شهرداری با وجود وضعیت نامناسب جسمانی شرایط زندگیاش به گونهای پیش برود که یاوری جز خانواده و دختر شش سالهاش نداشته باشد.
با پیگیری فراوان او را پیدا کردیم و از وضعیت زندگیاش پرسیدیم. او از رنج زندگیاش میگوید و البته امید. پر از انرژی است و امید برای روزهای خوب. حتی وقتی او از میپرسم چه کمکی از مردم و مسئولان داری با قاطعیت جواب میدهد: »هیچ چیز. فقط از مردم میخواهم کمتر در زمین آشغال بریزند تا حجم کار ما اینقدر زیاد نشود. به خدا هیچ خواسته دیگری ندارم.»
زندگی در یک اتاق خواب
«محمد عادلی» 30 سال سن دارد و در روستای قرقانه در کنار روستای سمغان از توابع شهرستان کهگیلویه زندگی میکند. او در مورد وضعیت زندگیاش به «هفتصبح» میگوید: «در اتاقی زندگی میکنم که این اتاق هم اتاق خواب، هم آشپزخانه و هم اتاق پذیراییام است. باز خدا را شکر اتاق برای خودم است. پدرم این اتاق را بهم داده تا دیگر اجاره خانه ندهیم. خودش هم از کار افتادهاست و یک اتاق کوچک دارد.
دو فرزند دارم، یکی همین دخترم است که اسمش «هستی» است و شش سال دارد و امسال پیش دبستانی میرود. یکی پسر دارم که اسمش آرتین است و یک سال و چهار ماه سن دارد. خودم مبتلا به بیماری دیابت هستم و در شهرداری دهدشت مشغول رفتگریام. همسرم هم خانهدار است. 9 سال است که ازدواج کردهایم.»
با وجود اینکه فقط 30 سال دارد اما غبار روزگار روی چهرهاش نشسته. از زندگی این سالهایش میگوید و رنجی که بر او گذشته: «در همان روستای سمغان به دنیا آمدم تا پنجم ابتدایی را در آنجا درس خواندم. روستایمان مقطع بالاتر نداشت و برای تحصیل مجبور بودیم هر روز به دهدشت برویم و برگردیم. نه وسیله نقلیه داشتیم و نه پول. هر روز با پای پیاده میرفتم و برمیگشتم. تا سوم راهنمایی درس خواندم و دیگر نتوانستم این سختیها را تحمل کنم و درس را ول کردم.»
محمد عادلی از کارهایی که قبل از ورود به شهرداری انجام داده، میگوید: «بعد از ترک تحصیل به کارگری ساختمان و نگهبانی روی آوردم. سختیهای کار بسیار بود و دستمزدها کم. گاهی هم حتی همانها را نمیگرفتیم. هفت سال پیش بود که فهمیدم شهرداری بهدشت پاکبان استخدام میکند و من هم رفتم و استخدام شدم. از آن زمان تا حالا به همین کار مشغول هستم. تا دو هفته پیش در خیابانها به جمعآوری زباله میپرداختم. از دو هفته پیش به فضای سبز منتقل شدم و کار نظافت پارکها را به عهده دارم.» از تفاوتهای این دو کار میپرسم که جواب میدهد: «والا تفاوت چندانی ندارد. کمی کارم سبکتر است.»
رنج بیماری
از بیماریاش میگوید و رنج این روزهایش: «روزانه باید هر صبح و بعداز ظهر انسولین مصرف کنم تا بتوانم سرکار بروم و نانی برای خانوادهام تهیه کنم، درآمدم ماهی یک میلیون و 100هزار تومان است. باز خدا را شکر بیمه تامین اجتماعی و سلامت کمکمان میکند. قبلاها هر 15 روز یک بار باید 60 هزار تومان برای خرید انسولین خرج میکردم اما حالا همهاش را بیمه میدهد.
هزینههای درمانی دختر و پسر کوچکم را هم بیمه سلامت میدهد و خدا را شکر از هزینههایم مقداری کم شده و کمک خوبی برای ماست. با این وجود از لحاظ مالی با مشکل جدی رو به رو هستم. خانواده پدرم مشکل مالی دارند در برخی مواقع باید به آنها هم کمک کنم. من با دوچرخه رفتوآمد میکنم و تا حالا چند بار شده به دلیل بیماری و فشار کار بیهوش شده و به زمین افتادهام. دوستانم در آن چند بار من را نجات دادم.» او با وجود رنجهایش به فکر دوستانش هم هست و میگوید: «البته این فقط من نیستم مشکل دارم. شاید حتی وضع من بهتر از سایر همکارانم باشد که اجارهخانه هم میدهند.»
داستان یک عکس تکاندهنده
«محمد عادلی» در مورد داستان آن عکس که در شبکههای اجتماعی دست به دست میچرخد، میگوید: «دخترم به همراه مادرش از روستا به شهر آمدند که پسرم را به درمانگاه سلامت ببرند و سپس به دیدار من آمدند، به دخترم گفتم به همراه مامانت برو تا من کارم را انجام بدهم چون محیط کثیف است و مریض میشوی اما قبول نکرد که با مادرش برود و گفت دوست دارم پیش شما بمانم و کمکت کنم. هر چی به او اصرار کردم قبول نکرد. خودش یک کیسه برداشت و شروع کرد همه ظرفهای پلاستیکی یکبار مصرف را از محیط جمع کرد. بعد هم با خوشحالی پیش من آمد و گفت بابا برات همه ظرفهای پلاستیکی را جمع کردم. اینها برای محیط خیلی ضرر دارد.»
وقتی از دخترش حرف میزند خوشحالی غیرقابل وصفی در صدایش موج میزند: «هستی همه زندگی من است. روزی دو بار باید انسولین تزریق کنم و او هر روز به مادرش یادآوری میکند. هستی با اینکه شش سال دارد اما هیچ خجالتی از شغل پاکبانی من ندارد و با عشق و علاقه به من امید میدهد. خیلی بیشتر از سناش میفهمد و تمام امید زندگی من است.» برخی کاربرانِ بدبین با دیده شک به این تصویر نگاه کردند و پرسیدند چرا او لباس فرم به تن ندارد و شاید عکس ساختگی باشد.
او پاسخ میدهد: «والا نفهمیدم چه کسی از من عکس گرفت و هنوز هم نمیدانم. آن زمان که عکس از من گرفته شده بود میخواستم همسر و پسرم به درمانگاه بروند و بعدش لباسم را به تن کنم. دخترم اما اصرار کرد که باید زودتر آنجا را تمیز کنیم و به خاطر آنکه رویش را زمین نیندازم شروع به نظافت کردم. چند دقیقه بعد که دخترم ظرفهای یکبار مصرف را جمع کرد آنها به منزل رفتند و من هم با لباس فرم خودم کارم را شروع کردم.»
لطفا آشغال نریزید
از روزی که این تصاویر در شبکههای اجتماعی پخش شد بسیاری از کاربران و خوانندههای روزنامه تماس گرفتند تا این پاکبان را پیدا و به او کمک کنند. «محمد عادلی» در پاسخ میگوید: «روز گذشته شهردار دهدشت به منزل ما آمد و وضعیتمان را جویا شدند. برخورد خیلی خوبی داشتند و قرار شد بررسی کنند. والا من کمکی از مردم نمیخواهم و فقط میخواهم کمتر آشغال روی زمین بریزند. به خدا نمیدانم چرا مردم اینقدر آشغال روی زمین میریزند در حالی که سطلزباله کنار آنها است. از لطف همه مردم تشکر میکنم اما اگر فقط کمتر آشغال روی زمین بریزند بزرگترین کمک را به من کردهاند.»
شهردار دهدشت چه میگوید؟
اسفندیار برخه، شهردار دهدشت مرکز شهرستان کهگیلویه در این زمینه به خبرنگار ایسنا ضمن تایید بیماری این رفتگر شهرداری گفت: «این کارگر شهرداری به بیماری دیابت مبتلاست و با توجه به اینکه تازه شهردار شدم اطلاعی از وضعیتش نداشتم. این کارگر قبلا بهعنوان رفتگر اقدام به تمیز کردن کانالها و جمعآوری زبالهها میکرد که بهخاطر بیماری اش جابه جا شده و هم اکنون به عنوان پاکبان در قسمت فضای سبز فعالیت می کند.»
برخه در پاسخ به این سوال که چه کمکی به این کارگر میکنید؟ بیان کرد: «در اولین فرصت از منزلش بازدید میکنیم و پس از بررسی وضعیتش هرچه از دستمان برآید برایش انجام میدهیم و به او کمک میکنیم.»