جواد منصوری، فرمانده سپاه، در سال ٥٨ روایت خود را از نقش سپاه در ماجرای تسخیر سفارت آمریکا و روزهای بعد از آن گفته است. بخشهای مهم این گفتوگو با سایت خبرآنلاین در ادامه میآید.
شورای فرماندهی سپاه روز پنجم آبان در بیمارستان قلب به عیادت آقای لاهوتی، نماینده امام در سپاه، رفت. شخصی آمد و صحبتی خصوصی با آقای لاهوتی کرد و ما متوجه نشدیم چه صحبتی شد. آقای لاهوتی به ما گفت: «شما از اتاق خارج شوید؛ چراکه آقای موسویخوئینیها میخواهد نکته مهمی را خصوصی بگوید و بعد از رفتن ایشان، شما بیایید».
از داخل اتاق به راهرو بیمارستان آمدیم. آقای موسویخوئینیها یکربع ماند و بیرون آمد. من تا قبل از این دیدار، اصلا آقای موسویخوئینیها را ندیده بودم و تنها نام ایشان را شنیده بودم. بعد از ورود مجدد ما، آقای لاهوتی برنامه آقای موسویخوئینیها را برای تسخیر سفارت داد و از ما خواست با آنها همکاری کنیم. حقیقتا باید بگویم ما اصلا فکر هم نمیکردیم چنین حرکتی بدون هماهنگی و اجازه حضرت امام قرار است انجام پذیرد؛ چراکه آقای لاهوتی بهعنوان نماینده امام خیلی صریح و قاطع همکاری ما را برای تسخیر سفارت خواستار شدند و همه ما احساس کردیم این دستور امام است و حتی شورای انقلاب هم در جریان است. بههرحال جلسه شورای فرماندهان سپاه تشکیل شد و در آنجا آقای محسن رضایی که مسئولیت اطلاعات سپاه را بر عهده داشت، بهعنوان رابط سپاه با دانشجویان انتخاب و ظاهرا بیشتر با آقای میردامادی مرتبط شد. بههرحال، کار جلو رفت و سپاه بهعنوان پشتیبان این کار قرار گرفت تا نیروی حفاظت و اقلام مورد نیاز دانشجویان را تأمین کند.
واقعیت قضیه طراحی بر عهده خود آن آقایان بود. سپاه فقط در تأمین وسایل مورد نیاز کمک کرد؛ ولی بعد از حل موضوع گروگانها، تعدادی از همان دانشجویان را به سپاه آوردیم. بهمحض اینکه سفارت تصرف شد، سپاه از سفارت حفاظت کرد تا دیگران سوءاستفاده نکنند و به داخل سفارت نریزند یا اتفاقات سوئی نیفتد.
آقای مصطفی چمران که آن زمان معاون نخستوزیر بود، با من تماس گرفت و خیلی تندوتیز و اهانتآمیز ناراحتی آقای بازرگان را انتقال داد و گله از اینکه «چرا این کار را کردید؟ مملکت را دارید بههم میزنید. شما فکر نمیکنید چه میشود؟». من به او گفتم: «شما شهربانی و ارتش را در اختیار دارید، دستور دهید داخل سفارت بروند و دانشجویان را بیرون بریزند». به من گفت: «تو که میدانی آنها این کار را نمیکنند». گفتم: «تو میگویی آنها این کار را نمیکنند، آنوقت من به پاسدارها بگویم بیرون بیایند؟». گفت: «اصلا خودت این کار را کردی و ما میدانیم». خلاصه برخورد خیلی تندی کرد.
ما برای حفاظت از سفارت خیلی تلاش کردیم و چندین اقدام مشکوک را خنثی کردیم. حتی حزب توده خیلی اصرار داشت که ساماندهی اسناد را در اختیار بگیرد یا از اسناد کپی بگیرد؛ اما به آنها اجازه داده نشد. یا مجاهدین خلق میخواستند بهعنوان این که موافق این حرکت و طرفدار آن هستند، وارد سفارت شوند و خیلی اصرار کردند؛ ولی کسی راهشان نداد.
در بحث سوءاستفاده از اسناد دو مورد مشکوک وجود دارد. آقای موسویخوئینیها به برخی افراد اصرار کرد و گفت: «در این اسناد بگردید، ببینید چیزی علیه بهشتی پیدا میکنید؟»؛ دوم زمانی که بحث صلاحیت بنیصدر در انتخابات ریاستجمهوری مطرح شد، اسناد مربوط به بنیصدر افشا نشد.
روزی که سفارت تسخیر شد، من بهعنوان فرمانده سپاه در دفتر کارم بودم و لحظهبهلحظه با تلفن کموبیش در جریان ماجرا قرار میگرفتم.