مادر اصرار داشت باغبان شود، می گفت:«همه که لازم نیست دکتر و مهندس شوند، به باغبان هم نیاز داریم!» او هم شد، منتهی باغبان کودکان سرزمینش، نه باغبان درختان و گلها که چه بسا اگر دل به آنان میسپرد رنج کمتری متحمل میشد. متولد سال 1306 از پدری مهندس و مادری هنرمند و مجسمه ساز بود. یک بار وقتی از مادرش پرسید:«چرا مجسمهسازی را رها کردی؟»در پاسخ شنید: «مجسمهسازی را رها کردم و شما را ساختم، این خیلی سختتر بود.» توران میرهادی هم قدم در همین راه گذاشت، زنی که بیاغراق حق مادری بر گردن کودکان این مرز و بوم دارد. فارسی زبان پدریاش و آلمانی زبان مادریاش بود، به انگلیسی و فرانسه هم آنقدر تسلط داشت که مدتی به آموزششان مشغول بود.از همان ابتدا دغدغه ادبیات کودک و مسائل تربیتی او را بر آن داشت که از تحصیل در رشته علوم طبیعی دست بکشد و بواسطه آشنایی با جبار باغچه بان و محمد باقر هوشیار در مسیر علوم تربیتی و ادبیات قدم گذارد. تنها یک سال بعد ازپایان جنگ جهانی دوم به فرانسه و دانشگاه سوربن رفت. اروپا همچنان غرق در ویرانیهای جنگ بود و درک سختیهایی که مردم متحمل میشدند منجر به آن شد که بیش از قبل پی به اهمیت بحث آموزش در پاسداری از ارزشهای انسانی ببرد.
همزمان با تحصیل در دانشگاه از شانس حضور در کلاسهای «هنری والون» و «ژان پیاژه»، دو غول علوم روانشناسی و شناخت شناسی کودک در قرن بیستم برخوردار شد. قرار گرفتن در جریان آموزشهای آموزشگران بزرگ اروپا و امریکا منجر به آن شد که در بازگشت به کشور با دایر کردن مهد، دبستان و بعد از آن راهنمایی فرهاد به انتقال داشتههایش به علاقه مندان اقدام کند؛ البته کارهای او تنها به این مدرسه محدود نشد، بعد از آن شورای کتاب کودک و فرهنگنامه کودک و نوجوان را هم با همکاری جمعی از دیگر دوستان دغدغه مندش دایر کرد. با تلاش او و لیلی ایمن، در کنار آذر رهنما سال 35 نخستین نمایشگاه کتاب کودک را برپا کردند که موضوع کمبود کتابهای این گروه سنی را به جامعه فرهنگی آن روزگار نشان داد. او و همکارانش در راهاندازی نشریههای پیک دانشآموزی، دایر شدن دادگاه ویژه اطفال و نگهداری کودکان در مراکزی غیر از زندان بزرگسالان هم نقشی بسزا داشتند. میرهادی با وجود بیمهریهای بسیاری که در راه اعتلای آموزش و ادبیات کودکان و نوجوانان دید هیچگاه دست از کار نکشید، او همچنان به این راه ادامه داد تا اینکه سرانجام در سن 89 سالگی بر اثر ضایعه مغزی با زندگی وداع گفت. شاید پنجشنبه گذشته سالروز پرکشیدنش از کالبد خاکیاش بود اما او همچنان زنده است؛ در برگ برگ فرهنگنامه کودک و نوجوان، در مدرسه فرهادی که بنایی نوین در نظام آموزشیمان گذاشت اما مسئولان قدرش را ندانستند، در شورای کتاب کودک که با محسن خمارلو، همراه همیشگیاش بنانهاد، در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که سهمی بسزا در تصویب احداثش داشت. شاید صبح آفتابی آدینه 21 آبان 95 کالبد بیجانش را در امامزاده عبدالله شهرری به آغوش خاک سپرده باشیم اما همچنان زنده است و حضور دارد و اغراق نیست که او را مادر نظام آموزشی مدرن و همچنین ادبیات کودک مینامند. شاید عادت کرده باشیم که قدر توران میرهادیها را ندانیم، اما هر چقدر هم آنان را نادیده بگیریم به هر حال بخشی از امروز و فرداهای سرزمینمان را مدیون تلاشهایشان هستیم.
با افتخار میگویم شاگردش بودم
هوشنگ مرادی کرمانی ـ نویسنده
خانم توران میرهادی از جمله افرادی بود که حق بسیاری برگردن ادبیات کودک و نوجوان و همچنین نظام آموزشی کشورمان دارند. اگر خواهان تربیت مدیران شایسته و کاردان باشیم باید از همین سنین کودکی دست به کار شویم، همانند کاری که خانم میرهادی با تأسیس مدرسه فرهاد انجام داد و تلاش بسیاری هم به خرج داد.
مدرسه فرهاد و تجاربی که از طریق احداث آن به دست آمد یکی از یادگارهای ارزشمند ایشان به شمار میآید، هرچند آنگونه که باید و شاید قدر این کار را ندانستند. فرهنگنامه کودک و نوجوان و همچنین شورای کتاب کودک هم از دیگر اقدامات اثرگذاری به شمار میآیند که خانم میرهادی بنای آن را گذاشت. ما قبل از فرهنگنامه کودک و نوجوان هم دایرةالمعارفهای دیگری برای این گروه سنی داشتیم اما اغلب ترجمه بودند، این در حالی است که ایشان با همکاری جمعی از استادان مطرح همچون ایرج جهانشاهی، محمود محمودی و خانم ایران گرگین بنای انتشار فرهنگنامهای را گذاشت که تألیفی بود و از طرفی هم تناسب بسیاری با نیاز کودکان و نوجوان این سرزمین داشت. او آنقدر عاشقانه انتشار این فرهنگنامه را با همکاری دیگر دوستانش بنا گذاشت که همه ما در این سالها همواره نگران بودیم که نکند عمرش آنقدر نباشد که به ثمر نشستن و انتشار حداقل چند مجله از این کار را نبیند. خانم میرهادی بخش اعظمی از زندگیاش را صرف کودکان و نوجوانان کرد، او از تمام موقعیتهایی که میتوانست از آن خود کند گذشت تا به هدف ارزشمندتری دست یابد. او حتی از آبروی حرفهایاش استفاده کرد تا فرهنگنامهای را که بیهیچ حمایتی بناگذاشته شده بود حفظ کند. اگر در نظام آموزشی مدرن کشورمان بتوان به نام چند نفر رسید، بیشک توران میرهادی یکی از آنان خواهد بود. خانم میرهادی آنقدر زن بزرگ و تأثیرگذاری در حوزه ادبیات و آموزش بود که با وجود سالها فعالیتم در حوزه ادبیات افتخار این را دارم که خودم را یکی از شاگردان ایشان بدانم. حتی بیاغراق میتوانم بگویم که آمدنم به دنیای ادبیات کودک و نوجوان(هر چند نوشتههای خود را محدود به گروه سنی خاصی نمیدانم) را مدیون ایشان هستم.در آن سالها که برخورد خوبی با اهالی ادبیات نمیشد و تنها بهدنبال پروندهسازی برای آنان بودند خانم میرهادی بیهیچ چشمداشتی از من و امثال من حمایت کرد، همین حمایت هم منجر به ادامه فعالیتهایم در این حوزه شد.
هنوز شورای کتاب کودک را نمیشناختم که در یکی از همایشهای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شرکت کردم. در این همایش دو قصه، از مجموعه قصههای مجید را همراه داشتم که یکی از آنها را به خانم میرهادی دادم. حدود یک ماه بعد تماس گرفتند که خانم میرهادی از شورای کتاب کودک میخواهد من را ببیند.
آن زمان تقریباً سی و دو- سه ساله بودم و دیدار و صحبت با ایشان نگاه من به فرهنگ و ادبیات را به کل تغییر داد. با وجود تمام نکات مثبتی که میتوان در ارتباط با رزومه کاری ایشان برشمرد شاید صحیح نباشد که بگوییم جایشان خالی است. برخلاف دیگر دوستان که تا عزیزی از بینمان میرود میگویند جای او خالی است، من معتقدم که هر یک از این بزرگان همچون گلی هستند که بعد از پژمرده شدن گلی دیگر جایشان را خواهد گرفت. به قول شاعر «هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود/صحنه پیوسته به جاست/خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد»این صحنه همچنان باقی میماند همانطور که قبل از خانم میرهادی هم بزرگانی مانند باغچهبان، یمینی شریف و فردوس وزیری در این عرصه تلاش کردند.
زنی در تراز یک «نهاد»
علی دهباشی ـ نویسنده و سردبیر مجله بخارا
تعداد شخصیتهایی که در فرهنگ ایران راهشان معادل یک «نهاد» است بسیار
اندک است، نام دهخدا یعنی یک«نهاد»، همچنان که ایرج افشار یک«نهاد» بود.
توران میرهادی هم یک«نهاد» بود، اما چرا او و اقرانش یک «نهاد» بودند؟
اینان شخصیتهایی بودند که خود را، زندگی شخصی خود را، سلامتی خود را،
اکنون خود را، آینده خود را، دارایی مادی خود را وقف آرمانهای فرهنگی و
انسانی کردند. توران میرهادی هم از زمره اینان بود، او در تاریخ یکصد ساله
اخیر ایران از فرهنگ سازانی است که برگی زرین در تاریخ فرهنگمان به ایشان
اختصاص خواهد یافت. بدون شک هیچ انگیزهای نمیتوانست وجود داشته باشد که
این همه ایثار و از خودگذشتگی در یک زندگی قریب یک قرن را هدایت کند. ضربان
قلب او در طول 9 دهه از زندگیاش، برای ایران، برای فرهنگ ایران، بویژه
کودکان ایران زد. زندگی او ادامه دارد، مرگ موقعی اتفاق میافتد که زندگی
پایان یابد، زندگی دوم میرهادی سال هاست در کتابخانهها به جریان افتاده
است. درست است که او رفته و ما کالبد بیجانش را به خاک سپردهایم، اما
کدام کتابخانه را در جهان میشناسیم که نامی از ایران و زبان فارسی در آن
باشد ولی اثری از توران میرهادی در آن نباشد. زنده است به حکم آثاری که از
خود باقی گذاشته است، زنده است به خاطر برگهایی که با دستان لرزان خود،
ورق به ورق برای کودکان دیروز، امروز و فردا نگاشته است. چگونه میتوان
باور کرد و اساساً مگر میشود باور کرد که او نیست، او اکنون در گوشه هر
صفحهای از فرهنگ و ادبیات ایران بویژه آنچه مربوط به کودکان ایران زمین
است نشسته و نگران است. آیا ما وارثان معنوی او میتوانیم آن راهی که خانم
میرهادی در طول 9 دهه برای ما هموار کرد ادامه بدهیم یا نه!
بی گمان فرزندانی که او تربیت کرد و اکنون خود دارای فرزندان دیگری هستند
راهش را ادامه خواهند داد. خوشا به حال آنهایی که نفس توران میرهادی به
آنان خورده است. خوشا به حال آنان که محضرش را درک کردهاند، خوشا به حال
آنهایی که همکار او بودهاند و خوشا به حال فرزندان آینده ایران که خوشه
چین خرمن فضل و دانش و مهر و دوستی اویند.
تحول ادبیات کودک و دوران کودکی
شهرام اقبال زاده ـ نویسنده و مترجم
نگاهی گذرا به سیر تحول دوران کودکی، از مشروطیت تا کنون، گویای تحولاتی
چند جانبه، پیچیده و پرفراز و نشیب بوده است. پیش از آن، کودکان حقوق و
حضور اجتماعی و فردی مدون و تثبیت شده در چارچوبی به رسمیت شناخته شده و
قانونی نداشتند. با عمومی و اجباری شدن تحصیل کودکان و حق برخورداری از
آموزش و پرورش در مدارس، اندک اندک کوشش شد که همه کودکان از نعمت تحصیل
برخوردار شوند؛ حقوقی که آسان به دست نیامد. کافی است که به مرارتها و
مشقتهای پیشگامان آموزش و پرورش نوین، نگاهی کوتاه بیندازیم. در عین حال،
با همه دستاوردهای مهم آموزش و پرورش رسمی، کژیها و کاستیها در
سیاستگذاری و شیوه آموزش، بر پیشگامانی چون دکتر محمد باقر هوشیار و جبار
باغچهبان آشکار بود. پس از آنها نیز، شاگرد شایسته و کاردانشان توران
میرهادی راه آنها را در دو قلمرو نظر و عمل پی گرفت. میرهادی که در جریان
تحصیل و کار میدانی و تجربی، به ناکارآمدی شیوه آموزش و پرورش و کاستیهای
کتابهای درسی پی برده بود، کوشید با الگوسازی، راه درست برخورد با کودکان و
دوران کودکی را به هم سنخان خویش بیاموزد؛ از اینرو مدرسه فرهاد را پی
نهاد. در عین حال، با توجه به نابسندگی کتابهای درسی، نخستین نمایشگاه
کتاب کودک را برپا کرد و بهدنبال آن کتابخانهای با حدود 15 هزار جلد
کتاب- با کمک خود بچهها - تأسیس کرد. به این هم اکتفا نکرد و با جمعی از
یاران و پیشگامان آموزش و پرورش نوین، شورای کتاب کودک را بنیان گذاشت.
میرهادی همزمان با تدریس و نهادسازی، به نگارش کتابهایی درباره تعلیم و
تربیت دست زد. در واقع میرهادی با تأسیس شورای کتاب و راهاندازی کار بررسی
کتابهای کودک و کار سترگ تدوین فرهنگنامه کودکان و نوجوانان، در سه قلمرو
نهادسازی، نقد و نظر و خلق اثر، با یاری یاران آگاه خود، کاری کارستان را
به سرانجام رساند. امروزه، یادگار او شورای کتاب کودک و شاهکارش فرهنگنامه
کودکان و نوجوانان است. نهالی که او کاشت، به باغی پر بر و بار بدل شده
است. اکنون شورا، با همه کارشکنی و سنگ اندازیها، به نهادی معتبر در سطح
ملی و بینالمللی بدل شده است. از دل شورا نهادهایی خدوم و تأثیرگذار چون
مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان، مؤسسه مادران، مؤسسه پژوهشی کودکان دنیا
و خانه کتابدار، بیرون آمدهاند، که همگی خود را وامدار آموزههای توران
میرهادی میدانند. اگر امروز برای جایزه معتبر آسترید لیندگرن، ایران جزو
نادرترین کشورهایی است که سه نامزد متفاوت و مستقل، یعنی هوشنگ مرادی
کرمانی، مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان ایران و تازگی شورای کتاب کودک
معرفی کرده است، بیگمان میتوان ردپای توران میرهادی را میتوان در این
امر دید. شگفتا که بازهم ایران جزو کشورهای استثنایی است که به خاطر
اعتبار بینالمللی شورا، از سوی دیگر نهادهای همکار کشورهای خارجی معرفی و
پشتیبانی و معرفی شده است. ادبیات کودک ایران اگر جایگاهی دارد و دوران
کودکی اگر اهمیتی دارد، بخشی از آن مرهون خدمات دورانساز میرهادی بانوی
فرهنگساز و نهادآفرین است. از اینرو جا دارد، با ادامه راهش، یادش را
گرامی بداریم. روانش شاد و نامش مانا!
کسی صدای «مدرسه فرهاد» را نشنید
نوش آفرین انصاری ـ استاد دانشگاه، نویسنده، پژوهشگر و دبیر شورای کتاب کودک
پررنگ دانستن یک جریان یا جریانهای بزرگی که زنده یاد توران میرهادی آغاز
کرد، همانند بحث «مدرسه فرهاد» در اواخر دهه 30 یا «تأسیس شورای کتاب
کودک» در آغاز دهه 40 و دایر کردن«فرهنگنامه» در سال 1358 به ارزشی
بازمیگردد که جامعه برای حرکت قهرمانانش قائل است. مدرسه فرهاد تجربه
بسیار بزرگی بود که متأسفانه در زمانی که باید مورد تجزیه و تحلیل قرار
میگرفت به آن بیتوجهی شد و مسکوت باقی ماند. با وجود تمام تلاشی که به
خرج دادیم تا به این تجربه گرانمایه توجه شود، نه تنها در آن سالها، بلکه
حتی تا به امروز همچنین اتفاقی رخ نداده است.
بنابراین پرچمداران فعالیت مدرسه فرهاد هماکنون دو دسته بسیار کوچک را
تشکیل میدهند، گروهی از فارغالتحصیلان مدرسه فرهاد در ایران هستند و
تعدادی از آنان هم مقیم کشورهای دیگر. البته برخی از این افراد هم دست به
تشکیل نهادهایی زدهاند که در حال کسب تجربههای نوینی هستند، سازمانهای
مردم نهادی که نوعی از مدرسه یا آموزشهای جدید را در جزیرههای بسیار
کوچکی تجربه میکنند. متأسفانه باید گفت که صدای تجربه بزرگ مدرسه فرهاد
ایشان به هیچ شکلی به گوش مسئولان نرسید یا شاید خودشان نخواستند که آن را
بشنوند. در ارتباط با شورای کتاب کودک ماجرا قدری متفاوت است، شورا به هر
حال برنامه خاصی را در بررسی کتاب و ترویج کتابخوانی دنبال میکرد. در همین
رابطه هم میتوان گفت که توفیق بسیاری حاصل شده که کمابیش نتیجهاش در
برنامههای شورا قابل مشاهده است.
استقبال ناشران از طرحهایی که شورا به این منظور داشت هم در شکل تأسیس و
تجهیز کتابخانهها قابل مشاهده است. فرهنگنامه نیز یکی دیگر از کارهای
باارزشی است که ایشان از سال 1358 روی آن متمرکز شد، کاری بسیار درخشان که
به عقیده من از دو اقدام قبلی خانم میرهادی بیشتر در جامعه معرفی شد.
فرهنگنامه به هر حال کتاب مدونی است که جلد هفدهم آن هم بزودی به چاپ سپرده
میشود، گمان میکنم هیچ یک از این سه برنامه عظیم خانم میرهادی که همگی
به هم مرتبط هستند را نمیتوان از یکدیگر جدا کرد. با وجود این گمان میکنم
برای حوزه فرهنگنامه میتوان برد وسیع تری را متصور شد. با وجود تمام
بیمهریها به حوزه کتاب، اما شورای کتاب کودک طی سالهای فعالیتش با
موفقیت روبهرو شد. مهمترین دلیل این موفقیت را در این میبینم که شورا با
برنامهریزی و مدیریت صحیحی روبهرو بود و از سویی تقسیم کار بسیار درستی
در آن حاکم بود. خانم میرهادی موفق به ایجاد همزیستی بزرگی میان افرادی شد
که به طور داوطلبانه در شورا و فرهنگنامه مشغول فعالیت شدند. شاید چون عمده
این افراد نیروهای داوطلبی بودند که تنها با عشق همکاریشان را آغاز کرده
بودند و به همین واسطه هم موفق به جلب اعتماد جامعه شدند.ای کاش قدر توران
میرهادی را تا زنده بود میدانستند.
خستگی را خسته کرد
مسعود نظر ـ سرپرست و رهبر ارکستر گروه موسیقی«اُرف»
نه تنها من، هر فرد دیگری که در حوزه فرهنگ و هنر، بویژه برای گروه سنی کودک و نوجوان مشغول فعالیت باشد خانم توران میرهادی را میشناسد. من هم از دیرباز با ایشان آشنا بودم گرچه سعادت دیدار با او را نداشتم اما از فعالیتهای ارزشمندش باخبر بودم. میدانستم که مهمترین دغدغهاش بچهها و ایجاد شرایطی بهتر برای فراهم آوردن آیندهای بهتر برای آنان است. به واسطه همین رزومه درخشان بود که من و تنی چند از دوستانم ارکستر بزرگ«اُرف» را حدود یک ماه قبل برگزار کردیم. البته ایده اجرای این ارکستر به یک دهه قبل بازمی گردد که تصمیم گرفتیم کنسرتی به حمایت از شورای کتاب کودک و برای بزرگداشت زنده یاد خانم توران میرهادی برگزار کنیم. گرچه متأسفانه به دلایلی این اجرا از سوی مسئولان وقت سالن وزارت کشور کنسل شد و نتوانستیم سالها فعالیت خانم میرهادی را در زمان زنده بودن ایشان قدر بدانیم. انجام آن اجرا آنقدر برایمان مهم بود که بعد از گذشت حدود 10-12 سال، هنوز برخی از سی دی های آن دوران را نگه داشتهایم.
سالها از آن دوران گذشت تا اینکه متأسفانه ما خانم میرهادی را از دست دادیم و نتوانستیم تا وقتی در قید حیات بود ارکستر مورد نظرمان را برپا کنیم. حدود 6-7 ماه قبل یکی از دوستان نزدیک، برنامه اجرای کنسرتی برای کودکان و نوجوانان را مطرح کرد که قرار بود آواز آن را خانم سیمین قدیری یکی از مربیان سابق مدرسه فرهاد برعهده بگیرد. موافق این اجرا بودم و به سرعت طراحیاش را انجام دادم، خانم شیوا اعلایی هم یکی دیگر از دوستانی بود که در اجرای این کنسرت همراهیمان کرد، جالب است که بدانید ایشان یکی از شاگردان مدرسه فرهاد بودند، نه تنها این دو دوست، بلکه یکی – دو نفر دیگر از شاگردان مدرسه فرهاد هم همراهیمان کردند. یکی از قطعاتی که اجرا شد سرود مدرسه فرهاد و به یاد خانم میرهادی بود. خانم میرهادی در شرایطی که از حمایت هیچ سازمان یا ارگانی برخوردار نبود برای بقا و موفقیت شورای کتاب کودک و فرهنگنامه کودک تلاش کرد. او هیچ گاه از نامهربانیها و سختیها خسته نشد و با انگیزه بسیار این راه را ادامه داد. برخلاف اغلب افرادی که یا به انگیزه دستیابی به شهرت، یا با انگیزه به دست آوردن منافع مادی و حتی هر دو اینها دست به هر کاری میزنند خانم میرهادی تنها به عشق کودکان و برای سرزمینش عاشقانه کار کرد و از زندگی و تمام داشتههایش مایه گذاشت.
ای کاش قدر بزرگانمان را تا وقتی زندهاند بدانیم، خانم میرهادی و بزرگانی همچون ایشان حق بسیاری بر گردن فرهنگ و ادب این مرز و بوم دارند، ای کاش قدر تجارب و داشتههای این قبیل افراد را بدانیم.
اینجا، آنجا، هر جا گل[1]
غلامرضا امیرخانی ـ معاون سازمان اسناد و کتابخانه ملی
ادبیات کودک و نوجوان به معنای دقیق و امروزی آن در کشور ما سابقه طولانی ندارد. هر چند وجود مکتب خانهها موجب شده بود تا متون آموزشی مناسب کودکان از گذشته پدید آید، ولی تلاشهای منسجم و هدفمند در این عرصه را باید عمدتاً معطوف به قرن ۱۴ شمسی دانست. بدون شک از پیشروان این حوزه باید از بزرگانی چون جبار باغچه بان و پروین دولت آبادی و فضلالله صبحی و برخی دیگر نام برد.
تلاشهای این گروه از دلسوزان عرصه تعلیم و تربیت، خوشبختانه به تعطیلی کشانده نشد و طی دهههای بعد و تا امروز کارنامه قابل تحسینی را برابر دیدگان ما گشوده است. تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، بزرگانی چون توران میرهادی، محمود کیانوش، فضلالله صبحی، مهدی آذریزدی، عباس یمینی شریف، نوش آفرین انصاری و در نسلهای بعدی، نام های آشنایی نظیر محمود حکیمی، رضا رهگذر، مصطفی زمانی نجف آبادی، ثریا قزل ایاغ هر یک از خاستگاهی متفاوت و با دغدغههای خاص خود قدم به این عرصه نهادند. در این بین نمیتوان از توران میرهادی یاد کرد و نامی از مدرسه فرهاد ذکر نکرد ؛ مدرسهای که به همت شخص وی برپا شد و نقطه عطفی در سیر تعلیم و تربیت در ایران معاصر به شمار میآید. اهمیت مدرسه فرهاد در چیست؟ شاید این توصیف در مقدمه کتاب در جست و جوی انسان امروز بتواند ما را با اهمیت مدرسه فرهاد آشنا سازد:
مدرسه فرهاد... شاگرد اول نداشت. رقابتی در آن در میان نبود. معلم و دانشآموز به همراه هم کتاب درسی مینوشتند. کتابخانهاش را دانش آموزان و معلمان برپا کردند؛ مدرسهای که عادت کتابخوانی را در ذهن و لذت این عادت را در دل دانشآموزانش میکاشت. مدرسهای که در آن ترسش و ترساندن از عادتها نبود. مدرسهای که مشوق مشاهده و کشف بود؛ مدرسهای که هنر در پرورش ذهن خلاق کودکان، نقش مهمی داشت. مدرسه فرهاد نامش را از اسم برادر توران میرهادی گرفته بود که در کودکی طعمه اجل شده بود. داغ برادر کوچک، خواهر را مصمم کرد تا به طریقی نو، نام وی را برای همیشه جاودان سازد و چه چیز مناسبتر از مدرسهای که دغدغههای آموزشی و پرورشی میرهادی را بتواند منعکس سازد.
از اهمیت مدرسه فرهاد گفتیم. ولی خود توران میرهادی کیست؟
وی سال 1306 شمسی از پدری ایرانی و مادری آلمانی به دنیا آمد. پدرش، سید فضلالله میرهادی یکی از دانشجویان نخبهای بود که در سال 1295 شمسی برای تحصیل از طرف دولت ایران به آلمان اعزام شد. او در رشته مهندسی ساختمان مشغول به تحصیل شد. درجلسات دانشجویی دانشگاه مونیخ با «گرتا دیتریش» مجسمه ساز و هنرمند آلمانی آشنا شد و این آشنایی به ازدواجی منجر شد که حاصل آن 5 فرزند بود و توران فرزند چهارم خانواده بود. توران میرهادی در سال 1325 بهعنوان دانشجوی رشته علوم طبیعی وارد دانشکده علوم دانشگاه تهران شد. ولی دو نفر خارج از این حوزه روی او تأثیر گذاشتند و مسیر زندگی او را تغییر دادند: جبار باغچه بان و دکتر محمدباقر هوشیار. باغچه بان را کمتر خوانندهای است که نشناسد. دکتر هوشیار (1336 – 1283) را هم باید از پیشگامان تعلیم و تربیت علمی در کشور دانست که سالها در آلمان تحصیل کرده بود و بعدها موفق شد برای نخستین بار خوانندگان ایرانی را به صورتی جدی با فلسفه نیچه آشنا سازد. [2] دانشجوی جوان در کلاسهای سواد آموزی باغچه بان شرکت کرد و روش آموزش الفبا به بیسوادان را یاد گرفت و فهمید که معلمی کاری خلاق و پرانگیزه است. با شرکت در کلاسهای دکتر هوشیار، البته به صورت مستمع آزاد، مسیر حرکت یک انسان غریزی را به سمت یک انسان وارسته و متعالی آموخت. با وجود آنکه به زبان آلمانی کاملاً مسلط شده بود ولی شوق فعالیت در عرصه آموزش، وی را راهی فرانسه کرد تا از محضر بزرگانی چون ژان پیاژه علم بیاموزد.
میرهادی با سری پرشور و سرشار از اندیشههای نو به ایران بازگشت و از همان آغاز، کار در کودکستانی را آغاز کرد ولی زندگی پرتلاطم وی سرنوشت دیگری را برایش انتظار میکشید.او در ابتدای دهه ۳۰ شمسی با فردی نظامی به نام جعفر وکیلی از افسران حزب توده ایران ازدواج کرد و حاصل این ازدواج پسری به نام پیروز بود. کودتای 28 مرداد ۱۳۳۲ و دستگیری گسترده اعضای حزب توده، گریبانگیر همسر وی نیز شد. شاه جوان و متزلزل پهلوی که به هر قیمتی خواستار تثبیت حکومتش بود، در دادگاه نظامی وکیلی و همقطارانش را که در تاریخ معاصر ایران به سازمان افسران حزب توده معروفند، محاکمه و در سال 1333 اعدام کرد. توران میرهادی بعد از انقلاب اسلامی، نامههای همسرش را با نام «نامههای زندان »منتشر ساخت. محتوای این مکاتبات، رویدادهای داخل زندان و شرح مقاومت زندانیان است. در آخرین نامه، سرگرد وکیلی از همسرش میخواهد که کار فرهنگی را کماکان ادامه دهد.
علاقه مندان تاریخ حتماً میدانند که در بین این اعدام شدگان، نام آشنای دیگری هم بود: مرتضی کیوان که از حسن اتفاق، او هم همسری فرهنگی و سختکوش به نام پوری سلطانی داشت. جالب آنکه هر دو این بانوان در سال های بعد منشأ خدماتی گسترده برای کتاب و کتابخانههای کشور شدند. پشتکار میرهادی ستودنی بود. در سال ۱۳۳۴ یعنی دقیقاً یک سال بعد از اعدام همسرش، مجوز تأسیس کودکستان فرهاد را با کمک مادرش گرفت؛ مؤسسهای که ربع قرن یعنی تا سال ۱۳۵۹ در مقاطع مختلف دبستان و راهنمایی فعالیت کرد و صدها دانشآموز نخبه را راهی جامعه ساخت.اگر همسر اولش وصیت کرده بود که توران کار فرهنگی را ادامه دهد، همسر دومش، محسن خمارلو که او هم از دوستان سرگرد وکیلی بود، در طول سالیان متمادی و در عمل همراه و یاور وی در فعالیتهای فرهنگی و خصوصاً در مدرسه فرهاد به شمار میرفت.مدرسه فرهاد که ساختمانش در واقع، خانه پدری میرهادی در خیابان ایران (بین میدان شهدا و بهارستان) بود، چند سال پیش از تعطیلی به مکان جدیدی در خیابان سهروردی انتقال یافت. تعطیلی مدرسه انگیزههای او را در اهتمام به امر آموزش کودکان و نوجوانان از بین نبرد. وی و همراهانی چون ایرج جهانشاهی، نوش آفرین انصاری، هوشنگ شریفزاده گلپایگانی، منصوره راعی و گروهی دیگر از کتابداران و نویسندگان و مترجمان و ویراستاران در شورای کتاب کودک، کار سترگی را بنیان نهادند که برای همه کودکان و نوجوانان فارسی زبان از سن ۱۰ تا ۱۶ سال قابل استفاده باشد: فرهنگنامه کودکان و نوجوانان؛ کتابی مرجع مناسب بچههای ایرانی تا خلأ فقدان چنین اثری در زبان فارسی را پر کند. سالها طول کشید تا جلد نخست در سال ۱۳۷۱ منتشر شود و این روند تا امروز نیز ادامه دارد.
-----------------------------------------
توضیحات:
[1]- عنوان مطلب برگرفته از ترانه معروف کودکانه ای است که در مدرسه فرهاد خوانده میشده است.
[2]- دکتر مهدی حمیدی شیرزای از دوستان صمیمی هوشیار شعری با این مطلع برای سنگ قبر او سرود: اگر چند بردرد هستی دواست / چنین خواب سنگین زتو نارواست
گزارش از: مریم شهبازی
این گزارش نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.