پرویز پرستویی: واقعا مردم ما فتنه‌گر بودند!؟

کد خبر: ۷۶۲۲۷۹
|
۱۷ دی ۱۳۹۶ - ۱۶:۲۷ 07 January 2018
|
12261 بازدید

پرویز پرستویی گفت: «غم مردم باعث شده حال خوبی نداشته باشم.» این بازیگر در بخش دیگری از سخنانش مطرح کرد: «ما خیلی سینمای خوبی داشتیم اما الان خیلی سینمای ایران حقیر شده است.»

به گزارش ایسنا، این بازیگر سینما که در برنامه‌ی اینترنتی 35 حاضر بود در پاسخ به سوال فریدون جیرانی که آیا هنوز هم دلگیر و غمگین هستی؟ گفت: دلگیری من هیچ‌وقت دلگیری شخصی نبوده است، چون توقع و طلبی از کسی ندارم و جنگ و دعوا هم ندارم. دلگیری من همیشه عمومی و شامل خانواده سینما و نسبت به تشکیلات خانه سینما و اتفاقاتی که در سینما رخ می‌دهد، بوده است. تعطیلی خانه سینما و اتفاقات پیرامون آن همه ما را ناراحت کرد. واقعیت این است که من هیچ‌وقت در 47 سالی که در عرصه بازیگری مشغول بودم، به خاطر اسم و شهرت حضور نداشتم.

من زمانی می‌توانم بازی کنم که حالم خوب باشد و زمانی می‌توانم بازیگری را درست انجام دهم که حال مملکتم خوب باشد و زمانی می‌توانم از همه چیز فارغ باشم و خودم را به راحتی در اختیار دوربین و کارگردانان قرار دهم که حالم خوب باشد. به تازگی جریاناتی در مملکت ما اتفاق افتاده است و من نمی‌توانم نسبت به این جریانات بی‌تفاوت باشم و مجموعه این اتفاقات است که حالم را بد می‌کند. البته اگر بخواهم به جزئیات بپردازم شاید بگویم از وضعیت فعلی سینما مکدر هستم و از شرایط دلگیرم، باز هم مساله شخصی نیست چون ما همچون یک خانواده هستیم که باید هوای یکدیگر را داشته باشیم و دلمان برای هم بتپد و کار کردن ما، جدای از حال خوب ما و مردم نیست.

متاسفانه توقع ما از جامعه فرهنگی و سینمایی چیز دیگری است یعنی باید بدانیم از کجا آمده‌ایم؛ از زمانی که من وارد این کار شدم، همیشه یاد گرفتیم در گروه باشیم و ناگهان 15 سال در گروه بودیم و با کسی کار نمی‌کردیم و در این مدت همه مثل خانواده برای هم بودند اما الان چنین اتفاقاتی نمی‌افتد.

من اصلا دوست ندارم اتفاقاتی که الان رخ می‌دهد را شاهد باشم؛ دوست ندارم قول و وعده‌هایی که دولتمردان می‌دهند، اتفاق نیفتد. من 30 سال در دادگستری کارمند بودم و نهایتاً پاداش 30 سال خدمتم، 14 میلیون تومان حق بازنشستگی بود! خودم را جای آن شخصی می‌گذارم که چندین ماه در حال ضجه زدن است که تمام دارایی‌اش در صندوق سپرده فلان و بهمان از دست رفته است و اتفاقی نمی‌افتد و در نهایت چنین فجایعی رخ می‌دهد.

من نه وطن‌فروشم، نه اعتقاداتم را می‌فروشم اما وقتی چنین اتفاقاتی را می‌بینم رنج می‌برم؛ کارم در طول روز تماشای اخبار است و وقتی می‌بینم هزار انگ به این مردم می‌چسبانند، ناراحت می‌شوم.

واقعا باید صادقانه نگاه کنیم که در این چند ماه اخیر واقعا مردم ما فتنه‌گر بودند!؟ این مردم اغتشاشگر بودند؟! حال اگر لابه‌لای این مردم اتفاقاتی می‌افتد که من نمی‌خواهم وارد جریانات سیاسی شوم، به مردم انگ می‌زنید؟! همه مردم و مسئولان و حتی آقای روحانی می‌دانند که در این مملکت به لحاظ اقتصادی و تورم و گرانی زندگی سخت شده است. حال وقتی جریانات اخیر رخ می‌دهد، توقع من این است که طور دیگری مردم را به آرامش دعوت کنند.

دولت یازدهم وقتی سرکار آمد به خاطر ارتباطی که اهالی سینما با وزارتخانه‌های مختلف برقرار کردند، در هر مهمانی یا مراسمی دعوت می‌شدیم. یک بار برای مراسم تقدیر از کارآفرینان برتر دعوت به حضور شدم که آقایان جهانگیری و ربیعی هم حضور داشتند و قرار شد سخنرانی هم داشته باشم. در سخنرانی‌ام با لحنی ساده به این موضوع اشاره کردم که «از وقتی این دولت سرکار آمده، من کار خودم را کنار گذاشتم و مدام به مراسم‌های مختلف وزارتخانه‌ها دعوت می‌شوم. یک اتفاقی افتاده و آن اینکه دولت یازدهم با شعار تدبیر و امید آمد و ما بی‌خود و بی‌جهت حالمان خوب است.»

این جمله من خنده جمعیت در سالن را به همراه داشت. گفتم بی‌خود و بی‌جهت به این علت است که مردم در هر جایگاه طبقاتی پای صندوق رای آمدند و رای دادند در حالی که وقتی این شعار تبلیغاتی معین شد، نه تحریمی و نه تورمی برداشته شده بود. گفتم چرا حال مردم خوب است؟ چون هر جا شما مسئولان به آنها توجه کردید و به آنها احترام گذاشتید و جواب خواسته‌هایشان را دادید، با جان و دل وارد میدان می‌شوند. خیلی‌ها فکر می‌کردند به دولت یازدهم زیاد رای ندهند اما این طور نشد.

همه می‌دانیم دولت جدید برخی رفع و رجوع‌های دولت قبلی را دارد و زمان می‌برد که کار خود را انجام دهد. من الان نمی‌خواهم به آقای روحانی خرده بگیرم که شما به هیچ کدام از وعده‌هایتان عمل نکردید، اما واقعیت این است که مردم توقع دارند. نباید فضای رای دادن برای دولت یازدهم و دوازدهم را یادمان برود. حال وقتی اتفاقات این روزها را می‌بینم، دلم به درد می‌آید. من کاری به اتفاقات دلخراش که شاید توسط مردم صورت نگرفته باشد، ندارم اما ببینید کار به کجا رسیده که چنین اتفاقاتی پیش آمده است.

این مردم حامیان خیلی خوبی هستند و چیزی جز برآورده شدن خواسته‌هایشان نمی‌خواهند. مقام رهبری نیز در ادوار مختلف بیان کرده‌اند که پشت ما به این مردم گرم است. من شعار نمی‌دهم اما مردم ما پرچم و مملکت شان را دوست دارند و دولت‌ها را تنها نمی‌گذارند.

الان در شرایط اینچنینی، فیلم «خانه کاغذی» که من رنج‌های تینا پاکروان را برای تولید این اثر دیدم بدون اینکه گروه متوجه شوند، قربانی شد و متاسفم که نتوانستم همراه دوستانم در اکران‌های فیلم باشم؛ زلزله از یک طرف و بدی هوا از طرف دیگر و این جریانات اخیر هم دست به دست هم دادند تا شرایطی پیش آید که سرمایه‌ای که با رنج جمع شده بود، تکلیفش مشخص نیست. اینها همه سبب حال بد من هستند.مگر من سالی چند کار انجام می‌دهم؟ شاید در طول سال‌ها سالی یک بار کار کرده باشم که برای آن کار هم زحمت می‌کشم و برایم اهمیت دارد. بنابراین وقتی شرایط برای من مهیا نیست، ترجیح می‌دهم حالم بد بشود.

شرایط به گونه‌ای است که واقعا آدم را به فکر وامی‌دارد. شرایط خاصی است چون به هر حال همه ما ایران را دوست داریم. آقای پرستویی وضعیت فعلی سینما که سبب مکدر شدنت شده، چطور ارزیابی می‌کنی؟ چه بخشی از این شرایط به خودمان و چه بخشی به شرایط موجود بر می‌گردد؟

ما همیشه یاد گرفتیم خودمان را سانسور و از طرح کردن یک سری سخنان امتناع کنیم. من همیشه این را می‌گویم که بی‌خودی توپ را به زمین دولت نیاندازید البته دولت شرح وظایفی دارد و علی‌رغم تمام مشکلات و فراز و فرودهای شش سال اخیر، ما می‌پذیریم که آقای روحانی از زمانی که آمدند در حال تلاش هستند تا خلأهای دولت‌های قبلی را بپوشانند و شرایط را هموارتر کنند، اما من الان از شما می‌پرسم که آیا آقای روحانی اهالی سینما و خانه سینما را می‌شناسد؟

به هر حال یکسری افراد را می‌شناسند. شرایط به گونه‌ای بوده که مسائلی چون برجام و تحریم وقت دولت را خیلی گرفته است.

بله من هم حق می‌دهم اما واقعیت این است که یک‌سری توقعات وجود دارد برای اینکه توجه ویژه‌ای به سینما و تئاتر و جامعه هنری شود. وقتی می‌گوییم ما مقصریم تکلیفم را با خودم روشن کردم اما برخی که در این حوزه مشغولند به خاطر نیازشان مجبور شدند در فیلمسازی‌هایی که اتفاق می‌افتد حضور داشته باشند که من به آنها خرده نمی‌گیرم چون ممکن است روزی گردن من را هم بگیرد.

ای کاش فضایی راه می‌افتاد که مثل قدیم‌ترها انتقاد از خود را شروع می‌کردیم؛ در گروه‌های تئاتری روز پنجشنبه را به این کار اختصاص می‌دادیم و از خودمان انتقاد می‌کردیم تا مشکلات‌مان حل شود، اما الان تماشاگر را به سمت و سویی سوق می‌دهیم که انگار قرار نیست شاهد فیلم‌های جدی باشد. شاید فیلمسازان بزرگ هم روزی به فکر ساخت چنین آثاری بیفتند و تماشاگر هم این قضیه را پذیرفته است.

یک روز یک بازیگر این اصلاح «ما رکورد را در سینما زدیم» را به کار برد که من تا آن زمان فقط در وزنه‌برداری و کوهنوردی و ورزش‌های نظیر اینها شنیده بودم! بدون رودربایستی باید به خودمان بگوییم دو روز آخر هفته را به قول مهران مدیری برویم و جوج بزنیم با نوشابه. این جمله خیلی عمق دارد. این دو روز آخر هفته را باید با شما آقای جیرانی و چند دوست دیگر بدون اینکه حرف سیاسی و کاری بزنیم به شمال برویم و دغدغه هیچ مسائلی را نداشته باشیم و در مواقعی امر به ما مشتبه نشود که رکورد سینما را زدیم. البته من پاسخ دوستان را از بر هستم و می‌خواهند بگویند آقای پرستویی شما فیلم‌هایتان نمی‌فروشد، اما باید بگویم که من 47 سال از عمرم را در این راه گذاشتم اما به جایی رسیدیم که تماشاگر از همه چیز خسته است و دست خانواده را می‌گیرد و به سینما می‌رود برای اینکه به مسائل فکر نکند. پس بخشی از این رکوردها برای افرادی است که می‌خواهند به مساله‌ای فکر نکنند.

خود آن کارگردانان هم این موضوع را می‌دانند.

بله خودم شاهد بودم که برخی از آنها می‌گویند این فیلم من نیست و من به آنها خرده نمی‌گیرم، اما من پرویز پرستویی هیچ‌وقت نگفتم که می‌روم هر چه شد بازی می‌کنم و پولش را می‌گیرم، تا به حال چنین کاری نکردم. متاسفانه فضای سینما به گونه‌ای شده که الان قابل پیش‌بینی نیست و مثل هندوانه دربسته شده است اما قبلاً همه چیز از کارگردانی و بازیگری و فیلم خوب بودن قابل پیش‌بینی بود. می‌توانم اسم ببرم که امسال چه کارگردانان خوبی به من پیشنهاد کار دادند اما من گفتم که نمی‌توانم کار کنم چون مخاطب برای من مهم است، مخاطبی که با هزینه‌های زیاد به سینما می‌آید اما در نهایت خودش و خانواده‌اش پریشان حال می‌شوند.

الان وضعیت به گونه‌ای شده که در طول اکران بازیگران به کمک دست‌اندرکاران فیلم می‌روند تا فیلم بتواند مخاطبان را جذب کند و تهیه‌کننده بتواند هزینه‌ای که کرده را جبران کند، چون منِ بازیگر هیچ وقت دستمزدم را به تهیه‌کننده در صورت برنگشتن سرمایه او، پس ندادم و بارها با صراحت اعلام کردم اگر آقای جیرانی کارش را با 5 اسپانسر آغاز می‌کند من حق ندارم حق خودم را از جیرانی بابت اسپانسرها طلب کنم چون اگر اتفاقی بیفتد و جیرانی در فیلم ضرر کند، آیا منِ بازیگر پولم را پس می‌دهم!؟ چون من مجانی کار نکردم. همه این مسائل دست به دست می‌دهد تا تماشاگر را به ساده‌نگری و سینمای ساده عادت می‌دهیم.

آقای پرستویی بخشی از وضعیت کنونی سینما به شرایط روحی تماشاگر و شرایط اقتصادی اجتماعی او بستگی دارد و این خستگی که سبب می‌شود برای تماشای فیلمی برود که مشکلاتش را فراموش کند، شرایطی است که همیشه وجود داشته به جز سال‌های 77 و 78 که اکثر فیلم‌های اجتماعی خوب می‌فروختند. اگر این بخش شرایط اقتصادی اجتماعی و سیاسی را کنار بگذاریم، ما اهالی سینما باید چه کنیم تا وضعیت فعلی را ترمیم کنیم؟

در شهرداری برای ساختن یک ملک، خلافی و حقوق همسایه تعریف شده است که اگر نقشه‌ای که در شهرداری به ثبت رسیده، مغایر آن باشد، باید جریمه یا خلافی پرداخت کنید. در سینما نیز این رویه وجود دارد؛ وقتی فیلمنامه نوشته می‌شود، پروانه ساخت می‌گیرید و بعد شروع به ساخت می‌کنید، حال بماند که ما خودمان سانسورچی شده‌ایم و خودمان از مواضع سانسوری مطلعیم و خط قرمزها را می‌شناسیم. وقتی فیلم ساخته شد و می‌خواهیم پروانه نمایش بگیریم متوجه می‌شویم که تازه در آغاز راه هستیم و باید از نو شروع کنیم، چون از زمانی که این فیلم کلید خورده تاکنون، چندین ماه گذشته است و در این چند ماه یکسری اتفاقات در جامعه می‌افتد و تغییر و تحولاتی رخ می‌دهد که فیلم را به خاطر اینکه به برخی اتفاقات طعنه زده، توقیف می‌کنند.

هر وزارتخانه‌ای در حال حاضر اختیارات و استقلالی برای خودش دارد و تنها وزارتخانه‌ای که مستقل نیست و نمی‌تواند مستقل تصمیم بگیرد، وزارت فرهنگ و ارشاد است. فشارها از جانب تمامی سازمان‌ها و ارگان‌ها به این وزارتخانه وارد می‌شود و وضعیت طوری شده که از دست وزارت ارشاد خارج شده است. بنابراین تکلیف منِ هنرمند در این وضعیت چیست؟ الان ما یک سری موانع داریم که نمی‌توانیم پیش‌بینی کنیم یک فیلمنامه تا چند ماه دیگر جواب می‌دهد یا خیر!

بگذارید من حکم اعدام خودم را در همین برنامه صادر کنم و بگویم که عزیزان، من روزی که در سال 1348 بازیگری را پذیرفتم را یادم نمی‌رود و هنوز هم به قداست آن معتقدم و اعتقاد دارم که ما نباید کم‌فروشی کنیم و وجداناً یادمان باشد که این شغل را چگونه انتخاب کردیم. درست است مشکلات وجود دارد، اجاره خانه داریم، شرمنده زن و بچه‌مان هستیم، بیمه نداریم، خانه سینما 5 هزار عضو دارد که اکثریت این اعضا بیکارند.

آن سالی که من دبیر یازدهمین جشن خانه سینما بودم، 200 میلیون تومان بن گرفتیم و به اعضا نفری 50 هزار تومان بن دادیم. این درد جامعه هنری من است که آدم‌هایی آمدند، تشکر کردند و گفتند که ما با این بن، یخچال خانه‌مان را پر کردیم. چون این آدم‌ها نمی‌توانند دست به هر کاری بزنند، نمی‌توانند با مغازه‌دار چانه بزنند. حتی اگر یک تله فیلم از آنها پخش شده باشد نمی‌توانند راحت زندگی کنند و همه تصور می‌کنند که چقدر پول دار هستند.

آیا در دهه‌های گذشته کارهای کمدی ما اینگونه بود که الان هست؟ ما بلد بودیم کمدی بنویسیم و کار کنیم. چه دلیلی دارد که به خاطر پول کاری که سخیف است را بنویسیم. اصلا چه دلیلی دارد 100 فیلم در طول سال ساخته شود؟ البته خدا کند سالی 1000 فیلم بسازیم اما باید بدانیم این فیلم‌ها قرار است توسط مخاطبان دیده شوند. ما چند مدل جشنواره در طول سال داریم که همه این فیلم‌ها در همه آن جشنواره‌ها حضور دارند. اینها هزینه است، لااقل برویم این هزینه را جای دیگری صرف کنیم تا فردی که قلم می‌زند تامین باشد و ناچار نباشد دست به هر کاری بزند و هر کاری را بپذیرد. من می‌گویم نمی‌توانیم به فلان نویسنده و کارگردان خرده بگیرم چون هیچ چیز سر جای خودش نیست اما آن چیزی که به خودمان بر می‌گردد این است که نباید تماشاگر را به دیدن فیلم‌های کمدی عادت دهیم.

من می‌گویم نوش جانتان و خدا شاهد است به دوستانی که پول در می‌آورند می‌گویم خوش به حالش و می‌گویم خدا کند که از راه درست این پول را کسب کرده باشد و خدا کند مهری به دلش بیفتد و دست چهار نفر دیگر را هم بگیرد. اگر کسی دارد من نباید بعض داشته باشم و حسادت تمام وجودم را بگیرد برای اینکه چرا یک شخصی دارد و من ندارم اما متاسفانه ما به جای اینکه فکر و سوال کنیم آقای جیرانی چه کاری می‌کند که موفق است، شروع به خودآزاری می‌کنیم.

جیرانی: این بیماری سینمای ما است...

امروز در برنامه آقای رشیدپور کودک 10 ساله‌ای را آورده بودند که 16 اختراع داشت و حکم مشاور آقای نیکبخت مشاور رییس جمهور را داشت. باید از دیدن این کودک کیف کنیم و نباید فکر کنیم چرا بچه من اینطور نیست! ما باید اشکال خودمان را رفع کنیم و این همان مواردی است که حال من بد می‌شود.

الان آقای تقوایی کجاست؟ امسال به همراه تینا پاکروان به دیدن آقای بیضایی رفتم و او هم سرقرار آمد. خانم پاکروان از بیضایی پرسید چرا کار نمی‌کنید چون ممنوع‌الکار که نیستید. گفت: «چه تضمینی برای من وجود دارد که در این سینما کار کنم»، و بعد خداحافظی کرد و رفت. با خودم گفتم چرا آقای بیضایی باید برود و اینها مسائلی است که دل مرا به درد می‌آورد.

ما خیلی سینمای خوبی داشتیم اما الان خیلی سینمای ایران حقیر شده است. صادقانه می‌گویم که الان هیچ رغبتی برای کار در سینما ندارم چون من هنرپیشه نیستم مثل فیلم «مارمولک» که می‌گوید آخوندی کار من نیست. بارها شده که موتور بازیگری را در زندگی‌ام خاموش کردم و هنوز خیلی راحت می‌توانم با فیش حقوقی‌ بازنشستگی‌ام زندگی کنم و هر زمان که دردم بگیرد به یاد می‌آورم که حتی این فیش حقوقی دست خیلی از ملت نیست، همان ملتی که الان از گرسنگی فریاد می‌زنند.

من فقط برای خودم نسخه می‌پیچم و می‌گویم من اینطور یاد گرفته‌ام و چطور باید تعهد بازیگری را حفظ کنم. برای اینکه بتوانم بازیگر خوبی باشم، باید طبق قاعده و قوانین آن پیش بروم. من به بازیگری وارد شدم برای اینکه ببینم چقدر می‌توانم مسیر انسانی را طی کنم و خودم را پیدا کنم. این انگیزه هنوز در من نمرده و همراهم است. بازیگری برای من وظیفه است همان طور که یک پزشک وظیفه دارد پزشکی کند. من کاری ندارم که دستمزدهای ما در مقابل بازیگران آن طرف دنیا، ناچیز است اما به این کار دارم که دستمزدی که می‌گیرم به اندازه دستمزد چندین سال یک کارمند است. بنابراین باید خوددار باشیم و چه اشکالی دارد کمی هم مثل مردم عادی زندگی کنیم و فکر کنیم کارمندان شاغل و بازنشسته چقدر حقوق می‌گیرند در حالی که باید مرغ و برنج و... بخرند، در حالی که الان نزدیک عید است و باید سفره‌شان را رنگین کنند.

پرویز پرستویی در بخشی از این گفت‌وگو از «قاتل اهلی» سخن گفت.

«متاسفانه من حرمت شکنی کردم و نباید بیانیه ای برای آقای کیمیایی می‌نوشتم. من خیلی سینمای کیمیایی را دوست داشتم و هنوز که هنوز است می‌گویم موج نو سینما را مسعود کیمیایی آغاز کرد. محال بود که یک فیلم قبل از انقلاب اکران شود و من آن را نبینم! آقای کیمیایی هنوز برای من حرمت دارد و همیشه تماشاچی پروپاقرص سنمای او هستم اما قرار بود سه بار در خدمت آقای کیمیایی باشم که نشد؛ «ضیافت»، «حکم» و «متروپل» که هیچکدام نشد. یادم نمی‌رود وقتی فیلمنامه «متروپل» را خواندم روم نشد به کیمیایی بگویم این فیلم را کار نکنید! کیمیایی جنسی از سینما را می‌شناسد که اگر فیلمنامه خوبی باشد، قطعا نبض سینما را خوب بلد است و رگ خواب تماشاگر را خوب می‌شناسد.

فیلمنامه «قاتل اهلی» درست بعد از جشنواره فجر که به کیمیایی توهین شد، از طرف لشگری به من پیشنهاد شد و خیلی خوشم آمد چون به موضوع روز می‌پرداخت. من بیشتر از اینکه بازیگری در سینما یاد گرفتم، سعی کردم ادب و معرفت و انسانیت یاد بگیرم. فکر می‌کنم بهترین رفاقت را با اقای کیمیایی در آن فیلم کردیم و محال بود که هر روز همدیگر را در آغوش نگیریم و خاطره تعریف نکنیم. اما آخرین روزی که من آنجا بودم و قرار بود شب به هیروشیما بروم و می‌خواستم زودتر تمام شود. ناگهان 9 صفحه دیالوگ رسید که شوکه شدم آنهم دیالوگ‌های کیمیایی که تخصص می‌خواهد. همان زمان فکری به ذهنم رسید و به فرشاد محمدی گفتم که امکان دارد دیالوگ‌ها در جهت نگاه هایم بگذارم که او هم قبول کرد. شما بپرسید که من این دیالوگ‌ها در یک برداشت گفتم. خدا می‌داند بر من چه گذشت و فقط مانده بود سکته کنم چون برای من فریم به فریم یک فیلم دنیاست. دیالوگ‌های من جواب داشت که باید پولاد کیمیایی می‌گفت. من حتی صبر هم کردم که مقابل پولاد بایستم و دیالوگ بگوید و من عادت به این کار دارم اما من رفتم و کارم تمام شد.

وقتی برگشتم متوجه شدم که کیمیایی با لشگری دچار مشکل شدند و با لشگری قوچانی تماس گرفتم و گفتم نباید چنین کاری کنید چون بعد از سالها این بهترین فیلم او است. او گفت بیا و فیلم را ببین. وقتی فیلم را دیدم متوجه شدم تمام دیالوگ‌های جوابیه پولاد تغییر کرده بود و به جای اینکه منِ دکتر سروش یک جوان را ادب کنم، او در حال ادب کردن من است!

از دیالوگ‌های تو کم شده بود؟

مشخص نبود ولی مهم موقعیت و فضا بود که تغییر کرده است. من به پسرم چیزی نگفته بودم و وقتی فیلم را دید به من گفت که بابا چرا پلان‌های شما به هم نمی‌خورد و عکس العمل‌های متفاوتی وجود دارد!

من هم اشتباه کردم و نباید حرف‌هایی را در مطبوعات می‌زدم که آقای کیمیای هم کم نگذاشت و گفت برو فیلم‌های دفاعی‌ات را بازی کن. منظورت از فیلم‌های دفاعی، موج مرده، آژانس شیشه‌ای، به نام پدر و بادیگارد است؟ من افتخار می‌کنم در این فیلم‌ها بازی کردم و افتخار کردم که با شما کار کردم. شما نیز آقای جیرانی به من خرده گرفتید و جواد طوسی نیز بدون اینکه از مساله مطلع باشد، قضاوت کرد. همه می‌گویند حرمت پیشکسوت را نگه دارید! ببخشید من چند سالم است؟ حرمت منِ 62 ساله را چه کسی قرار است حفظ کند؟ مگر چقدر تفاوت سن با کیمیایی دارم. اگر همین الان من را به آزمایشگاه ببرند و چکاپ کنند، همین الان می‌توانم ادعا کنم 70 درصد جانباز سینما هستم و من بیشترین صدمه را در این سینما دیدم. در فیلم «بادیگارد» پلاتیم هنوز در دستم است و اگر عمل نمی‌کردم دستم از کار افتاده بود و حتی دنده‌ام شکست.

الان که صحبت کردیم گوش‌هایم زنگ زد. وقتی تمرکز دارم خیلی مسائل یادم نمی‌آید؛ سکانسی که دکتر سروش در قاتل اهلی دم صبح پشت چراغ قرمز ماشینش منفجر می‌شود، را یادتان است؟ قرار بود دوستی که همیشه کارش چیز دیگری بود اسپشیال افکت بدهد. به او گفتم من در سینما موشک یک بار مصرف و آرپی جی زدم و ژسه دست گرفتم، فقط به من بگو شدت انفجار چقدر است چون در ماشین بسته است و اینها داشتند داخل درهای جلو را مواد منفجره کار می‌گذاشتند. گفت عمو پرویز در حد پیس است و بعدا صداگذاری می‌کنیم. آقای جیرانی وقتی انفجار صورت گرفت در از جا درآمد. قرار بود من بعد از انفجار از ماشین دربیایم و قبل از گرفتن این سکانس به کیمیایی گفتم می‌خواهی من خودم بیرون بیایم و جلوی ماشین تلو تلو بخورم که گفت خوب است. از سر شب یک گردوفروش هم در صحنه ما حضور داشت که بعدا فهمیدم جزئی از فیلمبرداری بوده است. انفجار خیلی شدید بود و من هم بیرون آمدم و تلو تلو خوردم و ناگهان کیمیایی گفت برو داخل گردوها! در صورتی که ما چنین میزانسنی نداشتیم. من رفتم داخل بانکه گردوها و طوری شیشه‌ها پخش شد که هنوز آثارش روی پاهای من است. بعد از این سکانس وقتی دکتر رفتم متوجه شدم 15 درصد عصب شنوایی جفت گوش هایم از بین رفته است. من با آن صحنه عشق کردم. من در سال یک کار انجام می‌دهم و من برای آن کار جان دادم. بعد کار من به خاطر مسائل شخصی یک کارگردان با پسرش، خراب شود. دلبستگی‌های من نسبت به آن قصه را خراب کردید. من نخواستم حرمت شکنی کنم و حرمت خودم شکسته شد، من نقص عضو پیدا کردم.

شما برای «آب و آتش» برای صحنه فینال چند بار متن نوشتید و در صحنه خواندید و بچه‌ها نظر دادند؟

جیرانی: چهار بار..

من نظر دادم و دخالت کردم؟

جیرانی: اصلا هیچ چیز نگفتی. در حالی که پایان‌بندی اولیه بهترین پایان‌بندی برای تو بود.

در بادیگار سکانسی که ماشین در تونل چپ می‌شود، شب تا صبح من را با تسمه بسته بودند و من پشت فرمان بودم و انگار بار بستم برای شهرستان! شما حساب کنید دست و دنده ام شکسته، بعد 80 کیلو وزنم روی تسمه است در حالی که آن صحنه 5 ثانیه هم در بادیگارد استفاده نشده است! من بابت آن صحنه زیر عمل جراحی رفتم. ایا من از حاتمی کیا بابت این صحنه گله کردم؟ خیر چون سینماست و حرف اول و آخر را کارگردان می‌زند و علیرغم سختی‌های این صحنه، آن را حذف می‌کند.

آنچنان دل من را در «قاتل اهلی» به درد آمد که دلم نیامد این فیلم را روی پرده ببینم. من برای این فیلم جان فشانی کردم. وقتی می‌بینم آن فیلمی که من بازی کردم نیست، دلم به درد می‌آید.

به گزارش ایسنا، جشن پایان ۳۵ سال فعالیت حرفه‌ای فریدون جیرانی، شب گذشته ۱۶ دی ماه در حاشیه برنامه زنده اینترنتی «سی و پنج» که به گفت‌وگو با پرویز پرستویی اختصاص داشت، بصورت غیرمنتظره برای این کارگردان با حضور بیژن امکانیان، مصطفی زمانی و امید روحانی برگزار شد.

در این مراسم با حضور هنرمندان از فریدون جیرانی به پاس 35 سال فعالیت حرفه‌ای در سینمای ایران قدردانی شد.

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
برچسب ها
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # دمشق # الجولانی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
تحولات اخیر سوریه و سقوط بشار اسد چه پیامدهایی دارد؟