با ورق زدن صفحات تاریخ، با سخنرانی ها، بیانیه ها، سرمقالهها و درسنامههایی از شخصیتهای مهم و تأثیرگذار مواجه میشویم که بازخوانی آنها یکی از راههای گرامیداشت روزهای به یاد ماندنی تاریخ و نیز یادآوری آرمان ها، آرزوها و اهداف مردم در برهههایی از تاریخ کشورمان محسوب میشود؛ گفتارها و نوشتارهایی که همواره میتوانند یادآور دغدغه و آرمانهای پیوسته مردم ایران باشند.
سایت «تابناک»؛ در روزهای بزرگداشت سی و نهمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، بخشهایی برگزیده از سخنرانیها و نوشتههای شخصیتهای تأثیرگذار انقلاب اسلامی را منتشر میکند.
در ششمین بخش این گزارش ها، گزیدهای از سخنرانی ها، آرا، نظریات و گفت وگوهای آیت الله شهید مرتضی مطهری از ایدئولوگها و متفکرین انقلاب اسلامی را در ادامه میخوانید و میبینید.
اگر بنا شود حکومت جمهوری اسلامی، زمینه اختناق را به وجود بیاورد، قطعاً شکست خواهد خورد
اگر پذیرفته باشیم که انقلاب ما، انقلابی ماهیتاً اسلامی است، البته اسلامی به همان معنا که تشریح کردم. یعنی جامع تمام مفاهیم و ارزشها و هدفها در قالب و تشکل اسلامی، در این صورت این انقلاب به شرطی در آینده محفوظ خواهد ماند و به شرطی تداوم پیدا خواهد کرد، که قطعاً مسیر عدالت خواهی را برای همیشه ادامه بدهد. یعنی دولتهای آینده واقعاً و کلاً در مسیر عدالت اسلامی گام بردارند، برای پر کردن شکافهای طبقاتی اقدام کنند. تبعیضها را واقعاً از میان بردارند و برای برقراری یک جامعه توحیدی به مفهوم اسلامی آن، نه مفهومی که دیگران گفته اند، زیرا که تفاوت بین این دو از زمین تا آسمان است، تلاش کنند.
من تأکید میکنم اگر انقلاب ما در مسیر برقراری عدالت اجتماعی به پیش نرود، مطمئناً به نتیجه نخواهد رسید و این خطر هست که انقلاب دیگری با ماهیت دیگری جای آن را بگیرد. اما نکته مهمی که باید به آن توجه داشت این است که در این انقلاب اساس کار بر اخوت اسلامی باید بنا نهاده شود. یعنی آنچه را دیگران با خشونت و فشار تامین میکنند در این انقلاب باید با ملایمت و از روی میل و رضا و برادری انجام گیرد. از جمله ارکان انقلاب ما، اگر واقعاً ماهیت اسلامی دارد، معنویت است. یعنی مردم به حکم بلوغ روحی، به حکم عاطفه انسانی، به حکم اخوت اسلامی، خود برای پر کردن شکافها و فاصلهها طبقاتی و اقتصادی پیش قدم میشوند.
از آنجا که ماهیت این انقلاب ماهیتی عدالت خواهانه بوده است، وظیفه حتمی همگی ما این است که به آزادیها به معنای واقعی کلمه احترام بگذاریم، زیرا اگر بنا شود حکومت جمهوری اسلامی، زمینه اختناق را به وجود بیاورد، قطعاً شکست خواهد خورد. البته آزادیها غیر از هرج و مرج است و منظور ما، آزادی به معنای معقول آن است. هر کس باید فکر و بیان و قلمش آزاد باشد و تنها درچنین صورتی است که انقلاب اسلامی ما، راه صحیح پیروزی را ادامه خواهد داد.»
(پیرامون انقلاب اسلامی، صص ۵۹-۶۳)
اعلام میکنم که در رژیم جمهوری اسلامی هیچ محدودیتی برای افکار وجود ندارد
«هر مکتبی که به ایدئولوژی خود ایمان و اعتقاد و اعتماد داشته باشد، ناچار باید طرفدار آزادی اندیشه و آزادی تفکر باشد و به عکس هر مکتبی که ایمان و اعتمادی به خود ندارد جلوی آزادی اندیشه و آزادی تفکر را میگیرد. اینگونه مکاتب ناچارند مردم را در یک محدوده خاص فکری نگه دارند و از رشد افکارشان جلوگیری کنند. این همان وضعی است که ما امروز در کشورهای کمونیستی میبینیم. در این کشورها، به دلیل وحشتی که از آسیب پذیر بودن ایدئولوژی رسمی وجود دارد، حتی رادیوها طوری ساخته میشود که مردم نتوانند صدای کشورهای دیگر را بشنوند و در نتیجه یک بعدی و قالبی، آنچنان که زمامداران میخواهند، بار بیایند. من اعلام میکنم که در رژیم جمهوری اسلامی هیچ محدودیتی برای افکار وجود ندارد و از باصطلاح کانالیزه کردن اندیشهها خبر و اثر نخواهد بود. همه باید آزاد باشند که حاصل تفکرات و اندیشههای اصیلشان را عرضه کنند. البته تذکر میدهم که این امر سوای توطئه و ریاکاری است. توطئه ممنوع است، اما عرضه اندیشه اصیل آزاد. همانطور که رهبر و امام ما مکرر گفته اند در حکومت اسلامی احزاب آزادند، هر حزبی اگر عقیده غیر اسلامی هم دارد، آزاد است. اما اجازه توطئه و فریب کاری نمیدهیم. احزاب و افراد در حدی که عقیده خودشان را صریحاً میگویند و با منطق خود به جنگ منطق ما میآیند، آنها را میپذیریم. اما اگر بخواهند در زیر لوای اسلام، افکار و عقاید خودشان را بگویند ما حق داریم که از اسلام خودمان دفاع کنیم و بگوییم که اسلام چنیین چیزی را نمیگوید. حق داریم بگوییم بنام اسلام اینکار را نکنید. همچنین آزادی بحث و گفتگویی را گمان نمیکنم در جایی دیگر نظیری بتوان برایش پیدا کرد.»
(پیرامون انقلاب اسلامی، صص ۱۱- ۱۷)
مصاحبه تلویزیونی استاد مطهری پیرامون جمهوری اسلامی
به حق یک مجرم نیز نباید اجحاف شود
راه آینده ما همان راه گذشته ماست که انقلاب طی کرده، راه عدالت اجتماعی در ظلّ اسلام [و آزادی و استقلال در ظلّ اسلام.]واقعا نباید در دولت اسلامی ظلمی واقع شود، واقعا نباید اجحافی به حق کسی بشود. به حق یک مجرم هم نباید اجحاف شود ولو یک مجرم مستحق القتل. واقعا ما حق داریم از یک عده از جوانها گله کنیم. در عین این که ما احساسات آنها را تقدیر میکنیم، ولی در عین حال این مقدار هم حق گله گذاری از آنها داریم که اینها آنچنان حس انتقام جوییشان نسبت به مجرمها شدید است که گاهی سخنانی میگویند که با منطق احساسات جور در میآید نه با منطق اسلام. یک وقتی رفته بودیم خدمت جناب آقای مهندس بازرگان در نخستوزیری برسیم. دیدم پاسدارانی که آنجا بودند با هم حرف میزنند. انتقاد داشتند از این اعدامهایی که فعلا وجود دارد، میگفتند چرا گلوله ها را به اینها حرام میکنند، مگر اینها ارزش گلوله خوردن دارند؟! بروند اینها را زنده بریزند در دریا. ضمن این که ما احساسات پاک این افراد را تقدیر میکنیم باید بگوییم که اسلام این گونه نیست. از نظر اسلام مجرمی که هزارها نفر را کشته و هزارها جنایت کرده است که اگر بنای اعدام بخواهد باشد صد بار باید اعدام شود در عین حال همو هم حقوقی دارد و حق او نباید نادیده گرفته شود.
ما هزار و سیصد سال است از مکتب علی این درس را میآموزیم که ابن ملجم مرادی ضارب امام علی بن ابیطالب [مورد توجه علی علیه السلام بود که با او بدرفتاری نشود.]ارزش علی چقدر بود؟ واقعا از نظر ما اگر به قصاص قتل حضرت امیرالمؤمنین هزار نفر جنایتکار- آن کسی که ضارب بوده، آن کسی که مسبب بوده، آن کسی که آمر بوده، آن کسی که راضی بوده- کشته میشد زیاد کشته شده بود؟ نه.
ولی ما مدعی هستیم که در مکتبی تربیت شدهایم که میگوییم علی وقتی که در بستر افتاده است بنی عبدالمطّلب یعنی خویشاوندان خودش را جمع کرده، می گوید: یا بنی عَبْدِالْمُطَّلِب لا الْفِینَّکمْ تَخوضونَ دِماءَ الْمُسْلِمینَ خَوْضاً تَقولونَ: قُتِلَ امیرُالْمُؤْمِنینَ «۱».
مباد بعد از من، نبینم شما را که بعد از من افتادهاید در خون مردم مسلمان و میگویید علی کشته شد، آن یکی مسببش بوده، آن یکی تحریک کرده، آن یکی راضی بوده، نقشه را در خانه چه کسی کشیدند. من را یک نفر کشته، آن یک نفر هم یک ضربت بیشتر به من نزده است، یک ضربت بیشتر به او نزنید، خواه بمیرد و خواه زنده بماند.
آینده ما جز این بر پایه عدالت اسلامی و ارزشهای اسلامی قابل بقا نیست
ما دیدیم خود امام خمینی سلّمه اللَّه تعالی در روزهای اولی که رژیم سقوط کرد و افراد را میگرفتند، در اولین اعلامیه هایی که ایشان دادند گفتند- و همیشه این مطلب را تکرار کردهاند؛ در هفته گذشته که در خدمتشان بودیم باز به دادستان تأکید میکردند- که زندانی اسیر است، زندانی تا وقتی که زندانی و اسیر است کوچکترین مزاحمتی به او نباید بشود، شکنجه نباید بشود، آزار نباید بشود، پذیرایی هم باید بشود. محکمه به جرمش رسیدگی کند، هر مجازاتی برایش تشخیص داد آن مجازات باید اجرا شود، ضمن این که توصیه میکردند هیچ شفاعتی را قبول نکنید، هیچ وساطتی را قبول نکنید، هیچ وابستگی را نپذیرید، هر کس میخواهد باشد، وابسته به هر کس میخواهد باشد، هر کس میخواهد شفیعش باشد، هیچ این حرفها نباید مطرح باشد، ولی در عین حال آن مجرم هم در عالم خودش حقی دارد، حق اوهم نباید از بین برود.
این است که آینده ما جز این که بر پایه همان عدالت اسلامی و ارزشهای اسلامی باشد قابل بقا نیست. این را من فقط به عنوان یک نوع اندرز به طبقه جوان و پراحساس که احساسات آنها را همیشه تقدیر کرده و میکنم عرض میکنم که ما نباید تحت تأثیر احساساتمان ولو درباره یک مجرم از مرز خارج شویم کما این که در مسأله استقلال مکتبی باز تأکید میکنم: این برای آینده انقلاب ما خطرناک است که ما حق اسلام را با باطل مکاتب دیگر بیامیزیم و از آنها یک معجون به وجود بیاوریم.
(آیندۀ انقلاب اسلامی ایران، ص: ۹۷ الی ۹۹)
نتیجه اعتقاد به خدا پذیرش حکومت مطلقه افراد نیست
پاسخگویی حاکمان: «سومین علت گرایشهای مادی، نارسایی برخی مفاهیم اجتماعی و سیاسی بوده است. در تاریخ فلسفه سیاسی میخوانیم آنگاه که مفاهیم خاص اجتماعی و سیاسی در غرب مطرح شد و مساله حقوق طبیعی و مخصوصاً حق حاکمیت ملی به بیان آمد و عدهای طرفدار استبداد سیاسی شدند و برای توده مردم در مقابل حکمران حقی قائل نشدند و آنها چیزی که برای مردم در مقابل حکمران قائل شدند وظیفه و تکلیف بود، این عده در استدلالهای خود برای این که پشتوانهای برای نظریات سیاسی استبداد مأبانه خود پیدا کنند به مساله خدا چسبیدند و مدعی شدند که حکمران در مقابل مردم مسؤول نیست بلکه او فقط در برابر خدا مسؤول است، ولی مردم در مقابل حکمران مسؤولند و وظیفه دارند. مردم حق ندارند حکمران را بازخواست کنند که چرا چنین و چنان کردی؟ و یا برایش وظیفه معین کنند که چنین و چنان کن. فقط خداست که میتواند او را مورد پرسش و بازخواست قرار دهد. مردم حقی بر حکمران ندارند، ولی حکمران حقوقی دارد که مردم باید ادا کنند. از اینرو طبعاً در افکار و اندیشهها نوعی ملازمه و ارتباط تصنعی بوجود آمد میان اعتقاد به خدا از یک طرف و اعتقاد به لزوم تسلیم در برابر حکمران و سلب حق هرگونه مداخلهای در برابر کسی که خدا او را برای رعایت و نگهبانی مردم برگزیده است و او را فقط در مقابل خود مسئول ساخته است از طرف دیگر، و همچنین قهراً ملازمه بوجود آمد میان حق حاکمیت ملی از یک طرف و بی خدایی از طرف دیگر.
آقای دکتر محمود رضائی در کتاب «آزادی فرد و قدرت دولت» نوشته اند: «در اروپا مسأله استبداد سیاسی و این که اساساً آزادی از آن دولت است نه مال افراد، با مسأله خدا توأم بوده است. افراد فکر میکردند که اگر خدا را قبول کنند استبداد قدرتهای مطلقه را نیز باید بپذیرند، که فرد در مقابل حکمران هیچ گونه حقی ندارد و حکمران نیز در مقابل فرد هیچگونه مسؤولیتی نخواهد داشت. حکمران تنها در پیشگاه خدا مسئول است؛ لذا افراد فکر میکردند که اگر خدا را بپذیرند باید اختناق اجتماعی را نیز بپذیرند؛ و اگر بخواهند آزادی اجتماعی داشته باشند باید خدا را انکار کنند، پس آزادی اجتماعی را ترجیح دادند.
از نظر فلسفه اجتماعی اسلامی، نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا پذیرش حکومت مطلقه افراد نیست و حاکم در مقابل مردم مسئولیت دارد بلکه از نظر این فلسفه، تنها اعتقاد به خدا است که حاکم را در مقابل اجتماع مسئول میسازد و افراد را ذیحق میکند و استیفای حقوق را یک وظیفه شرعی معرفی میکند.»
(علل گرایش به مادیگری، صص ۱۰۴-۱۰۵)