برگزاری جشنها و اعیاد از ویژگیهای فرهنگی تمامی جوامع است. از کهنترین زمانها تا به امروز تمامی فرهنگها در همه سرزمینها، روزهایی از سال را جشن گرفتهاند. بررسی و سیری در تاریخ و تمدن، گویای آن است که ایرانیان در گذر زمان، این جشنها و اعیاد را با آیینهای خاصی بر پا میداشتند. جشنهای گاهنبار از جمله جشن مهرگان، تیرگان، شهریورگان، آذرگان و سپندارمذگان و... از جمله آنهاست، اما با گذشت زمان و تحولاتی که در جامعه ایرانی و هویت فردی رخ نمود، امروزه این جشنها به همان شکل و شمایل گذشته برگزار نمیشوند.
جشن «چهارشنبه سوری»
این جشن که نشاندهنده ویژگی فرهنگی و هویت ملی و قومی ماست، یکی از جشنهای دیرپای استقبال ایرانیان از عیدنوروز و بهار است. مردمان گذشته با افروختن آتش که نماد روشنی، طراوت و زندگی بود، با تاریکی، سردی و سیاهی زمستان وداع کرده و به بهار خوشامد میگفتند. درحقیقت آغاز آیین نوروزی ایرانیان، با جشن چهارشنبهسوری و اختتام آن در روز سیزدهم فروردین یا سیزدهبدر همراه بود. پرداختن به ریشه، تاریخ و منشأ اینگونه آیینها و جشنها کاری است دشوار، زیرا این مراسم یکباره پدید نیامدهاند. آیین نوروزی و تمام مشتقات آن اعم از جشن چهارشنبهسوری نیز از این دست است. درباره منشأ چهارشنبهسوری مطالب ضد و نقیضی بیان شدهاست، اما اکثر پژوهشگران و محققان، چهارشنبهسوری را مربوط به دوران ایرانباستان دانسته و ریشههای آن را به قبل از ورود اسلام به ایران بازمیگردانند.
«هانری ماسه» خاورشناس و ایرانشناس فرانسوی دراینباره مینویسد: «این رسم شاید یادگار دین زرتشت باشد و جهانگردان قدیم به آن اشاره نمودهاند، اما شیعیان طور دیگری تعبیر کردهاند. بهعقیده آنها مختار که به انتقام خون حسین(ع) برخاست در آن شب برای آگاهی یاران خود دستور داد که آتش بر بام خانههای خود روشنکنند.»(1) «جعفر شهری باف» نویسنده و تهرانپژوه، در کتاب «طهران قدیم» مینویسد: «تصور عامه بر این بود که در این شب بوده که شعاع نور ربوبیت در کوه طور بر موسی(ع) ظاهر میشود. در این شب بوده که آتش نمرود بر ابراهیم خلیل(ع) گلستان میشود. در این شب بوده که آهن در دست داوود نبی نرم میشود. در این شب بوده که زرتشت به پیغمبری رسیده و در این شب بوده که مزدکیان نابود میشوند.»(2)
چرا چهارشنبه آخرسال؟
در باب اینکه چرا چهارشنبه آخرسال برای برگزاری چنین جشنی انتخاب شدهاست آرای متفاوتی وجود دارد. «دکتر مهرداد بهار» پژوهشگر و اسطورهشناس، عقیده دارد که برگزاری این مراسم در شب چهارشنبه آخرسال شاید به دلیل عدد 4 و معرف چهار فصل سال باشد که بر این اساس آخرین چهارشنبه از آخرین فصل سال روزی برای آغاز جشن و سرور در نظرگرفتهشده، همچنین گویا نوعی نحوست برای چهارشنبه یا به طور خاص چهارشنبه آخر سال بخصوص پس از ورود اسلام به ایران که روزهای چهارشنبه را نحس میدانست قائل میشدهاند.(3) «آدام اولئاریوس» جهانگرد آلمانی که در دوره حکومت «شاهصفی» جانشین «شاهعباساول» به ایران سفر کرده، درباره چهارشنبهسوری در سفرنامه خود مینویسد: «چهارشنبهسوری ایرانیها یعنی آخرین چهارشنبه سال که به عقیده آنها بدترین روزهای سال به شمار میرود و بنابر آنچه از پیشینیان آنها روایت شده و خودشان تجربه کردهاند، در این روز هیچ شانس نداشته و روز خوبی برای هیچکس به شمار نمیآید به همین جهت بیشتر مردم دست از کار میکشند و دکانها را میبندند از خانه کمتر خارج شده و حتی المقدور کمتر حرف میزنند.»(4)
از نظر لغوی نیز واژه سور که به معنای سرخ است احتمالاً اشارهای به سرخ بودن آتش و آتشافروزی در این شب دارد که به اعتقاد «آرتور کریستین سن» مستشرق دانمارکی، این گیراندن آتش برای دفع شر و شرارت دیوان، ددان و شیاطین بودهاست. «سعید نفیسی» ادیب و تاریخنگار، نیز سور را به معنای عیش و عشرت و جشن به کار برده است.(5)
آداب چهارشنبهسوری
مسلماً هر آیین و مراسمی، آداب و اهداف خود را داشته و چهارشنبهسوری نیز از این قاعده مستثنی نیست. آیین چهارشنبهسوری در نقاط مختلف ایران، با توجه به موقعیت جغرافیایی و شرایط اقلیمی، با جلوههای متفاوتی برگزار میشد. در گذشته، برخی از این آداب و رسوم در تمامی مناطق به شکل یکسان برپا و برخی نیز مختص همان منطقه بود. آداب متداول این جشن عبارت بودند از: خانهتکانی، پوشیدن لباس نو، آتشافروزی، شالاندازی، کجاوهبازی، آبپاشی و آببازی، کوزهشکنی، بختگشایی و گرهگشایی، قاشقزنی یا ملاقهزنی، خوردن آجیل، پختن انواع غذاهای مخصوص این روز، زیارت اهل قبور و امامزادگان و خیرات برای اموات و...
دور ریختن ناپاکی
به استناد منابع تاریخی، در بیشتر مناطق ایران پیش از رسیدن چهارشنبهسوری، ایرانیان به خانهتکانی و گردگیری میپرداختند و دور ریختن وسایل کهنه را به روز چهارشنبهسوری موکول میکردند. کوزه شکستن و دور انداختن کوزه کهنه یکی دیگر از مراسم شب چهارشنبه سوری بود. آنها بر این باور بودند که کوزه که طی یک سال همواره خدمت کرده و هر دستی به آن رسیده است و دسته و دهانه آن سیاه گشته، سر چشمه پلیدیها است، بنا براین بر کوزه قدیمی نام شیطان را مینوشتند و آن را از بام به کوچه میانداختند تا هزار تکه شود و با خود میگفتند: «دور کردم و دور کردم، چشم دشمنو کور کردم.» (6)
«هوشنگ پورکریم» جامعهشناس روستایی، نیز به جلوه دیگری از این رسم اشاره کرده: «مردم تهران تا چند سال پیش، از سر در نقارهخانه بالا میرفتند، کوزهای آبندیده با خود میبردند و از آنجا به زمین میافکندند و میشکستند. کسانی که به آنجا دسترسی نداشتند از بام خویش کوزه را میافکندند و عقیده داشتند که این کار قضا و بلا را تمام سال از آنها دور میکند.(7) آدام اولئاریوس، براساس مشاهدات خود در اصفهان عصر صفوی، روایت دیگری از کوزه در چنین روزی دارد که در دیگر منابع از آن خبری نیست. احتمالاً بعدها چنین رسمی تغییر کرده باشد یا وی اساساً به آیین دیگری اشاره داشته: «عدهای در چهارشنبهسوری کوزههای خود را برداشته بدون آنکه با کسی حرف بزنند و به جایی نگاه کنند به خارج شهر رفته و کوزه را پر آب کرده و آن را میآورند و به خانه و اتاقهای خود آب میپاشند و عقیده دارند چون آب صاف و پاک است، پلیدی و بدبختی را از خانه شسته و با خود میبرد و اگر در راه به یک دوست و آشنا برسند قدری از آن را به او پاشیده یا اصولاً کوزه را روی سرش خالی میکنند تا بدبختیهای او را شسته و از بین ببرد.» (8) جعفر شهری درباره رسوم مردم تهران در چهارشنبه آخرسال، مینویسد: «از یکی دو روز به شب چهارشنبهسوری مانده آبهای حوض و حوضچههای خانه را خالی و عوض میکردند، به این صورت که قبلاً زن ها ظروف دمدستی و سپس هر چیز کثیف شستنی خود، مانند لباس را آبکشیده به روی بند پهن میکردند و به نیت اتصال خانواده از بغل به هم گره میزدند.»(9) در برخی مناطق ایران، همه اهلخانه آبحوض را که نمادی از سیاهی و چرکدلی بود کشیده و آب پاکیزهای به همراه چند حبه قند یا نبات که نشانهای از شیرینی فصل نو بود در حوض میانداختند. اعمالی از این دست به منظور دور کردن پلیدیها و نجاسات از محیط خانه صورت میگرفت، بخصوص که فصل زمستان برای مردم آن زمان زحمات و سختیهای زیادی به همراه داشت.
زنان و سهشنبه آخرسال
در بعدازظهر روز سهشنبه آخر سال مراسم خاصی توسط زنان اجرا میشد. در کتاب طهران قدیم میخوانیم: «نخستین کار بعدازظهر سهشنبه آخرسال این بود که سحرزدهها، سیاهبختها و بختبستهها، مثل دختران و بیوهزنان خانهمانده، روانه دباغخانه شده تا آب آن را به دست آورند و رسوم این کار چنین بود که هر یکی کوزه یا شیشهای برداشته، رخت و کفش کهنه پوشیده در اتاقی که درش رو به جنوب باز شود جمع شده و از آنجا با هم حرکت میکنند و سخنانشان تا دباغخانه همه از بریدن و دریدن و شکستن و ریشهکن کردن و سوزاندن و بیرونکردن باشد تا به دباغخانه برسند و سر و دست خود را در آب آن بشویند.»(10) آدابی از این دست یا بزک کردن زنان، نشانهای از امید به تغییرات در سال جدید و تلاش برای ادامه زندگی میتواند باشد. به روایت منابع تاریخی: «زنان از دو سه ساعت بعدازظهر که باید برای پریدن از روی آتش آماده میشدند، چهره خود را بزک میکردند و آرایش هفتقلم که میگویند از جمله آرایشهای همین شب به شمار میآمدهاست.»(11)
زردی من از تو، سرخی تو از من
زیباترین و شاید قدیمیترین آداب چهارشنبهسوری که در تمام مناطق هنوز هم اجرا میشود، آتش افروختن و پریدن از روی آن و شادی کردن در کنار آن است. حال که آفتاب غروب کرده بود و امور منزل و برخی رسومات زنانه به انجام رسیده بود، میبایست در زردی رو به زوال خورشید آتشها افروخته شوند. به اینترتیب: «بتهها در صحن خانهها و درازای کوچهها و زیرگذرها در هفت کپه و خط مستقیم ردیفشده یک نفر کبریت به نخستین کشیده از شعله آن کپه دومی و از شعله آن سومی تا آخرین را گیرانده دیگران که در پشت کپه نخستین به قطار ایستاده منتظر پریدن از رویشان بودند شروع به دویدن و پریدن میکردند و با هر جهش یک بار «زردی من از تو، سرخی تو از من» را به زبان میآوردند تا شعلهها فروکش کرده و رو به زوال روند.»(12) اشعار دیگری مانند «ای شب چهارشنبه، ای کلید چاردنده، بده مراد بنده» یا «غم برو شادی بیا، محنت برو روزی بیا» خوانده میشد و این غیراز اشعاری است که قومیتهای مختلف اعم از کرد، لر، ترک، بلوچ و... در فرهنگ خود داشتهاند. همچنین اعتقاداتی درباره کپههای آتش که حاصل هیزم، بوتههای خار، گون، گز، ساقههای گندم یا پوشال برنجی بود وجود داشت. «این بتهها باید سه، پنج یا هفت کپه بوده باشند و نباید جفت باشند و بهترین و کاملترین آنها هفت کپه است. سه کپه اگر چه با نظر تسدیس تطبیق داشته ولی مقبول نبود. پنج کپه نیز قرین ستاره ناهید میشد و شادی و سرور میآورد اما کمال حقیقی نبود و بهترین همان عدد سرنوشتساز هفت بود.»(13)
در کتاب طهران قدیم میخوانیم: «گیراندن این بتهها شرایط و الزامات خاص خود را داشته که باید رعایت میشده است. برای مثال تمامی کپهها میبایست رو به قبله باشند یا کسانی که از روی آتش میپرند اگر خواهان برآورده شدن آرزویشان هستند باید در خرید و تهیه آن سهم داشته باشند.» (14) به موازات این الزامات، باورهایی خرافی نیز دراینباره رواج پیدا کرده بود. «برای مثال اگر فردی یک کپه را به نام خود نامگذاری میکرد و آتش آن دیرتر از باقی کپهها خاموش میشد حتماً به حاجتش میرسید، یا اگر آتش، جامه یا بدن را سوزانده بود دشمن بر او غلبه مینمود. اگر پای کسی به کپهای خورده بتهها و شعلههایش پراکنده میشد زندگیش پریشان یا غمش به پایان میرسید.»(15)
بسیاری اعتقاد داشتند که خاکستر چهارشنبهسوری نحس است، چرا که مردم هنگام پریدن از روی آن، زردی و بیماری خود را به آتش میدهند و در عوض سرخی و شادابی آتش را به خود منتقل میکنند. این اعتقاد سبب میشد تا زن هر خانه خاکستر برجای مانده از آتش چهارشنبه آخرسال را در خاکانداز جمعکرده، به بیرون از خانه ببرد و آن را در سر چهارراه یا در آب روان بریزد. زن در بازگشت به خانه، در خانه را میکوبید و به ساکنان خانه میگفت که از عروسی میآید و تندرستی و شادی را برای خانواده به ارمغان آورده است. اهالی خانه نیز در این هنگام در را به روی زن میگشودند و اعتقاد داشتند که وی تندرستی و شادی را برای یک سال به درون خانه خود آوردهاست.(16)
آجیل چهارشنبهسوری
مراسمی مثل چهارشنبهسوری برای سیاحان و جهانگردانی که به ایران سفر کردهاند جذاب بوده و درباره آن بسیار نوشتهاند. برای مثال «هانریرنه دالمانی» سیاح فرانسوی از استعمال گونهای لباس و ماسک برای چنین جشنی مینویسد: «روز چهارشنبه قبل از عید نوروز را چهارشنبهسوری یا چهارشنبه آخر سال میگویند، در این روز جشن میگیرند و شب از روی آتش میپرند و بازیگران با لباسهای مضحک عجیب و غریب و ماسکهای خندهآوری که به صورت میزنند میآیند و به انواع مختلف وسایل سرگرمی جوانان و کودکان را در بازارها و محلات شهر فراهم میسازند. مطربها و رقاصان و خرسبازان و میمونبازان در کوچه و بازار میگردند و خرسها و میمونها را به رقص در میآورند و تماشاچیان هم در عوض پولی به آنها میدهند.»(17) احتمالاً استفاده از ماسک در مراسم چهارشنبهسوری در دوره خاصی از تاریخ رواج داشته چون دیگر منابع چنین نظری ندارند. غیر از رسوم یاد شده، فالگوش و بختگشایی هم وجود داشته که امروزه کمتر به آنها پرداخته میشود. «آجیل چهارشنبهسوری در گذشته یمن و شگونی داشت که در این شب با خود به خانهها میآورد که از هفت نوع خوردنی و میوه خشک مانند کشمش، نخودچی، توت، انجیر، خرمای زرد، قیسی و باسلق تشکیل میشد و هفت قلم بودن آن بهدلیل اعتقاد به خوشیمنی عدد هفت بود که با آن کارهای اهل خانه تا آخر سال سکه میشده است.»(18)
ازتوپمروارید تا ترقه و فشفشه
علاوه بر آنچه ذکر شد، باید از آداب دیگری نیز یاد کرد که به احتمال زیاد در سطح شهر تهران اجرا میشدهاند. برای مثال باید از توپمروارید میدان ارگ تهران نام برد که چون وسیلهای ناشناخته برای مردم بود به آن توسل میجستند و نذر و نیاز میکردند تا حاجت خود را بگیرند، به همین دلیل شب چهارشنبهسوری مردم از توپمروارید، التماس دعا کرده، از زیرش رد شده، از روی لولهاش سر خورده به چرخها و زنجیرهایش دخیل میبستند. (19)
برخی افراد در روز چهارشنبهسوری برای سرگرمی مردم، ظاهری مانند غول و بسیار زشت برای خود میساختند و در کوچه و خیابان به راه افتاده و اشعاری عجیب میخواندند و به این ترتیب از مردم پول دریافت میکردند به این بهانه که دیگر در سال جدید دیو و ددی به سراغ آنان نخواهد آمد. این افراد که سر و ریش ژولیدهای داشتند نیمتنهای از پوست ببر یا پلنگ با تسمهای چرمی به تن میکردند، کاسه شاخدار سر گاوی به سر میگذاشتند و در اماکن شلوغ مثل قهوهخانه و خیابانها ظاهر میشدند و «با نعره گوشخراش وسط مردم جست زده خود را غول بیابان خوانده و با خواندن اشعار زیر که معلوم نبود از چه کس و به چه خاطر ساخته پول جمع میکردند. اشعاری مثل: ما غول بیابانیم، سرگشته و حیرانیم، ما سیرت زشت جمع، بر جمع نمایانیم، ما روح شما زشتان، از جمله شما نالان، اینگونه پریشانیم.» آتشافروز نیز دستهای دیگر بودهاند که تقریباً کار شعبدهبازان را انجام میدادند. آنان لباس سرخ پوشیده، کلاه منگولهدار به سرنهاده، زنگوله به لب آستین دوخته، با قوطی نفت و مشعلی که از کهنه بر سر مفتول بسته بود به دور کوچه، محلهها راه میافتادند و مشعل خود را به دهان برده و با شعله خاموش آن را از دهان خارج میکردند و شعرهای زیر را خوانده و پول میگرفتند: «آتیش افروزه، سالی یه روزه، دنیا دو روزه، مثل نیمسوزه یا همصدا میخواندند آتشافروزه، سالی یه روزه، پول ندی اگه، قوزت رو قوزه، میشی روفوزه، میری تو کوزه.»(20)
از دوران ناصرالدینشاه به بعد و از طریق فرانسویان آتشبازی باروتی و ترقه به ایران راه یافت و مهمترین استفاده آن در شب چهارشنبهسوری شد. به روایت منابع «از دیگر کاسبیها و بازیها در شب چهارشنبهسوری ترقهفروشی و بازی اطفال و بعضی بزرگسالان بود که به وسیله آتشبازیهای باروتی انجام میگرفت و شامل بود بر ترقه، فشفشه، کوزه، خمپاره و پاچه خیزک که از عصر آن به صدا و نمایش در میآمد.» (21) «مادام کارلاسرنا» همسر وزیرمختار انگلیس در زمان ناصرالدینشاه در ایران، درباره علاقه ایرانیان به آتشبازی مینویسد: «شرقیها به طور کلی هر نوع نمایش چشمنواز را دوست دارند و برای ایرانیان هیچچیز خوشایندتر از آتشبازی نیست. هر رویداد خوشی با آتش کردن فشفشهها جشن گرفتهمیشود. آتشبازی در صدر برنامههاست و حتی خانوادههای فقیر هم دست کم چند شاهی برای خرید ترقه، پول خرج میکنند. ترقهها و فشفشهها و کوزههای هفترنگ جمعیت را مسحور میکند. مردم زیر باران آتش فشفشهها و ترقهها، آنچنان آرام و بدون ترس اینسو و آنسو میروند، گویی که رویین تن و آسیبناپذیرند.» (22)
به این ترتیب شب چهارشنبه آخرسال از دیر ایام تاکنون برای ایرانیان شب شادی و سرور شناخته شده با برافروختن آتش، این آیین را زنده نگه میدارند. تمامی آداب، آیینها و سنتهای چهارشنبهسوری علاوه بر اهمیت و بعد بومی خود، نمادی از همبستگی فرهنگی کشور است و همچنین همه آنها در نواحی مختلف ایران با وجود تفاوتهایی که با یکدیگر دارند، در یک ویژگی با هم مشترکند و آن راندن ناپاکیها و بدیها به منظور زایش دوباره جهان است.
منابع:
1- آیینها و مراسم چهارشنبه سوری در فرهنگ عامه، شهرزاد دوستی و المیرا شاهرودی، فصلنامه فرهنگ مردم ایران، شماره 27، ص 29
2- کتاب طهران قدیم، جعفر شهری، ج4، ص 63
3- فصلنامه فرهنگ اصفهان، شماره 17 و 18
4- سفرنامه آدام اولئاریوس، ص 456
5- چهارشنبه سوری و ریشههای فرهنگی آن در ایران، امیر الهامی، فصلنامه فرهنگ اصفهان، شماره 17 و 18، ص 29
6- کتاب طهران قدیم، ج4، ص 86
7- چهارشنبه سوری و ریشههای فرهنگی آن در ایران، امیر الهامی، فرهنگ اصفهان، شماره 17 و 18
8- سفرنامه آدام اولئاریوس، ص 466
9- کتاب طهران قدیم، ج4، ص 63
10- همان، ج 4، ص 70
11- همان، ج4، ص 77
12- همان، ج4، ص 84
13- همان، ج4، ص 85
14- همان، ج4، ص 85
15- همان، ج4، ص 86
16- چهارشنبه سوری آیینی که اصل آن از یادها رفته، مجله اتاق بازرگانی، ش 12، ص18
17- سفرنامه هانری رنه دالمانی، ص 221
18- کتاب طهران قدیم، ج4، ص 89
19- همان، ج4، ص 75
20- همان، ج4، ص 77
21- همان، ج4، ص 82
22- سفرنامه مادام کارلاسرنا، ص 221
گزارش از: پرستو رحیمی ـ تاریخپژوه
این مطلب نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.