چند روز پیش، نامه ای از سوی جمعی که خود را مسئولان تشکل های انقلابی و فعالان دانشگاهی و حوزوی کشور خوانده بودند، خدمت مقام معظم رهبری ارسال شد که این افراد نگرانی های خود را در نامه مذکور پیرامونِ وضعیتِ کلانِ امروزِ جمهوری اسلامی و ضرورتِ آغازِ اصلاحات اساسی در کشور عنوان کردند؛ موضوعی که با واکنش های مختلف به ویژه از سوی سیاسیون و رسانه های اصولگرا مواجه شد و البته در رسانه های خارجی به ویژه در رسانه های فارسی زبان خارجی و رسانه های منافقین بازتاب زیادی پیدا کرد.
به گزارش «تابناک»؛ برخی رسانه های داخلی با زیر سؤال بردن تعداد افراد نویسنده و امضا کننده این نامه آن را با القاب خاص منتسب به فرقه احمدی نژاد دانسته که تنها چند تن آن را نوشته اند و بعضی دیگر هم نویسندگان این نامه را ظاهراً انقلابی و باطناً احمدی نژادی خوانده بودند که با چنین راه هایی می خواهند کاستی ها متوجه رهبر معظم انقلاب بدانند.
در این گزارش بناست بدون بررسی این که چند تن نامه مذکور را امضا کرده و دارای چه تفکر و گرایشی و اینکه آیا انقلابی هستند یا احمدی نژادی، فرقه هستند یا گروهک و حتی اینکه نماینده کدام تشکل های انقلابی و از فعالان کدام دانشگاه و حوزه هستند، به ذکر نکاتی پیرامون این نامه که وضعیت کشور را نیازمند اصلاحات اساسی خوانده است، بپردازیم.
در این نامه به فرا رسیدن چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اشاره و پیشنهادهایی در جهت اصلاح ساختارهای نظام ارائه شده است که در این پیشنهادها تماما تهمت های بدون سند، توهین به برخی جریانات و تنها به برحق دانستن احمدی نژاد و اطرافیانش اشاره شده است؛ ادبیاتی که صرفا مخصوص رئیس دولت های نهم و دهم و اطرافیان اوست.
به عنوان نمونه در این نامه آمده است: «بیش از ۵ سال است که جریان های قدرت گرا، با تکیه بر ثروت های کلان انباشته از رانت های پیدا و پنهان و به خدمت گرفتن انبوه رسانه های قلم به مزد، انواع تهمت ها، افترائات، دروغ ها و لجن پراکنی ها را علیه جریان عدالت خواه و حق طلب تحت زعامت احمدی نژاد به راه انداخته اند.»
تنها در همین بند اشاره به جریان های قدرت گرا، ثروت های کلان انباشته از رانت و به خدمت گرفتن رسانه ها از همان نوع ادبیات مخصوص احمدی نژاد و اطرافیانش است که نه مستند به سندی است، نه حاکی از مورد ظلم واقع شدن این جریان.
در این نامه آمده است: «دولتمان که قرار بود تبلورِ اراده ملی و حاکمیت مردم بر مقدراتشان باشد با شکل گیری و گسترشِ ساختارهای غیررسمی و غیرانتخابیِ موازی و کاهش مداومِ سهمِ دولت در تصمیم گیری های کلان و اداره کشور از طرفی و مهندسی انتخابات ها از طرف دیگر، به وضعی رسیده که امروز دیگر نمی توان آن را مظهر اراده عمومی ملتِ ایران و مجرای جاری شدن خواست ایشان در اداره کشور دانست و طبیعتاً حتی برای رئیس جمهوری که برنده انتخاباتی باشد که از دیدگاهِ مردم انتخابِ بین بد و بدتر است و مردم چنین دولتی را نه از خود، رأی دهندگانش نیز نمی تواند هیچ امیدی برای بهبود اوضاع را نمایندگی کند، بلکه مقابلِ خود حس می کنند.»
در این مجال لازم است چند نکته یادآوری شود. به فرض گذاشتن بنا بر صحت این که در نامه مورد اشاره آورده شده است، آیا احمدی نژاد و اطرافیانش با اطلاع از چنین وضعیتی متقاضی بر عهده گرفتن امورات دولت در 8 ساله دولت های نهم و دهم شدند؟ چرا آنها در همان زمان که اختیارات دولتی را بر عهده داشتند و این موضوعات را هم می دانستند، قدمی برای رفع این مشکلاتی که از دیدگاهشان وجود دارد، برنداشته اند و بدتر از همه آیا اینها را می دانستند و برای کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم باز هم اعلام آمادگی کردند؟
گویا این طیف حقیقت عملکرد و اقدامات خود را فراموش کرده اند و می خواهند خود را به فراموشی بزنند؛ انگار نه انگار که بزرگترین ضربه های اقتصادی در هشت ساله دولت احمدی نژاد علیرغم درآمد تاریخی نفت بر پیکره کشور وارد شد و فقرا را فقیرتر و ثروتمندان را تروتمند تر کرد.
انگار این طیف می خواهند خود را به خواب بزنند که حاصل اقدامات دولت نهم و دهم چه بود و چه بلایی بر سر کشور آورد. گویا فراموش شده که بزرگترین اختلاس ها در تاریخ در دولت مدعی عدالت افتاد. در زمینه اقتصادی آمارهای نهادهایی که زیر نظر دولت وقت فعالیت می کردند، کاملا گویاست. احمدی نژاد چه از خاتمی تحویل گرفت و چه چیزی را در سال 92 تحویل داد؟
در بخش دیگری از نامه مذکور اشاره شده: «مجلسمان که می خواستیم خانه ملت و عصاره فضائلشان باشد، اکنون در وضعیتی است که امیدی نمی رود قانون و طرحی قوی، ملی و به نفع مردم از آن بیرون بیاید؛ مجلسی که سازوکارهای انتخابات آن به گونه ای رقم خورده که به جای شخصیت های دلسوز و کاردان و مردمی و دغدغه مند، عمدتاً افرادِ سطحِ پایین و ناکارا و بی دغدغه که نماینده هیچ آرمان و اصلاحی نیستند، با هزینه های میلیاردی راهی بهارستان شده، و از فرصتِ لابیگری و بده بستان با مسئولین دولتی و حکومتی منتفع گردند.»
بیشترین تقابل احمدی نژاد با نهادها اتفاقا با مجلس شورای اسلامی به ویژه از زمان به ریاست رسیدن «علی لاریجانی» بود. مجلس تأکید بر اجرای قانون و مصوبات خود داشت و در هر شکل اجرای قانون حتی قانون بد را مقدم و بهتر از بی قانونی می دانست، اما احمدی نژاد اعتقادی به این موضوع نداشت و در بسیاری موارد از قانون مصوب مجلس که توسط شورای نگهبان تأیید شده است، سر باز می زد.
از مهمترین این بی قانونی ها در زمان دولت های نهم و دهم می توان به عدم تحویل به موقع قوانین بودجه سالانه، عدم اجرای قانون پنج ساله کشور و همچنین اجرای نادرست قوانین که مهمترین آن «قانون هدفمندی یارانه ها» بود، اشاره کرد؛ قانونی که بنا به گفته نمایندگان وقت مجلس، آنچه دولت احمدی نژاد اجرایش کرد، فاصله بسیاری با آنچه تصویب شد داشت و مقدمه مشکلات ناشی از اجرای هدفمندی بود.
بنا به گفته نمایندگان مجلس وقت، در قانون مصوب مجلس اعطای یارانه به همه بخش های جامعه ذکر نشده بود و به قشرهای ضعیف و کم درآمد اولویت بیشتری داده شده بود، رقم یارانه از آنچه در نهایت پرداخت شد، کمتر در نظر گرفته شده بود، اما از آنجا که رئیس دولت و دولت وقت عادت به استفاده انتخاباتی و سیاسی از هر موضوعی داشتند، قانون هدفمندی به گونه ای اجرا شد که موجب نارضایتی بخش های پردرآمدتر نشود! حالا معلوم نیست این تشکل های انقلابی آن زمان کجا بودند؟
در این نامه که به بخش های مختلف نظام حمله کرده، آمده است: قوه قضائیه که آن را پناه مردم در مقابلِ متجاوزین به حقوقشان دانسته بودیم، خود به کانونِ تحمیلِ ظلم و اجحاف به مردم تبدیل شده است و امروز مردم برای شکایت و فرار از آن پناهگاهی نمی یابند؛ دادگاهِ ملی که جای شاکی و متهم در آن از اساس عوض شده و به جای آنکه مبارزه جدی با کانون های فاسدِ مشغول برخورد و فشارهای همه جانبه بر عدالتخواهان و فسادستیزان و، قدرت و ثروت در دستورِ کارش باشد تهدیدکنندگانِ منافعِ آن کانون های فاسد شده است؛ دستگاه قضائیای که قرار بود خواست ملی ایرانیان برای راه اندازی عدالتخانه را محقق کند، امروز از طرفی در سطح پرونده های کلان، سوءاستفاده گسترده سیاسی و اقتصادی از قدرتِ قضائی را در آن شاهد هستیم، تا جایی که می توان گفت، این نهاد ملی به بازوی قضائیِ یک حزب سیاسی تبدیل شده که در پوششِ پرونده های قضایی، اقدام به حذفِ رقیبانِ سیاسی یا امتیازگیری از آنها می کند و از طرف دیگر و در سطح پرونده های عمومی، ناکارآمدی عظیم و گسترشِ اعمالِ نفوذهای غیرعادلانه و فسادِ روزافزون در این نهاد، چه بسیار زندگی هایی را که نابود و چه بسیار دل هایی را که از جمهوری اسلامی و زندگی و فعالیت در این کشور ناامید کرده است.
اگر از نظر احمدی نژاد و نزدیکانش، قوه قضائیه تا این اندازه مشکل ایجاد کرده و عملکرد نامناسبی داشته و دارد، چرا از بین مسئولان همین قوه بخشی از یاران احمدی نژاد انتخاب شدند که از مهمترین آنها می توان به «سعید مرتضوی» و «غلامحسین الهام» اشاره کرد که البته رئیس دولت های نهم و دهم هزینه های زیادی را هم پای برخی از آنان داد.
از طرفی احمدی نژاد چرا تا قبل از رسیدگی به اتهامات خودش و اطرافیانش نظیر بقایی و مشایی هیچ اعتراضی به عملکرد قوه قضائیه نداشت و در بسیاری از مواقع در دوران مسئولیتش از اقدامات این قوه حمایت کرده بود. انگار همان طور که او در زمان دولت داری اش اعلام کرده بود «کابینه و اطرافیانش خط قرمز او هستند». چرا که اگر قراری برای رسیدگی به تخلفات و اتهامات آنها نبود، احتمالا تعرضی هم به قوه قضائیه نمی شد.
به نظر می رسد دوران هوچی گری و متهم کردن این و آن با کلیدواژه هایی خاص و ایجاد جنگ دو قطبی فقیر و غنی و اهریمن سازی و مظلوم نمایی حداقل توسط احمدی نژاد و قشر منتسب به او پایان یافته و این موضوعات از آنها پذیرفته نیست، چون آنها الان در شرایط و موضع طلبکار از نظام و نهادها نمی توانند باشند، بلکه باید در مقام پاسخگو به آنچه کرده اند در مقابل مردم و افکار عمومی پاسخ بدهند.
به فرض که برخی نکته های نامه مذکور صحیح هم باشد و در برخی عملکردها ضعف و کاستی داشته باشیم که حتما هم نقصان در عملکرد پذیرفته است و کسی هم منکر آن نیست، خوب حالا احمدی نژاد و اطرافیانش باید بگویند که سهم آنها از آنچه بر کشور و مردم رفته است و مشکلات پیش روی آنان چیست؟ به واقع باید در کنار سایر مسئولان و نهادها تفکر احمدی نژادی را در کاستی های موجود سهیم دانسته و آنها علاوه بر مسئولیت پذیری از سهم خود در این رابطه سخن بگویند.
ادامه دارد...